loading...
راز های موفقیت در زندگی
میلاد حیدری بازدید : 11948 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

" حتي تصميم درست اگر خيلي دير گرفته شود، غلط از آب در مي آيد.
کرایسلر "

" كساني كه بيش از اندازه فكر مي كنند، تهي از اراده و تصميم اند.
ناپلئون بناپارت "

" تصميمات ما هستند كه سرنوشت ما را تعيين مي كنند.
آنتوني رابينز "

" تصميم گرفتن آسان است ولي نگهداري آن بسيار دشوار است.
دوماير "

" انسان در همان لحظه كه تصميم مي گيرد آزاد باشد، آزاد است.
فرانسوا ولتر "

" برنامه ريزي بلند مدت ارتباطي به تصميمات آينده ندارد، بلكه به آينده ي تصميمات كنوني مربوط مي شود.
پیتر دراکر "

" اين ترس از انتخاب است كه قدرت تصميم گيري را از ما مي گيرد و باعث نوعي ناتواني در تصميم گيري مي شود.
اسپنسر جانسون "

" هيچ وسيله اي براي تشخيص تصميم درست وجود ندارد، زيرا هيچ مقايسه اي امكان پذير نيست.
ميلان كوندرا "

" هيچ چيز بيشتر از رهبري كه از تصميم گيري عاجز است، نمي تواند يك تيم را دلسرد كند.
جان ماكسول "

" مردم به همان اندازه احساس خوشبختي مي كنند كه تصميم گرفته اند خوشبخت باشند.
ليزكلن "

" به ياد داشته باش كه براي موفقيت، بيش از هر چيز به اراده و تصميم نياز داري.
آبراهام لینکلن "

" در زمانهاي تصميم گيري است كه سرنوشت ما رقم زده مي شود.
آنتوني رابينز "


" انسان تا زماني كه تصميم مي گيرد شاد باشد، شاد خواهد بود و هيچ چيز نمي تواند او را باز دارد.
لكساندر سلژنيتسين "


" هرگاه گرفتن تصميم مهمي را دشوار يافتيد بدانيد كه علتش تنها يك چيز است و آن اينكه تصور روشني از ارزشهاي خود نداريد.
آنتوني رابينز "

" اگر قرار باشد كه هرگز تصميم گيري نكنيد، چگونه مي توانيد در آينده به تصميمات بهتري برسيد؟
پرمود بتر "


" انسان همان جايي است كه تصميم مي گيرد باشد.
سارتو "

" از تمام صفاتي كه براي پرورش جسم و جان شما سودمند است، هيچ يك به سودمندي تصميم و اراده نيست.
پوشه "

" درباره طول مدت عمرمان كاري از ما ساخته نيست، اما مي توانيم درباره نحوه گذراندن آن تصميم بگيريم.
جان ماكسول "

" ما تنها به وسيله گرفتن تصميم قادر به تغيير احساسات خود نيستيم، بلكه اگر در عين حال كه تصميم مي گيريم قادر به دگرگون كردن اعمال خود باشيم، نتيجه خواهيم گرفت.
ويليام جيمز "

" وقتي كه تصميمي گرفته شد و بدون معطلي به مرحله اجرا درآمد، به طور كلي نگراني و استرس نسبت به نتيجه و سرانجام كار از بين مي رود.
ويليام جيمز "

" اگر روزي تصميم بگيريم گوش را حتما بر بهترين استدلالها ببنديم، نشانه اي از شخصيتي قوي را در وجود خويش داريم، يعني خواست گاه و بي گاه حماقت.
نيچه "

" تصميمات من، باورهاي مرا آشكار مي سازند.
اسپنسر جانسون "

" ما غالباً تصميمات نادرستي مي گيريم، چون در ابتدا چند پرسش ساده را از خود نمي پرسيم.
اسپنسر جانسون "

" زندگي ما با تصميم هايي شكل مي گيرد كه ما در وقت مناسب خودشان، آنها را مهم نمي دانيم.
اسپنسر جانسون "

" هر كاري كه تصميم آن را بگيريد، نصفش را انجام داده ايد.
آبراهام لینکلن "

" تصميم بگيريد كه كاري را انجام دهيد، آنگاه راه انجام آن را خواهيد يافت.
آبراهام لینکلن "

" اول مشورت، دوم تصميم و سوم انتخاب سه ركن موفقيت هستند.
لوپ دووكا "

" اينكه چه كسي باشيد و در چه موقعيتي قرار داشته باشيد، بر عهده شما و نتيجه انتخابها و تصميم گيري هاي خودتان است.
برايان تريسي "

" نقطه شروع تصميم هاي بهتر، نقطه پايان تصميم هاي بدتر است.
برايان تريسي "

" كمك گرفتن از ديگران در امر تصميم گيري، كاري بي فايده و غير عقلاني است.
اسمايلز "

" اگر تصميمي داشته باشيد، به زودي موفق خواهيد شد؛ زيرا آدمي ساخته افكار خويش است و فردا همان خواهد شد كه امروز  به آن  مي انديشيده است.
موريس مترلينگ "

" هيچ چيز دشوارتر از تصميم گيري نيست.
ناپلئون بناپارت "

" آنچه سرنوشت ما را مشخص مي كند، شرايط زندگي نيست، بلكه تصميم هاي ما است.
آنتوني رابينز "

میلاد حیدری بازدید : 1087 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 نظرات (1)

" زندگي، ديوانه اي بيش نيست؛ هر گاه دلش بخواهد با نقشه ها، اهداف، محاسبات و باورهاي ما مخالفت مي كند.
کریستیان بوبن "

" هنگامي كه اراده مي كنيد به آرزو و يا هدفي برسيد، هرگز اجازه ندهيد هيچ كس يا هيچ چيزي شما را بازدارد.
اریک تیلر "

" هر آرزو و هدفي كه داشته باشيد، ممكن است از راههايي كه فراتر از مرز انگاره ي شما است به حقيقت تبديل شوند.
دایانا رابینسون "

" مهم، مسير سفري است كه مي پيماييد، نه هدف آن.
ياني منيييتس "

" هدف پاياني راه زندگي، رسيدن به خرد است.
شري كارتر اسكات "

" ارزشها، نيروهايي هستند كه در پيش روي ما قرار دارند و ما را به گرفتن تصميم هايي وا مي دارند كه جهت و هدف نهايي زندگي ما را روشن مي سازند.
آنتوني رابينز "

" تنها راه دستيابي به نيك بختي درازمدت آن است كه بر مبناي بزرگترين آرمانهاي خود زندگي كنيم، يعني هدف راستين خود را بشناسيم و بر پايه ي آن به كنش بپردازيم
آنتوني رابينز "

" مويسقي، تمركزي را كه انسانها در راه رسيدن به هدف هايشان به آن نياز دارند، برايشان فراهم مي كند.
مارشا برايتِن باخ "

" گر هر روز راه را عوض كني هرگز به مقصد نمي رسي.
بالانش "

" من به هيچ وجه اجازه نمي دهم كه شرايط مرا نااميد كند. سه چيز لازم براي رسيدن به يك هدف با ارزش عبارت است از : كار ، استقامت و عقل سليم.
توماس اديسون "

" هدف هاي بزرگ، انگيزه هاي بزرگ ايجاد مي كنند.
آنتوني رابينز "

" ما بايد در زندگي داراي هدف عالي بوده و افق بالاتري را بنگريم زيرا بدون هدف زيستن ثمره اي جز خستگي ندارد.
فرانسوا ولتر "

" براي رسيدن به هر هدف مهم، بايد دست از آسايش شست.
اسميت "

" اگر مي خواهيد با آسودگي خاطر به رختخواب برگرديد، با هدف از آن برخيزيد.
جورج لوریمر "

" تنها مقصود ما در زندگي، عشق ورزيدن به يكديگر است. اگر از عهده اين مهم بر نمي آييم، دست كم بكوشيم تا يكديگر را نيازاريم.
دالاي لاما "

" توانگران پيش از آنكه به اهداف خود برسند، در آينه ي دل، خود را توانگر ديده اند.
استیون اسپیلبرگ "

" هيچ چيز به اندازه تمركز انرژي روي تعداد محدودي از هدف ها به زندگي تان توان و نيروي بيشتر نمي دهد.
نيدو كيوبين "

" آن كه در بيراهه قدم بر مي دارد، آرمان و هدف خويش را گم كرده است.
ارد بزرگ "

" يشتر اشخاص بدون اينكه مقصد معيني را دنبال نمايند، زندگي مي كنند و مثل پر كاهي كه در روي آب حركت كند، عمر خود را به آخر مي رسانند؛ به جلو نمي روند، جريان آب آنها را مي برد.
سه نك "

" کسي که چند آرزوي درهم ورهم دارد، به هيچ يک از آنها نمي رسد، مگر  اينكه  در بين آنها با ارزش ترين را انتخاب كرده و آن را به عنوان هدف خويش برگزيند.
اُرد بزرگ "

" به بيشتر هدفهاي بزرگ نمي رسيم، زيرا ابتدا به كارهاي پيش پا افتاده توجه مي كنيم.
رابرت مك كين "

" با آنكه مي دانيد به كجا مي خواهيد برسيد، اگر مسير درستي انتخاب نكنيد، هرگز به مقصد نمي رسيد.
جان ماکسول "

" رمز موفقيت، پايبندي به هدف در زندگي است.
بنجامین دیزرائیلی "


" در زندگي، دو چيز بايد هدف اصلي باشد : نخست رسيدن و به دست آوردن چيزي كه مي خواهيم و دوم، استفاده كردن و فايده بردن از آن. كساني كه به هدف دوم مي رسند، عاقلترين و داناترين اشخاص هستند.
لوگان پيرسال اسميت "

" به قدري به هدف و منظور خود فكر مي كنم و در آن غرق هستم كه ديگر زماني براي كينه توزي ندارم!
لارنس جونز "

" هيچ عاملي نمي تواند افرادي را كه داراي ذهنيت درست هستند از رسيدن به هدف و مقصود باز دارد و هيچ عاملي نمي تواند به كساني كه ذهنيت نادرست دارند كمك كند.
توماس جفرسون "

" مهم نيست كه هدفهاي انسان در حوزه هنر، كسب و كار، مذهب، ورزش يا ارتباط با مردم قرار دارند. تنها راه پيشرفت اين است كه خطاها در مراحل اوليه باشند، انسان خطا را بپذيرد و در اثر خطا كردن، پس نزند و پيش برود.
جان ماکسول "

" شما با هدفي بزرگ نه تنها نسبت به اعمال و قضاوت خود، بلكه نسبت به خودِ عدالت برتر مي شويد.
يچه "

" اگر تير ما به خال هدف نمي خورد، نبايد گناه را به گردن هدف بيندازيم، بلكه بايد در درستي كار خود بكوشيم.
آرلاند "

" براي مديريت زمان خود بايد خوشبختي را هدف اصلي زندگي تان قرار دهيد.
برایان تریسی "

" موانع چيزهاي وحشتناكي هستند كه هرگاه شما چشم هايتان را از هدف دور نگاه داريد، آنها را مي بينيد.
هاميلتون مابي "

" اكثريت مردم موانع و مشكلات را مي بينند و تنها اقليتي به هدفها توجه مي كنند. تاريخ، موفقيت گروه اخير را ثبت مي كند، اما آن گروه اكثريت به فراموشي سپرده مي شوند.
آلفرد مونتاپرت "

" وقتي به دنبال هدف تازه اي مي رويد و با مانعي مواجه مي شويد، به ياد آوريد كه از اين موانع ، پيش تر هم در زندگي تان بوده است و بر آنها چيره گشته و موفق شده ايد
آنتوني رابينز"

" هدف از زندگي اين است كه از يك حرمت نفس والا برخوردار باشيم و بتوانيم جدا از مهارت يا عدم مهارت در يك تخصص يا زمينه ي خاص و تأييد يا عدم تأييد ديگران، حرمت نفس خود را پاس داريم.
ناتانيل براندن "

" اقبال، نام ديگر پايداري در هدف است.
رالف والدو امرسون "

" برخي بي آنكه بدانند چه چيزهايي در زندگي شان به راستي ارزش دارد، هدفهايي را براي خود تعريف مي كنند. به همين دليل است كه وقتي به هدف هايشان مي رسند، مي پرسند:آيا اين دقيقاً همان چيزي بود كه مي خواستم؟
آنتوني رابينز"

" آنچه را كه به دنبالش هستيم خواهيم يافت و آنچه را كه از آن مي گريزيم از ما خواهد گريخت... حال كه مي دانيم به خواسته هايمان مي رسيم شايسته است كه اهداف و آرزوهاي ارزشمند را طلب كنيم.
رالف والدو امرسون "

" تنها هدف زندگي، رسيدن به سعادت و كسب لذت است. رسيدن به لذت و خوشي هدفي شايسته و درخور حيات است. بخشش، صليب و فداكاري، همه در راستاي رسيدن به لذت و شادماني قرار گرفته اند.
لئو نيكولايويچ تولستوي "

" اگر هدف زندگي روشن باشد، دهها راه بن بست نيز نمي تواند ما را از پيش رفتن به سوي آن باز دارد.
ارد بزرگ "

" هدف بدون برنامه برآورده نخواهد شد.
دبليو جي ردين "

" دانستن هدف زندگي يا دانستن بهترين راه خدمت به خدا كافي نيست، افكار خودت را به عمل درآور؛ راه، خودش را نشان مي دهد.
پائولو كوئيلو "

" براي رسيدن به هدف، بايد از مرز خستگي گذشت؛ بايد نيرومندتر از توان خود بود.
گروتوفسكي "

" افراد با هدف مادي در نيمه اول عمر، سلامتي خود را براي كسب ثروت از دست مي دهند و در نيمه دوم عمر، ثروت خود را براي كسب سلامتي از دست مي دهند.
کن بلانچارد "

" حدود سه درصد مردم داراي هدف هستند و تنها يك درصد مردم آن را روي كاغذ مي آورند.
برايان تريسي "

" خوشبختي، تحقق تدريجي هدف و آرماني ارزشمند است
برايان تريسي "

" سخت كوشي به معناي آن نيست كه ديوانه وار در پي هدفي باشيد. بايد سعي كنيد با نظم و سازماندهي بر ارزش كار خويش بيفزاييد
توماس هاكسلي "

" داشتن اهداف روشن و از پيش تعيين شده براي پيشرفت و موفقيت مطلقا ضروري است.
برايان تريسي "

" مهمترين نكته در مورد انگيزه، ايجاد هدف است؛ همواره بايد هدفي داشت
فرانس لوريو اسميت "

" كليد دستيابي به موفقيت بزرگ، پيروزي، احترام و خوشبختي در زندگي اين است كه بتواني ذهنت را تمام و كمال روي مهمترين كار يا هدفي كه داري متمركز كني، آن را درست انجام دهي و تا زماني كه تمام نشده، دست از كار نكشي.
 برايان تريسي "

" اگر تخم هاي فكري و جسمي هدفي را كه در نظر داريد نكاريد، علفهاي هرزه، خود به خود سبز خواهند شد.
آنتوني رابينز"

" هدفي كه به سوي آن مي رويد و آنچه داريد، معيار حقيقي موفقيت شما نيست. به نظر من، موفقيت، جريان مداومي است كه طي آن، مشتاق و آرزومند موفقيت هاي بيشتري هستيم.
آنتوني رابينز"

" هدف و آرزوي ما بايد به كار انداختن زندگي باشد، نه لذت بردن از زندگي.
مكدف "

" هدف خود را بايد روي واقعيت ها بنا سازيم.
رالف والدو امرسون "

" یاداشت هدف هايتان بر روي كاغذ، احتمال دستيابي به آنها را 1000% افزايش مي دهد
 برايان تريسي "

" آرامش فكري را بالاترين هدف زندگي خويش قرار دهيد و بر اساس آن براي زندگي خود برنامه ريزي كنيد.
 برايان تريسي "

" كاميابي يعني تبديل شدن به آن كسي كه مي توانيد باشيد و پيش رفتن به سوي اهداف باارزش.
اسپنسر جانسون "

" كار كردن و زندگي كردن با هدف فقط يك طرح و نقشه ي بزرگ يا برنامه ي زندگي نيست، بلكه يك نگرش عملي براي هر روز از زندگي است.
اسپنسر جانسون "

" هدفهاي محدود، زندگي را محدود مي سازند.
آنتوني رابينز "

" بكوشيد هميشه خود را با هدفهاي خود مقايسه كنيد، نه با دوستان و همقطاران؛ زيرا هميشه مي توان افرادي را يافت كه در سطحي پايين تر از ما باشند.
آنتوني رابينز "

میلاد حیدری بازدید : 748 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 نظرات (1)

مستند راز مستندی است که زندگی خیلی از افراد در جهان را تغییر داده است . شما هم میتوانید تغییر کنید


برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید

 

 

Secret Movie

 

 

 

 

میلاد حیدری بازدید : 2526 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

نكته‌ي غم‌انگيز اين است كه بيشتر مردم تا زماني كه تندرست هستند، چَم و مفهوم زندگي خود را كشف نمي‌كنند. مي‌بايست بيماري كُشنده‌اي، زندگي‌شان را تهديد كند تا بخواهند و تلاش كنند كه چَم و مفهوم زندگي را بيابند


ما انسان‌ها مي‌بايست بدانيم كه چيزي به نام كار نادرست وجود ندارد. هر كاري، چَم و مفهومي دارد، حتي اگر هنوز آن را نيافته باشيد


"انكار يا گريز از دشواري‌ها، هرگز نمي‌تواند زندگي بامفهوم و خرسند گونه‌اي را براي شما پديد آورد
آنتونی رابینز"

"زماني كه پيشه‌ي سخت و توان فرسايي داريد و ايمان و باور پابرجايي نيز بدان نداريد و مفهوم و هدفي والا را در آن نمي‌بينيد و نمي‌يابيد، زندگي براي شما جهنم خواهد شد
آنتونی رابینز"

"انديشه‌ها و ذهنيات شما با تندرستي فيزيكي و جسماني‌تان، رابطه‌ي نزديك و تنگاتنگ دارند و بر آن تاثيرگذارند
آنتونی رابینز"

"زماني كه ايمان و باور خود را از دست مي‌دهيد، زندگي، پوچ و بي‌معنا مي‌شود و زماني كه زندگي، پوچ و بي‌معنا شود، ديگر زنده نخواهيد بود و زندگي را از كف خواهيد داد
آنتونی رابینز"

"همواره با چشم‌پوشي از اينكه چه پيشامدي در زندگي و در جهان بيرون روي مي‌دهد، چَم و مفهومي كه به آن نسبت مي‌دهيد، با شما و به ميل و اراده و گزينش خودتان است
آنتونی رابینز"

"مي‌بايست بدانيد آنچه در كنترل، گزينش و اراده‌ي شماست، رويدادها و پديده‌ها نيستند؛ تنها، مفهومي كه به رويدادها، امور و پديده‌ها مي‌‌دهيد، در كنترل و به گزينش و اراده‌ي شماست
آنتونی رابینز"

"مي‌بايست بياموزيم كه در سراسر زندگي خود، مراقب نشانه‌هاي هشدار، الگوها و درس‌هاي پندآموز باشيم
آنتونی رابینز"

"اگر از رفتار كسي خوشتان نمي‌آيد، سزاوار است به او بگوييد از اين رفتار تو برآشفته شدم. ولي هرگز به منش و هويت او نتازيد
آنتونی رابینز"

"تنها با اتكا به يك رفتار نادرست، همه‌ي هويت و منش افراد را زير سؤال نبريد
آنتونی رابینز"

"بسياري از نااميدي‌هايي كه احساس مي‌كنيم، زاييده‌ي ديدگاه‌ها، باورها و ارزش‌هاي خودمان است و ارتباطي با آنچه پيش آمده ندارد
آنتونی رابینز"

"روابط ميان انسانها زماني از هم مي‌پاشد كه هر دو سوي درگير در يك رابطه نسبت به امر، پيشامد، رويداد يا يك پديده‌، دو نگرش بسيار متفاوت ديگرگون داشته باشند
آنتونی رابینز"

"زماني كه ديگران از شما درخواست كمك مي‌كنند، بهتر است به آنها كمك كنيد، نه اينكه شما نيز از آنها كمك بخواهيد
آنتونی رابینز"

"زماني كه گمان نمي‌كنيد به شما و هويت‌تان توهين شده است، مي‌توانيد نيرومندانه‌‌تر به كنش بپردازيد و شرايط را در دست بگيريد
آنتونی رابینز"

"همواره روش ديگري براي نگريستن به آنچه پيش آمده، وجود دارد
آنتونی رابینز"

"هر چيز را هر اندازه كه نازك ببريد و ورقه ورقه كنيد، باز هم ورقه‌هاي ايجاد شده، هر كدام دو رو و دو سو خواهند داشت
آنتونی رابینز"

"پيشداوري درباره‌ي هويت ديگران، هر گونه ارتباط ميان شما و آنها را از بين خواهد برد
آنتونی رابینز"

"هرگز هدف دوستان، آشنايان و نزديكان خود را زير سؤال نبريد؛ بكوشيد همواره به سوي دنياي آنها پل بزنيد
آنتونی رابینز"

"زماني كه نمي‌دانيد چه چيزي حال‌تان را خوب مي‌كند، نمي‌توانيد به حال خوب برسيد
آنتونی رابینز"

"برآشفتگي‌ها و خشم‌هاي ما برخاسته از چَم و مفهومي است كه به پيشامدها، رويدادها و رخدادها نسبت مي‌دهيم
آنتونی رابینز"

"كاميابي در زندگي، كاميابي در برقراري ارتباط با خودتان و آفرينش مفاهيمي است كه پشتيبان‌تان بوده و به شما نيروي بيشتري ببخشد
آنتونی رابینز"

"همواره خواسته‌ها و نيازهاي خود را با كمك خواستن از ديگران و گردآوري دانسته‌ها و داده‌هاي بيشتري بخواهيد، نه با محاكمه و بازخواست كردن ديگران
آنتونی رابینز"

"هرگز به ديگران چشم ندوزيد و دنباله‌رو نباشيد
آنتونی رابینز"

"تنها كارشناس چيره‌دست و كارآزموده‌ي زندگي شما، خودتان هستيد
آنتونی رابینز"

"چنانچه بياموزيم كه از ترديد و دودلي لذت ببريم و از آن به سود خود بهره بگيريم، زندگي به مراتب، ساده‌تر و زيباتر خواهد شد
آنتونی رابینز

 

 


میلاد حیدری بازدید : 1008 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

زندگی عاشقانه و عشق به زندگی:

راندا عزیزم! ممنون و متشکرم از تو به خاطر خوشحالی و لذتی که با حقیقت راز وارد زندگیم کردی!

داستان من به تابستان سال 2007 برمیگرده، هنگامیکه من برای اولین بار فیلم راز رو دیدم! رابطه من با نامزدم تقریبا قطع و وارد شرایط بحرانی شده بود، راز تأثیر شگرفی روی من گذاشته بود، من برای یک هفته هر روز اون رو تماشا می کردم و هر بار تصور نوینی در ذهنم نسبت به اون ایجاد می شد.

پس من تصمیم گرفتم که یک آرزو بکنم، من آرزو کردم که بتونم دوباره با نامزدم یک رابطه عاشقانه کامل داشته باشم! و من دو ماه رو برای رسیدن به این آرزو زمان خوبی می دونستم! متأسفانه بعد از یک ماه اون به طور غیر منتظره ای به من گفت که دیگه انرژی برای ادامه رابطه با من نداره!

بعد از اون روز یک احساس دلسردی برای دو روز فضای ذهن و دل من رو پر کرد ولی به تدریج من مصمم شدم که با راز به خواسته ام برسم و با باوری عالی به درخواستم ادامه بدم. در واقع این نوع نگرش به من کمک می کرد تا بتونم برای چند هفته یک دید عاقلانه به رابطمون داشته باشم، جلو گیری از برقراری تماس تو این مدت (چند هفته) رابطه ما رو به یک سطح بالا تری ارتقا داد، حداکثر شادی و خوشحالی من وقتی بود که در روز آخر این دوره 2 ماهه (که برای رسیدن خواسته ام تعیین کرده بودم) اون به من تماس گرفت و من رو برای صرف یک فنجان قهوه دعوت کرد. اون روز به اولین روز زندگی مشترک ما تبدیل شد، قسمت کوچیکی از تصویر ذهنی من که دقیقا خواسته من بود، این بود که در مسیر اون دست های من رو گرفت و گفت راه ما رو صدا میزنه!

و ما هم اکنون آماده جذب همه خوشبختی هایی هستیم که به زندگی خودمون راه میدیم! ما الآن خودمون رو توی خونه جدیدمون می بینیم! ما پول و وقت بدست میاریم، با شاد بودن و داشتن احساس خوب و تقسیم حقیقت راز بین همه ی مردم جهان!

لغات و کلمات نمی تونند احساس سپاسگزاری من رو از راندابرن به خاطر آوردن راز به زندگیم شرح بدند! فقط میگم: متشکرم، متشکرم، متشکرم

 

 

میلاد حیدری بازدید : 1697 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

برای هر هدفی سه مرحله اتفاق می افتد:
1. اندیشه «طلب»
2. پاسخ کائنات
3. پروسه جذب و خلق هدف
 

سؤالی که درباره این فیلم مطرح است، این است که مگر می شود مثلا به یک دوچرخه فکر کرد تصویر آن را نقاشی کرد و بعد آن دوچرخه را در درب خانه به شما تحویل می دهند، نه این گونه نیست!
در فیلم راز یک حلقه مفقوده وجود دارد، که آن را بیان می کنم.
زمانی که شما اندیشه ای می کنید و به طور مثال می گویید، اتومبیلی می خواهم، در همین حال آن اتومبیل در کائنات خدا برای شما مارک (علامت) زده می شود و پاسخ کائنات به شما این است که "فرمانبردارم سرورم".
حال مسئله ای که باقی می ماند این است که انسان بتواند با استفاده از قانونمندی های جهان هستی، پروسه جذب و خلق هدف را اجرا کند.
برای این کار شما باید معادله زیر را حل کنید:

باید پارامتر هایی به این معادله بدهید، باید به A و B و C و ... عدد بدهیم. تا مجموع طرف چپ معادله به طور مثال به 100 برسد تا x بدست آید.
به عبارت دیگر اگر x را به عنوان خلق هر پدیده ای در دنیا قشنگ تو بدانیم، باید این طرف معادله اسباب و وسایل آماده شود تا پدیده مورد نظر شما خلق شود.
اینک به معادله هستی توجه کنید:

حال سخن اینست که این معادله را چگونه حل کنیم.

وقتی شما اندیشه ای «طلب» می کنید، مطمئن باشید که آن طلب شما در کائنات وجود دارد و مال شماست پس با باوری قوی به سمت آن حر کت کنید.
امام صادق (ع) می فرماید: وقتی چیزی را از خدا در خواست کردی، حاجت تو پشت در است.
روند پروسه جذب و خلق هدف:
1) سفارش به کائنات («اندیشه» یا «طلب»)
2) تعامل با کائنات «فکر، احساس، روحیه، باور، انگیزه، تلاش و ...»

«کائنات خود راه را نشان می دهد و اسباب و وسایل را فراهم می کند»
3) مرحله دریافت
حالا دیگر به آن بستگی دارد که چقدر آن را باور داری، چه روحیه ای داری، امیدواری یا نا امیدی، چه انگیزه ای داری و چقدر برای رسیدن به هدف تلاش می کنی، حال دوباره به معادله هستی نگاهی می اندازیم.

حال شما با این کارهایی که گفته شده باید عدد را به 100 برسانید.
(نکته جالب آن است که بعضی اوقات اندیشه آنقدر قوی است که به تنهایی عددی بالاتر از 100 می آورد، و باعث خلق هدف می شود)
روحیه از اهمیت زیادی برخوردار است، روحیه طیف وسیعی را شامل می شود که بالاترین سطح آن امید و پایین ترین سطح آن یأس می باشد.
لذا آنچه را که دانشمندان کشف کردند، از میان این پارامتر ها، پارامتر روحیه و احساس از اهمیت بالایی برخوردار است.
یک نکته بسیار زیبا اینجا وجود دارد، شما می خواهید کاری را شروع کنید ولی نمی دانید چگونه، از کجا شروع کنید، منابع و سرمایه اش را ندارید. تکنولوژی و طرح اولیه آن را ندارید و ...
اینجا قانون خداوند می گوید، اگر تو رسیدن به هدفت را باور کنی و با روحیه و احساسی عالی به آن بیندیشی؛ کائنات منابع و ... را به سمت تو می فرستد.
از لحظه طلب تا لحظه دریافت، پدیده ای است به نام تعامل با کائنات خدا پس یک احساس عالی، یک راه حل، یک باور عالی، یک مسیر جدید و ... به همین گونه راه را به شما نشان می دهد.
برای سرعت بخشیدن به فرآیند جذب، استفاده از قدرت احساسی انسان می باشد.
هر چیزی را که دوست داشته باشی و با احساس به آن عشق بورزی، به زندگیت جذب خواهی کرد و در واقع احساس پشت اندیشه خیلی مهمتر از اندیشه است، چون بدون احساس، اندیشه قدرت کمی دارد.
سیستم هدایت احساس:
باید همواره در پروسه جذب خوشحال باشیم، عاشق باشیم و احساس خوبی داشته باشیم، اجازه نداریم مأیوس شویم، ناراحت شویم و ...

خواست خدا:

پارامتری که در فیلم راز به آن اشاره نشده بود و برای ما خیلی مهم است، پارامتر خواست خدا می باشد. دوباره به معادله ی هستی نگاهی می اندازیم.

در این معادله پارامتر I را درخواست و عنایت خداوند می باشد. خداوند قانون را خلق کرده است، به طور مثال اگر اسید و باز را با هم ترکیب کنیم، حتماً آب و نمک می دهد، نمی توانیم بگوییم اگر خدا بخواهد می شود، اگر خدا نخواهد نمی شود چون خداوند قانونمندی ها را وضع کرده است و همان گونه عمل خواهد شد. پس تا زمانی که از خداوند نخواهید، خداوند نیز وارد دایره زندگیتان نمی شود به شما پیشنهاد می کنیم، پس از انتخاب هدفتان در پایان از خدا بخواهید اگر به صلاح من است، آن هدف را به مرحله ظهور برسان.
پس از آن اگر در خلق هدف، آن هدف به صلاح شما باشد، خداوند (I) عددی مثبت را به معادله می افزاید تا به شما کمک کند تا به آن سریعتر برسید. ولی اگر هدف به ضرر شما باشد عددی منفی و بزرگ را قرار می دهد که هرچه تلاش هم کنید (و هرچه باقی کمیت ها بزرگ باشد) اثر نمی کند و شما به آن هدف نخواهید رسید، چون از خداوند کمک خواسته اید. و او نمی گذارد شما هیچ گاه ضرر و زیانی ببینید.
به طور کلی این کار همان توکل به خداوند است.
حال سؤال این است که از کجا متوجه شویم هدف به صلاح ما هست یا نه، ما می گوییم، شما برای رسیدن به هدف تلاش کنید و اگر خداوند آن هدف را از شما دور کند به خاطر تلاشی که کرده اید، هدفی عالی تر را جایگزین می کند.

خدا گر ز حکمت ببندد دری                  ز رحمت گشاید در بهتری

پس بدان یا به هدف خودت می رسی و یا به هدفی بهتر، پس هیچ گاه مأیوس نشو، و برای رسیدن به هدفت تلاش کن.

میلاد حیدری بازدید : 2599 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

سينما ماوراء تاريخ:6/8/86 مدت:63 دقيقه نريتور : فيلم مستند راز محصول سال 2006 است راز عنوان مناسبي است كه با تم اصلي فيلم و محتواي حرفهاي فيلم ساز همخواني دارد او از رازي كه در زندگي نهفته است سخن مي گويد و به زعم خود در صدد آن است و آن را براي مخاطب افشا كند رازي كه از نيروهاي درون آدمي ريشه مي گيرد و از چنان تواني برخورد است كه به دگرگوني در جهان بيرون مي انجام و انسان را به سوي دستيابي به سوي خواسته هايش رهنمود مي شود مجري: امروز در مورد فيلمي با نام راز از كشور استراليا محصول سال 2006 ميلادي مهمان برنامه امشب آقاي دكتر عيسي جلالي روانشناس هستند .آقاي دكتر درباره فيلم راز چه سخني داريد براي بينندگان ما بگويد براي فرآيند موفقيت آرامش سلامتي روح و روان آدمي ايمان لذت از زندگي لذت از بود در كتاب آفرينش ؟ دكتر عيسي جلالي، روانشناس: موضوعي كه فيلم راز مطرح مي كند از اهميت بسيار زيادي برخورد است اين موضوع به صورت يك حلقه مفقوده اي است كه متاسفانه آنطوري كه بايد و شايد ما به آن توجهي يا حتي بگويم تاريخ بشري نكرده است به اندازه اهمتي كه داشته است براي اينكه بهتر بتوانم جواب دهم بد نيست كه اشتياق و علاقه خودم را به اين بحث مهم ببرم به دوران كودكي كه يادم است كه معلم انشا ما كه خيلي دوست داشتني بود يك روزي به هر يك از ما بچه ها گفت كه چه چيزي در زندگيتان برايتان خيلي جالب است يكي گفت دوچرخه يكي گفت ماشين من آن موقع تحت تاثير داستان علاءالدين و چراغ جادو بودم گفتم من آرزو دارم كه چراغ جادو داشته باشم اين معلم ارزنده و محترم كه نقش بسيار مهمي در سرنوشت من داشت آمد پاي تخته و انگشتش را به سر من زد و گفت كه چراغ جادو اينجا در ذهن تو است من ابتدا متوجه نشدم كه چي مي گويد ولي خيلي من را تشويق كرد به اين كه حتما اين راه را دنبال كنم . مجري: درباره قدرت ذهن و مديريت ذهن من مي دانم كه شما حداقل 35 تا 40 سال است كه داريد كار مي كنيد اين را تدريس مي كنيد و بعد در گردهمايي هاي متفاوت شما در مورد مديريت ذهن سخن گفتيد هر بار كه من در جلسات شما شركت كردم يك چيز ياد گرفتم كه به گفته سخن عاميانه به درد زندگي من خورده است درباره قدرت ذهن اين كه ما مثبت فكر كنيم و هرآنچه كه در كتاب آفرينش براي ما مقدر شده است آن را بطلبيم به آروزهاي خود برسيم خودمان را دست كم نگيريم ضمن اين كه در كتاب آفرينش ما هيچ هستيم در عين حال تك تك سلولهاي ما دنيايي هستند همانطوري كه يك دانه اتم دنيايي دارد دكتر عيسي جلالي، روانشناس: موضوع بسيار مهم است بد نيست كه يك اشاره اي تاريخي به آن داشته باشيم كه فلاسفه دو موضوع برايشان خيلي مهم بود يكي هستي بود و يكي ذهن انسان پس از اين كه انسان براي رسيدن به خواسته ها خيلي برونگرا شد براي اين كه تسخير فضا بكند و همچنين به آروزهاي خودش در بخشهاي مختلف زندگي براي سلامتي براي موفقيت ثروت شهرت تغذيه تلاشهاي بسيار زيادي كرد و بر طبيعت به شكلي فائق شد و كم كم آنطور كه بايد و شايد دور شد از اين كه آن قسمت دوم تحقيق كه ذهن باشد را به آن بپردازد هرچند كه به اين موضوع پرداخته شد ولي براي آنهايي كه معمولا بر اين انديشه هستند كه اين جهان با اين همه پيشرفت هايي كه در تمدن مادي كرده است ولي هنوز در دنيا اين همه جنايت و خودكشي و بيماري رواني است يك جاي كار بايد اشكال داشته باشد مشكلي كه به نظر من خيلي عمده است و اين مسائل را به وجود مي آورد بي خبري ما از معجزه ها و قدرتهای ذهني است به اين معني كه مي توانيم بگويم كه اينجور دانمشندان مغز و ذهن را به تشبيه رايانه نگاه مي كنند و آن اين كه چيزي را به نام مغز مي گويند كه سخت افزار تلقي مي كنند كه در اكثر اوقات و اغلب در انسانها شبيه است و يك بخش ديگري است در مغز كه به آن نرم افزار مي گويند كه آن را معادل ذهن مي گيرند مژده اي كه براي همه دارم اين است كه تجربيات دانشمنداني ثابت مي كند كه ذهن ما را بيشتر روابط انساني خانواده مدرسه رسانه سازمان مديريت و جهان بيرون از ما مي سازد بنابراين اگر بخواهيم كه ذهن سالم ذهن خلاق ذهن محور داشته باشيم بايد يك همچين شرايطي را هم در بيرون فراهم كنيم در واقع ذهن ما به يك شكلي بازتاب شرايط بيروني ما مي شود بحثي كه اينجا مطرح است اين است كه ما يك دانشي را كم به آن پرداختيم كه بر اساس قانون طبيعت بي توجهي به آن بسيار مجازات و گرفتاري براي ما درست كرده است چون از سقراط وقتي پرسيدند كه بدترين جهل چيست گفت جهل مركب حضرت علي فرمودند كه هيچ فقري بدتر از فقر جهل نيست دنيا يك قانوني دارد و قوانين دارد ذهن هم قوانيني دارد اگر بر خلاف آن عمل كنيم نتيجه اش خيلي خلاصه يك زندگي بد است يك ارتباط بد يك كار بد است اگر موافق قوانين طبيعت و خدا عمل كنيم يك زندگي بسيار خوبي را خواهيم داشت اما آگاهي نمي دانيم كه خلاف قوانين طبيعت داريم عمل مي كنيم همانطور كه در قوانين قضايي قانون جهل به قانون باعث مجازات مي شود يعني اگر كسي حمل هروئين كند و اگر او را بگيرند بگويد من نمي دانستم مي گويند بايد مي توانستي در طبيعت هم همينطور است از خداوند هم ممنونيم كه اين قانون را گذاشته است يعني اگر ما ندانيم و آب آلوده به حسبه را بدهيم بچه بخورد اين باعث نمي شود كه اين حسبه را نگيرد و انگار خداوند به ما مي گويد اين ذهن تو كه اين همه زحمت برايش كشيده شده كه شناخت حاصل كند پيشگيري كند وقتي تو با دقت و توجه به زندگي نمي پردازي بر اساس همين قانون خدا و طبيعت مجازات مي شوي و مجازاتش هم زندگي بد و حال بد كه در اين دنيا ما به اين تجربه رسيديم كه اگر جهنمي قائل بشویم چيزي نيست جز حال بد و بهشت هم چيزي نيست جز حال خوب و اينكه اولين دعاي ما در هنگام سال تحويل اي دگرگون كننده قلبها حال ما را نيكو بگردان مجري: در يكي از سخنرانيهاي شما من به ياد مي آورم مي گفتيد كه سازمان بهداشت جهاني مي گويد كه تعريف گذشته ما هر آن كس كه از نظر جسمي بيمار نيست انسان سالمي شمرده مي شود اين تعريف به كنار گذاشته شده است امروز فرمانرواي تمام اعمال ما ذهن و روح ما است و ما بايد درمورد بهداشت روح و فكر خودمان واقعا يك مديريت دقيق داشته باشيم كه اين فيلم راز را كه ديديم به خودمان مي آيم يك خانه تكاني ذهني مي كنيم دوباره تجديد نظر مي كنيم ببينيم آيا واقا از ذهن خود خوب استفاده مي كنيم يا اينكه همين عامل كاملا مثبت را كه مثال زديد همانند گوشت اگر در آفتاب بماند بعد از چند ساعت تبديل به سم مي شود اصلا فيلم و سينما و تلويزيون تا چه اندازه توانسته با به علم جديد روانشناسي كمك كند دكتر عيسي جلالي، روانشناس: به نظر من به تناسب اهميتش بسيار كم يعني حتي من بر اين باور هستم كه در غرب كه در اين زمينه ها خيلي ادعا دارند هنوز آنطور كه بايد و شايد نيست مهمترين دليل آماري كه هست الان در كشور اروپاي شمالي بالاترين آمار خودكشي هست و ما مي تواني به اين نتيجه برسيم كه يك جاي كار اشكال دارد هنوز انسانها ياد نگرفتند كه چگونه بر خود مسلط باشند چگونه آن چيزي كه مي خواهند برسند چگونه ارزشهاي والاي انساني مثل عدالت را بتوانند در زندگي پياده كنند يكي ديگر اين كه خيلي ها نااميد هستند در اين كه خود را تغيير دهند و نا اميد هستند در اين كه به چيزي كه مي خواهند برسند توجه داشته باشيم كه آرزو براي هر يك از ما مهم است آيا ما راهي كه با آروزهايمان برسيم بلد هستيم آيا ما فكر نمي كنيم كه ذهن ما را براي اين ساختن كه ما چگونه مي توانيم روياهايمان را به واقعيت تبديل كنيم هر انساني كه نتواند اين كار را كند افسرده مي شود من يك مژده مهمي دارم با كشفيات جديدي كه در رشته روانشناسي شده اگر كسي عظمت مغز را بشناسد ديگر نمي گويد كه من ديگر نمي توانم برديم به آخر خط رسيدم مجري: من از خود شما درس گرفتم به شدت برمي گردم به 4 سال پيش در يكي از سخنراني هاي شما مي گفتيد كه البته داستان مبهم در ذهن من هست كه اتفاقا به موضوع فيلم راز بر مي گردد مي گفتيد كه يك راننده اتوبوسي داشت در جاده مي رفت و بعد رسيد به يه يك جايي و بعد ايستاد مدتيها آن را خواهش مي كنم آن خاطره محو را كه اگر سعي كنم مي توانم به ياد بياورم اما از زبان شما كاملا شنيدني است زيرا هر آنچه كه اتفاق مي افتد آنچه كه تصور ذهني يا انگاري ذهني ما است كه بعد تبديل به يك فرمان مي شود در روح ما حال ما از يك حالي به حال كسل يا خوب تبديل مي كند مجري: من خدمت شما خواهم گفت فقط يك نكته مقدماتي بگويم كه آن را بهتر مي تواند بيان كند براي انتقال محتوا يك فردي نشسته بوده روي يك پيتي سالها گدايي مي كرده يك فرد ثروتمندي رد مي شود به اين فرد مي گويد به من پول بده آن ثروتمند مي گويد تو گدا نيستي كلي ثروت داري مي گويد من را مسخره مي كني مي گويد روي اين پيتي كه نشستي نگاه كن ببين چي مي بيني پيت را درش را باز مي كند مي بيند پر از طلا است اين تشبيهي است كه ما روي پيتي نشستيم كه پر از طلا است و ما خبري از آن ندارم اين ذهن و مغز ما است كه اين پيت طلا است و بلد نيستيم كه از آن استفاده كنيم من تاكيدي كه دارم اين هست كه اگر ما خاصيتهاي مغزي را كه توجه كنيم مثلا يكي از خواص ذهن اين است كه ما اگر بلد باشيم مي تواند از منهاي بي نهايت تا به علاوه بي نهايت يك چيزي را كوچك كند يا يك چيزي را بزرگ كند ببينيد مثلا سزار براي يك دستمال قيصريه را آتش زد چيزي كه از نظر روانشناسي بايد توجه كرد اين است كه اين دستمالي كه ما مي بينيم همان دستمالي نيست كه به خاطرش سزار اين كار را كرد ذهن مي تواند چيزي را بزرگ كند يا كوچك كند . ماجرا اين بود كه ما در هند بوديم سوار يك اتوبوس بوديم وسط راه ايستاد ما هم همينجور معتل مانديم خلاصه پرسش كرديم گفتند كه يك گاو آمده در جاده و راننده گاو پرست است و اين تا اين گاو نرود به شكلي نمي رود براي اين كه بي احترامي مي شود براي ما اين موضوع عجيب بود ولي اين چيزي است كه در ذهن اين فرد راننده كه گاو پرست بود اين فكر و ايده و نظرش بود كه يك همچين چيزي را در ذهنش مي ساخت اين كه او اعتقاد دارد ما به او كاري نداريم ولي ما الان در جوانها كساني مي شناسيم كه وقتي يك نفر مي خواهد با آنها ازدواج كند مي رود مي گويد نه قرص مي خورد خودش را مي كشد آيا آن دختري كه در ذهنش است به خاطر آن دختر واقعي خود را مي كشد يا از آن منهای بي نهايت تا به علاوه بي نهايت كه ذهن ميتواند يك چيز را كوچك يا بزرگ كند آن است كه اين به خاطر او حاضر است خود را بكشد در حالي كه اين وقتي درمان مي شود اهميت آن را در ذهنش كم مي كند اينقدر اذيت نمي شود خيلي جالب است به علت اين كه ما بهداشت رواني و سلامت رواني نداريم آنطور كه بايد و شايد و اهميت اين موضوع را توجه نداريم كه ذهن ما در امر كميت در بزرگ و كوچك كردن به صورت سالم دارد اين كار را مي كند تعادلات را دارد حفظ مي كند خداوند كوچك بزرگ كردن در ذهن ما براي چيزهاي خوب زندگي براي هنري كه شما هستيد اگر در هنر يك مقدار اندازه هاي تعادلي تركيب مناسب اجزاء به هم بخورد يك اثر هنري تبديل به يك چيز زشت ضد هنري مي شود پس اين را داده است كه در آنجاها بتوانيم استفاده كنيم يك دفعه ما مغزمان به علت اين كه مراقبه ندارد وضعيت اينگونه مي شود در اين فيلم كوشش هست كه ما توجه به اين موضوع داشته باشيم علامه طباطبايي ما به ما نسخه داده است كه براي رستگاري مراقبه و تداوم مراقبه يعني مواظب خودت باشد مراقبت اگر در فرهنگ لغت ببينيم يك رابطه با خداوند است كه مراقبه كبير است و يك ميكرو هست كه رابطه ما مراقبه روي رفتار و گفتار و پندار است ما روي ذهنمان مراقبه يا بهداشت نداريم هر فعاليت ذهني مي تواند به ضد خودش تبديل شود ما يك نظريه را دنبال مي كنيم به نام ضد ذهن بعضي ها ذهن ندارند ضد ذهن دارند نريتور : فيلم مستند راز نشان رويكرد هرويت به هستي و قوانين حاكم بر آن است روايت او از زندگي انساني در اين فيلم مستند روايت شخصي با رويكرد هنري نيست تا با روايتهاي مشابه تفاوتهاي زيادي داشته باشد رويكرد مستند هرويت به انسان و جايگاه او در ميان ساير پديده ها شباهت زيادي به نگرش فيلم ها و منابع مكتوبي دارد كه در زمانه ما تعداد آنان افزايش چشم گير يافته است با اين كه گاهي از لحن پند آميز اين قبيل آثار در فيلم راز نشاني نيست اما به جاي آن نبايد از تصوير سازيهاي خوب فيلم ساز در برخي صحنه ها نيز غافل بود يكي از نكات فيلم اين است كه كارگردان نتوانسته در همه موارد به خوبي قسمتهاي مستند و بازسازي شده را با هم تركيب كند و نظم ساختاري درستي به آن ببخشد بخشهاي بازسازي شده بيشتر به بخشي از فيلم منتقل شده است و ساختار يكسان مصاحبه ها حجم ساير بخشها را انباشته است به نحوي كه گاهي بيننده از ياد مي برد كه سرگرم تماشاي يك فيلم مستند است از سوي ديگر چند پارگي اثر اگر چه ظاهرا ناگزير به نظر مي رساند اما نوعي آشفتگي در مسير روايت پديد آورده است و يكپارچگي را خدشه دار كرده است با اين حال فيلم ساز رويكرد جدي نسبت به فيلم غير داستاني دارد و با مهارت رابطه اي فعال و ماثر بين سوژه ،گفتگو شونده و تماشاگر ايجاد مي كند دكتر عيسي جلالي، روانشناس: من مايل بودم كه آن بحثي كه شما نسبت به آن آگاهي داريد در رابطه با اين فيلم و در واقع ستون اصلي فيلم روي آن مي گردد كه آن بحث قانون جاذبه هست من راجع به اين موضوع شرح بدهم و بگويم كه تمام كساني كه مي خواهند الان زندگيشان از اين رو به آن رو شود تمام كساني كه نا اميد هستند و مي خواهند اميدوار شوند تمام كساني كه فكر مي كنند كه زندگي همين است كه هست و هيچ راهي نيست با اطمينان به آنها مي گويم كه اگر چنانچه به اين اصل مهم كه خوشبختانه هم پيغمبر هم امامان هم دانشمندان هم فلاسفه به آن اشاره كردند كه اينها به عنوان راز مي گويند اين اصل را اگر توجه كنند خيلي برايشان تحول ايجاد مي كند اين بحث چيست بحث قوه جاذبه در يك معنايي كه الان به عنوان يك راز دارند بيان مي كنند ببينيد ما از نیوتن ياد گرفتيم كه سيب مي افتاد ولي نیوتن به علت اين كه آمادگي داشت ديد كه زمين جاذبه دارد و سيب به شكلي مي افتد من اگر اين خودكار را رها كنم بر اساس جاذبه زمين مي افتد ذهن ما يكي از خاصيتهايي كه در آن هست اين است كه فكرهايي كه به هر شكلي در ذهن ما مي آنيد قدرت جاذبه دارند شرحش اين است كه مثلا فرض كنيد كه اين فكر در ذهن من مي آيد كه بروم احوال يك بيمار بپرسم اين فكر اين جاذبه را دارد كه من در واقع ايجاد سلامتي بيشتر براي او را بر اساس اين فكرم فراهم مي كنم يعني وقتي به او مي رسم انگار كه آن خواسته من اين فكر من شده است اساس اين فيلم اين است كه شما هرچه كه در دنيا مي خواهي اگر مشروط به رعايت يك مسائل هستيد كه ما آن را مديريت ذهن مي گويم به آن مي رسي و زماني كه نمي رسي آن را رعايت به شكلي نمي كني حالا هرچه كه شما فكرش را مي خواهي بكني مثلا من مثال مي زنم كه موفقها را ناخودآگاه اين كار را كردند مثلا فرض كنيد اينهايي كه برايشان كنكور مهم است فرض كنيد در ذهنش اين فكر مي آيد كه من مي خواهم در كنكور قبول شوم اين درس قوه جاذبه مي گويد كه اين فكري كه تو به اين معني داري جذب مي كند آن چيزي كه مي خواهي به آن برسي كه آن عبارت است از آن موفقيتي كه در كنكور است اگر تو مهمترين موضوع ذهنت آن ايده قبولي در كنكور باشد و مزاحمتها و پارازيدهايي كه عكسش در ذهن تو مي آيد كنار بزني تو شكار فرصتها را مي كني به اين شكل كه هر چه تهديد هم سر راه تو باشد به شكلي آن را كنار مي زند من مثلا چون روي همين موضوع كنكور كار كردم مثال مي زنم در يكي از پيش دانشگاهي ها از بچه ها پرسيدم كه مسئله شما چيست يكي گفت من نگران هستم كه سر موقع در امتحان نرسم دوم اين كه من امكانش هست كه سر كنكور دچار استرس و اضطراب بشوم سوم اين كه ممكن است هرچه در ذهنم هست يادم برود اين خلاف قانون جاذبه مثبت است به اين شكل كه الان دارد در ذهنش طرح شكست را طراحي مي كند يعني در اين درس بارها امده گفته شده است كه نرويد سمت اين كه چي نمي خواهيد مغز يك خاصيتي دارد كه هر وقت شما يك چيزي را به صورت من مي خواهم دنبال مي كنيد مغز كمك مي كند كه به آن برسيد ولي اگر سيستم اجتنابي باشد اين بحث سلبي هم است كه يك چيزهايي سلبي است يك چيزهايي ايجابي است در ذهن بيشتر فعاليتهاي سلبي باعث مي شود كه فرد آن طور كه بايد و شايد نرسد كه با فعاليتهاي ايجابي مي رسد خلاصه خيلي از عوامل از كنكور گرفته از مسائل مالي زندگي گرفته از ضعف اختلاف مثلا فرض كنيد كه آدم به يكي قهر است يك اشتباهي كه مي كند در ذهنش اين مسئله را جذب مي كند اين فكر را مي آورد كه طرف جواب من را نخواهد داد اين در قيافه اثر مي گذارد انگار خودش را مي سازد كه طرف ردش كند يك مثال خوب براي فروشنده ها دارم ثابت شده است فروشنده هاي موفق از همين قوه جاذبه مثبت استفاده مي كنند يعني فروشنده كه وقتي از قبل مي رود خريد با خود بگويد منشي كه وقت نمي دهد مدير عامل كه من را نمي پذيريد اين درست كيفيتي در ذهنش مي آورد وقتي مي رود با يك بدني مي رود با يك نگاهي مي رود كه آنجا پذيرفته نمي شود در حالي كه اين اگر عكس اين را در ذهنش بتواند داشته باشد چقدر اثر دارد همكاران پزشك من اين مسئله را تصديق مي كنند كه عوامل رواني به شدت در درمان بيماري ها و پيشگيري بيماري ها نقش دارد مجري: در خود اين فيلم هم بود يعني يك بيمار سرطاني را ما در خود اين فيلم ديديم كه بهبود پيدا كرد ما نمي خواهيم كه روشهاي پزشكي را دست آوردهاي حيرت آور در عالم پزشكي كه هر ساله به اندازه ده سال يا 20 سال به صورت تصاعدي جهش دارد آن را ناديده بگيريم روشهاي علمي كه امروزه دست آورد تمام علوم پزشكي محصوب مي شود ولي در فيلم پروانه آبي ما ديديم يك نفر كه تومار مغزي داشت معالجه شد به وسيله همين چيزي كه شما گفتيد و در خود اين فيلم هم حتي كسي كه هواپيمايش سقوط كرده بود دكتر عيسي جلالي، روانشناس: من مي توانم به صورت يك دو سه چهار اين را مرتب كنم از الان بگويم كه آن چه كه از اين فيلم مي شود گرفت اين است كه يك ما فرهنگي داريم كه به ما گفته است خودشناسي خداشناسي است فرهنگي داريم كه يك ساعت اندیشه را اهميت را بيشتر از 70 سال عبادت مي داند پس نكته اي كه اينجا مهم است اين است كه ما ببينيم اين انديشه اي كه اينقدر مهم است و توصيه علما و دانشمندان اخلاق امور تربيتي شده براي ما چرا رها كرديم در كدام يكي از مدارس ما آموزشگاه انديشه هست الان خانواده هاي ما دلشان را خوش مي كنند كه شما به برادرزاده تان بگوييد ترم چندم زبان هستيد هيچ وقت نمي پرسيم كه ترم چندم انديشه هستي چرا انديشه جزو يكي از مهمترين درسها نيامده است اگر ما آمده بوديم درسهاي مديريت ذهن اين كه چگونه فرد از ذهنش استفاده كند چگونه از ذهنش فكرش ثروت بسازد الان در دنيا ثروت اصلي فكر و انديشه است كافي بود اينها را ياد گرفته بودند آن موقع كارآفريني مي كردند خودشان اشتغال درست مي كردند الان يك مثالي كه جوانهاي ما خوب مي فهمند اين است كه يك كسي كامپيوتر به اين عظمت را بخرد كه استفاده كند ولي مدام چت كند اين كامپيوتر اين همه مي تواند خدمت كند ولي فقط چت كند ما همين كار را مي كنيم مجري: تازه درد آورد است كه با حروف انگليسي كلمات فارسي را مي زنند كه من براي تمام دوستانم پيامي كه مي فرستم مي گويم كه اين كار را نكنيد يا اين كه فونت فارسي بخريد ژاپني ها تماما فونت ژاپني دارند كره اي ها فونت كره اي دارند و براي خودشان مي خواهند پيام بفرستند با فونت خودشان مي فرستند دكتر عيسي جلالي، روانشناس: من داشتم مرتب مي كردم كه بگويم آن چيزهايي كه خيلي مهم است و ما مي توانيم استفاده كنيم براي يك رفتار و افكار خوب اين بحث هست كه ما اول بايد توجهمان را به اين جلو ببريم كه ذهن ما يك ماشيني است يك سيستمي است كه هزاران فعاليت ارزنده مي شود به كمك ذهنمان ما مي توانيم بشناسيم به كمك ذهنمان مي توانيم خلاقيت و نوآوري داشته باشيم به كمك ذهنمان مي توانيم ثروت داشته باشيم يك خاصيتي ذهن دارد اگر فكر منفي داديم فكر منفي كرد اگر فكر بدبختي داد فكر بدبختي كرد (از كوزه همان برون تراود كه در اوست) در واقع اين چيزي كه در ضرب المثلهاي ما بوده مي گويد در واقع به دنيا بخنديد به تو مي خندد به دنيا اخم كنيد دنيا اخم مي كند آن موقع كه به دنيا مي خندي يك انديشه اي در ذهنت هست كه اين جذب مي كند كه شرايطي به وجود بياورد كه وجود تو يك محركي بشود كه يك محرك خنده را به شكلي بگيرد . يك بحث جديدي كه من مي خواهم مطرح كنم اين است كه غير مستقيم در اين بحث بوده است موضوعي است به نام زبان ذهن همانطور كه ما وقتي زبان كامپيوتر را بدانيم بلد هستيم كه بهتر از آن استفاده كنيم بايد همه ما ياد بگيريم كه ذهن چگونه جواب مي دهد يكي از قوانين كه ذهن به هدفهاي مثبت جواب مي دهد ذهن اگر تمركز بر هدفهاي مثبت باشد آن را دنبال مي كند اشكالي كه در چيزهاي بد اغلب عنوان مي شود يك چيز كثيف كثيفي را به خودش جذب مي كند شما وقتي چيزي كثيف را جايي مي گذاري مدام اين چيز كثيف جذب مي شود فكر هم همينطور است وقتي فكري زشت است فكري سياه است دائم در ذهن فرد هست مي رود به طرف جستجوي اين كه آن چيزهاي منفي را به طرف خودش بكشد ولي مواقعي كه اين فكر بعدمثبت دارد مي رود به سمت اين كه اين مثبتها را جمع كند يك دانشمندي كه روي اين موضوع كار كرده است رفته است در جامعه هاي مختلف تحقيق كرده است كه تمام مشكلات بشري را مي شود يك چيزي خلاصه كرد درآورده كه همه بدبختي ها از يك چيز است بد فكر كردن كه اين يك معني اش منفي فكر كردن است يك معني هم درست فكر نكردن بنابراين فيلم دارد نشان مي دهد كه تو اين دستگاهي كه در ذهنت است مي تواند معجزه كند و تو را ببرد به سمت آن خواسته ها و آرزوهایي كه دارد و تجربه تاريخي نشان داده است كه اين جواب داده بنابراين اگر نااميد هستيد اين امور را توجه كنيد اول اين كه اهدافي كه دنبال مي كني نبايد جنبه هاي منفي بياوريد بيشتر جنبه مثبت بياوريد مغز اينگونه نگاه مي كند كه مثلا وقتي كسي افسرده هست يك راه اين است كه دائم بگويم من مي خواهم افسرده نباشم يك راه اين كه در ذهنش بياورد برنامه شور زندگي چيست كه آن وقتي تقويت بشود ديگر كم كم انرژي براي افسردگي نمي ماند افت تحصيلي به جاي اين كه مدام فكر كند چرا اينگونه است برنامه ها پيشرفت تحصيلي را بسيار تقويت كند تحقيقات نشان مي دهد كه ذهن به اين صورت بيشتر كمك مي كند كه به آن خواسته برسد پس اولي اهميت كلي ذهن و فكر است دومي اين كه اهداف بايد روي طرح مثبت نوشته شود و سومي اين است كه در خاصيت قوه جاذبه كه روي فكر مي آيد هر فكري مي كنيد فكر شبيه اش را مي گيرد مجري: آقاي دكتر درباره هوشياري و رندي ذهن براي ما قرار بود صحبت كنيد دكتر عيسي جلالي، روانشناس: ببينيد اين صحبت حافظ شناسان مي گويند كه حافظ رند بود به اين معني كه رند با مرد رند فرق دارد مرد رند كسي كه دنگش را نمي دهد سر آدم مي خواهد كلاه بگذارد رابطه نابرابر دارد ولي رند در مفهومي كه به حافظ مي دهند يعني كسي كه گول نمي خورد يعني واقعيات را با هوشمندي مي بيند مثلا يك مثال هم هست كه شما يك بچه اي را سفارش مي كنيد كه وقتي ما رفتيم در خانه اينجوري نكن ولي وقتي هوشياري هستيم گول نمي خوريم مي دانيم اين بالاخره كار خود را مي كند خيلي چيزها را آدم استنباط مي كند حافظ گول اين را نخور كه نفهمد كه ذهن چقدر مهم است به همين دليل كه خيلي از اشعار به اين موضوع توجه كرده است مثلا حال بد را فهميد كه بيشتر از انديشه بد است گفت اي دل غمديده حالت به شود دل بد مكن اين دل بد كردن يعني حالت منفي داشتن به امور فيلم هم عينا يك چنين وضعي را مي گويد حالا فيلم مي خواهد ما را رند كند بگويد كه شما متوجه يك چيزي نبوديد كه آن چيز بسيار مهم بوده است منتها نقدي كه من به فيلم دارم اين است كه توجه به اين موضوع نكرده است كه اين چيزي كه مي گويد كشف فيلم نيست اين را پيغمبر ما امامان ادبيات ما همانطور كه اسم بردم بسياري از افرادي كه در طول تاريخ به اين امور يعني به اين امر كه رند كسي است كه مي داند فكر چه بازيهايي دارد مي داند كه فكر چه قدرتي دارد مي داند كه با فكر هم مي شود سلامت بود مجري: گفتيم بيمار رواني در خود همين فيلم اصلا بايد بگويم چه كسي بيمار رواني است و خودش خبر ندارد دكتر عيسي جلالي، روانشناس: در واقع بر اساس مكاتب مختلف بيمار روانی تعاريف مختلفي دارد ولي انواع بيماريهايي ما داريم كه براي هر كدام يك تفاوتهايي است يك چيزي كه اغلب همه متفق القول هستند به يكي از پايه هاي اساسي بيماري هاي رواني كه اگر ژنتيك و ارثي نباشد تفكر منفي است در واقع اين تفكر منفي وقتي به ذهن يك كسي مي افتد تمام نظام روحي را به هم می زند الان همه افرادي كه به نوعي كه بيماري رواني دارند يكي از گلايه هايش اين است كه چقدر اين بدبين است و به اين صورت مي بينيم كه چقدر در اين زمينه اذيت مي شود الان يك تحقيقي شده است كه يك دانشمندي آمده كار كرده است روي هفت نفر كه در تاريخ بشري روشهايي براي مراقبه گفتند در اين تحقيقات مربوط به حضرت محمد است و ما مي بينيم كه اين بحثي كه در خود نشان مي دهد كه چقدر اين چيزي كه الان همه دنبالش هستند بروند سراغ اين كه مديتيشن ياد بگيرند چقدر در اسلام خود ما مديتيشن و بحثهاي مراقبه به فراواني بوده است كه به دليل همين كه ما اينها را كم گفتيم ما مثلا از نوعي كه به خودمان مربوط است كمتر به شكلي استفاده مي كنيم بعد نكته اي كه اينجا جالب هست يك مديتيشني كه پيامبر گرامي ما هميشه مي گفتند مثلا فرض كنيد چشممان را مي بنديم در قلب خودمان ارتباط با خداوند برقرار مي كنيم خداوندي كه رحمان است رحيم است اين فكري كه ما از اين نظر در ارتباط با خداوندمان بر اساس قرآن مان داريم دارد از همان قوه جاذبه كه فرض شد استفاده مي كند بعد آن كه مي آيد در قلب ما مي فهميم كه ذكر نام خدا قلبها به آرامش مي رود براي چيست براي كه آن فضاي الهي وقتي مي آيد در قلب ما به ما يك وسعت نظري مي دهد يك بار ديگر هم تعريف كردم ولي آنقدر اينجا مي خورد كه حد ندارد و آن اين است كه يك مردي سوار كشتي بوده اين كشتي غرق مي شود پناه مي برد به يك جزيره كه هيچ چيزي نبوده ناچار مي شود بگردد وسائل اوليه زندگي را درست كند يك كلبه درست مي كند خوشحال بوده كه اينجا مي تواند زندگي داشته باشد مي رود دنبال اين كه غذا تهيه كند اين كلبه مي سوزد بعد مي آيد با حالت ناراحت دست به درگاه خدا بلند مي كند من كه كشتي ام غرق شد و شناكنان تا اينجا آمدم و اينجا اين كلبه را درست كردم و اين هم سوخت مدتي بعد به خواب مي رود بعد از چند وقت يك عده آمدند پا زدند به او در اين جزيره كسي زندگي نمي كرده و يك كشتي كه داشته مي رفته براي اولين بار يك دود مي بيند و اعضاي كشتي مي گويند كه اينجا حتما يك آدم آمده به هواي اين دود مي آيند و اين دودي كه اين خانه سوخته شده باعث نجات اين مي شود و اين نشان دهنده اين است كه چطور اين بحثي كه در مديتيشن پيغمبر ما هست در وقتي اين در ذهن ما به فراواني نيايد يعني آن حالتي كه ما به آن خداجويي مي گويم نمي توانيم اين همه استفاده كنيم كه از عظمت خداوند بتوانيم نيرو بگيريم براي اين كه اموري كه با آن زندگي مي كنيم به شكلي براي ما كم بشود پس مي بينيم كه در خود فيلم هم مكرر اشاره مي شود كه در بخشهاي مختلف زندگي وقتي كه ما مي رويم انديشه خودمان را مثبت مي كنيم چه راجع به سلامتي چه راجع به پول است الان مثلا يك نمونه اين موضوع مربوط به اختلافات خانوادگي است كه الان در خيلي از جوامع مي بينيم كه آمار طلاق بالا است شما وقتي كه نگاه مي كنيد افكاري كه در ذهن اغلب تكرار مي شود دعوت به دعوا و اختلاف مي كند تا آن چيزي كه مولوي ما گفت از ما محبت خارها گل مي شود يعني وقتي كه گل را كاشت يك چنين اثري دارد حتي يك تجربه ما با دانشجويان مي كرديم مي گفتيم شما چند روز با خودتان اين قرار را بگذاريد كه اگر اسم من اكبر عالمي است مثلا اسم رواني من هست گل بعد تصور اين را بكنيد كه در واقع هويت شما يك حالت گل دارد و دائم در ذهنتان يك گلي را كه خيلي مي پسنديد مثل فيلم ها كه منتاج مي كنند بياوريد در ذهنتان بعد چند روز كه شما اين را نگه مي داريد از ديگران بپرسيد مي گويند كه شما لطيفتر عمل كرديد در واقع مثل اين كه از هستي آن چيزي كه به گل مي تواند اهميت بيشتري بدهد دعوت مي كنيد حالا برعكس يك آدمي از صبح تا شب بگويد من خار هستم طبيعتا اين چون در ذهنش مي آيد يك همچين كيفيتي را دارد اين كه در ابعاد مختلف فيلم هر جا كه اين افراد به عنوان كسي كه فيزيك كوانتوم خوانده است به عنوان كسي كه معلم است هر كدام مي خواهند به شكلهاي مختلف بگويند كه عظمت درونت را حفظ كند درك كن و سعي كن كه آن را مورد استفاده قرار دهي و اين چند صباح عمرت را جوري زندگي كني كه هم خودت هم آدمهاي ديگر بتوانند اين زندگي بهتري را به شكلي داشته باشند مجري: اما اين فيلم تا چه اندازه اي حرف تازه داشت براي ما بگويد آيا اگر حرف تازه اي نداشت لااقل توانست آنچه را كه قدما نه فقط ايرانيان و متفكران ايراني و مسلمان بكله از ملل ديگر آنچه كه قدما به عنوان دست آورد بشري فراهم آوردند تا اين كارگردان نسبتا جوان به كمك همكارانش و كساني كه دعوت كرده بود بتواند آن را عرضه كند كه دنيا خيلي امروز روي فيلم راز دارد بحث مي كند تمام برنامه هاي تلويزيوني پر شده از فيلم راز اصلا اين حرف تازه اي داشت دكتر عيسي جلالي، روانشناس: نكته اي كه خيلي مهم هست اين قسمت مي تواند براي ما آموزنده باشد به نظر من اين چيز تازه اي را به شكلي نگفت ولي يك چيزي در دنيا الان درست شده است كه هم مدير را به آن تشويق مي كنند هم مربي را كه مي گويند تسهيل كننده يعني يك كسي كه مي آيد يك اموري را كنار هم مي چيند و اينها را مدل سازي مي كند و يك نظامي مي دهد الان شما اطلاع داريد كه اينها سايتي درست كردند بر اساس آن برنامه دائم دارند با مردم دنيا تماس مي گيرند آنها را تشويق مي كنند جذب مي كنند به اين كاري كه مي كنند حالا ما هم در واقع خيلي غني تر از آنها در جامعه خودمان داريم بايد يك چيزي كه خيلي مهم است اينها را تئوريزه كنيم مثلا اين جمله ارزنده علامه ما كه من اكسيژن روح مي دانم كه مراقبه و تداوم مراقبه اين را به صورت كاربردي در بياوريم اين را به صورتي در بياوريم كه برايش معلميني باشند كه دائم اين را آموزش دهند مجري: همينجا مي گوييم هم به جوانها مي گوييم به ميان سالگان هم مي توانيم بگوييم به عنوان يك دوست به سالخورده ها مي توانيم بگوييم بگوييم قدر خودتان را بدانيد. مي خواهم يك سوال خصوصي بپرسم راز موفقيت شما چيست ؟ دكتر عيسي جلالي، روانشناس: مديريت ذهن در حدي كه من توانستم بكنم به كارهاي من چه در رسانه چه در تدریس چه در مشاوره بسيار توانسته كمك كند و من فقط اين را در اين حد بگويم كه شهادت بدهم كه چگونه وقتي كه فكر منفي در ذهن من هست از زماني كه من بشينم به اين فكر بد فكر كنم واقعا اثر بد مي گذارد و زماني كه به ديد ديگري ديده مي شود كه بسيار اثر مثبت مي گذارد فقط نكته اي كه مهم است اين است كه من خواهشم اين است كه اگر بخواهيد از اين برنامه يك كار كاربردي بشود واقعا هموطنان عزيز ما كساني كه مطالعات عميق اسلامي و ادبي در جامعه ما دارند در حد كمي كه من بضاعت داشتم مصاديق اين را دربياورند كه در فرهنگ ما بوده است از طريق پيغمبر و امام و ادبا بعد اين راه هايي هست كه اين را مي شود به يك صورتي در چنين برنامه هايي به صورت مدل سازي به شكلي درآورد ارتباط تنگاتنگ قرار دارد به اين شكل كه شما از زماني كه فهميدي كه ذهنت همه چيز است به چه صورت زندگي عوض شد به هر حال چراغ كوچكي از اين بحث كه در جامعه ما چراغ بزرگي داشته است در تاريخمان الان در اين برنامه در حد خودش روشن شده است اين چراغ را مي شود خاموش كرد اين چراغ را مي شود به خاطر سلامتي و سعادت و رستگاري به شكلي تقويت كرد به هر حال من بسيار مصر هستم كه همينگونه كه يك انساني خصوصياتي دارد مثل معرفت مثل حق شناسي يك فيلم هم يك همچين كيفيتي دارد مي تواند خود فيلم حق شناس و امانتدار باشد من فقط نقدي كه به فيلم دارم اين كه نقشي كه شرق به طور كلي در اين امر مهم معنويت انسان و اين چيزي كه اينها به آن رسيدند ناديده گرفته شده است در اين فيلم من مي خواهم بگويم كه شما نگاه كنيد دانشگاه پنسيل بانيا با كلي دانشمند سالها تحقيق كردند كه نشان بدهند كه حال انسان به چه صورت بد مي شود بعد شما مي بينيد ما قبلا اين را در دو مصرع شعر حافظ داشتيم من وقتي كه راجع به اين فيلم مي خواستم صحبت كنيم فقط يك ملال داشتم و آن اين بود كه ناسپاسي به فرهنگ ما در طرح اين قضيه يعني ضمن اين كه ما احترام براي علم و دانش آنها داريم بسياري از ريشه هاي اين مطالب از شرق ما است از كشور ما رفته است و بسيار شيرين تر هم است يعني آنها ادبيات غني مثل ما ندارند اگر ما اين ها را از طريق بخواهيم كه افرادي بيايند يك سازماني براي اين كار درست شود كه ديدهاي تخصصي گفته شود و بگويم كه نگاه هنري چونه بوده نگاه اسلامي چگونه بوده ما به هر حال يك جامعه اسلامي و مذهبي هستيم و اين در طول روز در ذهن ما مي آيد من از شهيد باهنر هم شنيدم كه تاكيد زياد داشتند به علم و دين اينها كه از هم جدا نيست به ما توصيه شده كه علم زمان را بياموزيم به ما توصيه شده است كه قول هاي مختلف را بشنويم بهترين ها را انتخاب كنيم اين زمينه اگر دست به دست هم دهد من قول مي دهم كه كشور ما در اين شكل هم به جلو برود به خيلي از اهداف انساني و الهي خودش مي رسد نريتور : معنويت شخص نه به عقل اعتبار مي بخشد و نه قدرت ناخودآگاه را ناديده مي گيرد بكله هر دو را محدود به حوزه خود مي كند تمدن هاي بزرگ آسيايي كه سكون آرامش و وقار از جمله صفات آنها است تعادل را قانون هستي مي دانند اگر اساس تفكر و معنويت آسيايي را تجربه حالاتي بدانيم كه از ارتباط بشر با مبدا وجود ناشي مي شود هنر بازنماياندن همين حالات در آينه مصاديق گوناگون است فرو افتادن جايگاه هنر غربي از عالم مجردات به دنياي ناخودآگاه و تنزل حقيقت عينيت اشياء حاصل روش تفكر غربي است روشي كه همواره در صدد دنيوي كردن ديانت اسطوره زدايي از زمان و افسون زدايي از طبيعت است مجري: واقعا كهكشان آفرينش حيرت آور است عقل ما قد نمي دهد به وسعت بخشندگي خداوند بنابراين چرا فكر كنيم كه اجازه داريم چيزهاي منفي را به دل خودمان راه دهيم و چيزهاي منفي را براي اطرافيان خودمان بخواهيم و تصور كنيم كه بحث ما در اين برنامه به گونه اي است كه در بعضي از اينترنتهاي كم ارزش اين را تشبيه كرده است به آدمهاي الكي خوش دكتر عيسي جلالي، روانشناس: من يك نكته مي خواهم بگويم كه باز در مديريت ذهن مهم است بسياري از افراد هستند كه به نقد اهميت مي دهند يعني تفكر انتقادي دارند امروز بر اساس همين نگرشي كه فيلم هم توصيه مي كند هنر اين است كه تفكر انتقادي را تبديل به تفكر سازنده بكنيم يعني ما مدام اگر بخواهيم عيب بگيريم ايراد دربياوريم و اين عيب و ايرادها را نتوانيم تبديل به راه حل كنيم فقط صدمه مي بينيم و بد نيست كه بگويم در فارسي قديم ما كلمه دشمن از دوشمن بوده به معني بدانديش بوده پس قبول كنيم دشمنان ما كساني نيستند غير از بدانديشان ما و يكي از اين بخشها كه باز بيشتر ما را اذيت مي كند بدانديشي هايي است كه خود من درباره خودم دارم كه اگر اين نگاه را هم كه الان خيلي در روانشناسي به عنوان تصوير ذهني مثبت مطرح است بتوانيم درست كنيم به ما آرامش مي دهد و زندگي بهتري را فراهم مي كند من اميدوارم كه يك چيزي را ما ياد بگيريم من از يك مديري خيلي لذت بردم كه هر وقت كارمندان مي آمدند و مشكل مي آورند مي گفت بايد راه حلش را بياوري ما بايد ياد بگيريم كه مقابل تفكراتي كه دائم راجع به مسائلمان داريم ذهنمان را كه خداوند ساخته است اصلا من مي خواستم اين را بگويم يادم رفت يكي از تعاريف ذهن يعني حل مشكل اصلا فكر چقدر اين را مولوي خوب گفته فكر آن باشد كه بگشايد رهي يعني يك گشايش ايجاد كند نه اين كه بيشتر گرفتاري ايجاد كند بنابراين اطمينان داشته باشيم كه اين توصيه هم كه به ما مي شود خودباوري داشته باشيم كه اين خودباوري بر اساس اين كه روي نقاط مثبت خودمان كه از نظر تاريخي هم اينقدر غني هستيم ما كشوري داريم كه بزرگترين شاعر آلمان مثل گوته مي آيد مي گويد من مقابل حافظ او اقيانوسي است كه من قطره اي نيستم ولي به هر حال جهان امروز جهان علمي است بايد مدل سازي شود ما بايد بتوانيم معنويت خودمان را به صورت علمي از آن استفاده كنيم و بتوانيم قدرت را زياد كنيم كه اين موضوعات اثر زيادي دارد هم اكنون روانشناسي هم به سمت اين مي رود كه از قواعد فيزيك در روانشناسي استفاده بيشتري كند يك واقعيتي در مديريت ذهن اين است كه ذهن من به من دروغ مي گويد يا راست مي گويد چون يكي از گرفتاريهاي ما همه ما مي گويم واقعيت را مي دانيم ولي در اين همه طول تارخ بشري اين همه جنايت درست كرديم پس يك جاي كار را ما داريم غلط مي رويم و اگر ما تجهيز شويم به اين كه ذهن چگونه كار مي كند چگونه شناخت درست و غلط را دنبال مي كند مي توانيم به چيز مهمي برسيم از معجزاتي كه ذهن ايجاد مي كند مي توانم بگويم كه اين فيلم خواست اشاره اي بكند به معجزه هاي ذهن كه اين كلمه معجزه هميشه يك مقدار غير عملي است ولي واقعا امروز اگر يك كسي زندگي بد داشته باشد بتواند به زندگي خوبي ببرد خوب خيلي مهم است معجزه مگر چيست چرا ما دنبال معجزه هاي عجيب و غريب هستيم خيلي چيزهاي ساده را ما مي توانيم درست كنيم و انگار كه معجزه كرديم يكي از ساده ترين كارهايي كه ما نمي توانيم انجام دهيم احترام گذاشتن به هم است اگر ما اين امر بسيار مهم را ياد بگيريم كه خيلي هم شعار داده شده است چقدر مشكل براي ما حل مي كند منتها ما به اينجا كه مي رسيم كم مي آوريم در اجرا علت اين كه نمي توانيم اجرا كنيم به دليل اين هست كه به شكلي به اين مسئله توجه نداريم ضمنا من يك نكته ديگر بگويم خيلي اوقات از مديريتها نقد مي كنند كه در اين فيلم هم اشاره اي بود ما مثلا چرا درست نمي توانيم مديريت كنيم ما بر اين باور هستيم كه مديريت ذهن مادر تمام مديريتها است از مديريت توليد مديريت خدمات مديريت كيفيت و اين را چقدر غربي ها به آن رسيده اند اي شها تو كشتي خصم بيرون را ولي خصم بدتر در درونت هست كه آن را به شكلي نمي بيني آن خصم درون را چه كسي بايد دنبال كند كه جهاد اكبر و مبارزه با نفس اماره است آن الان شيوه علمي اش مديريت ذهن است پس ما بايد خودشناسي را ببريم به شكلي كه اينگونه باشد كه استاندارد بشود دانشمندان ما كساني كه در مسائل ديني تخصص دارند بشينند اينها را جمع كنند درست به صورت استانداردي دربيايد كه شعار اساسي اين كه خودت را بشناس انگار كه خدايت را شناختي به دليل اين كه اين عظمت را ببينند مجري: اميدوارم كه مديراني كه در زمينه هاي آموزش مسئوليت بر عهده دارند اين گفتگو را شنيده باشند عنايت كرده باشند و در يكي از مقاطع تحصيلي يك واحد درسي به اسم مديريت ذهن كه در تمام طول عمر به دردمان مي خورد در درسهاي يكي از مقاطع بگنجاند نكته آخر اين كه ما بايد تمرين كنيم كه از اطرافيان خودمان به جا و در جايي كه شايسته است عذرخواهي كنيم بايد تمرين كنيم مديريت ذهن داشته باشيم كه از اطرافيان خودمان به جا و در جايي كه لازم است تشكر كنيم .

 

برگرفته از سایت شبکه 4 سیما

 

میلاد حیدری بازدید : 500 چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 نظرات (1)

خواننده و بیننده راز می خواهد چاره ای برای حل مشکلات و مسائل خود پیدا کند و با اطمینان و اعتماد به آرزو ها و اهدافش در زندگی برسد و کائنات را در خدمت خود در آورد.
به نظر می آید افراد سرآمد و موفق با استفاده از قوانین هستی و هماهنگی با طبیعت به آرزو های خود رسیده اند. قابل مشاهده است که آنان با استفاده از قوانین هستی، فیزیک و علوم توانسته اند زندگی مطلوب خود را از کائنات بگیریند.
شما هم می توانید به آرزوهایتان برسید، در صورتی که قوانین طبیعت را بشناسید و از آن ها اطاعت کنید. به نظر می آید برای عملی شدن موضوعات راز باید بیشتر از این ها، مطالعه کرد و زحمت کشید. به نظر من اجرای توصیه های راز و تداوم این کار مسئله اساسی راز است.
ملت ما به خاطر بعضی عوامل، به طور بالقوه و بالفعل در خصوص موضوعات مطرح شده در کتاب و فیلم راز از نقاط قوت فراوانی برخوردار است و چه بسا بیش از خیلی از کشور ها سابقه افتخار آمیز آشنایی با آن و آمادگی برای پذیرشش را داشته باشد. این عوامل عبارتند از:
- ادبیات غنی ما
- دین اسلام
- هوشمندی ایرانی
- دانشمندان آشنا با دانش غربی
- آشنایی با موضوعات راز از طریق منابع قبلی دیگر و آمادگی برای پذیرش آن ها
برخی از مثال های راز در ادبیات غنی ما:
 

گر در طلب گوهر کانی، کانی                ور زنده به بوی وصل جانی، جانی
القصه حدیث مطلق از من بشنو              هر چیز که در جستن آنی، آنی
(شیخ ابو سعید ابی الخیر)


ای برادر تو همه اندیشه ای              ما بقی خود استخوان و ریشه ای
گر گل است اندیشه تو گلشنی           ور بود خاری تو هیمه گلخنی
(مولوی)


ذره ذره کاندرین ارض و سماست        جنس خود را هر یکی چون کهرباست
(مولوی)


در محفل خود راه مده همچو منی را              افسرده دل افسرده کند انجمنی را
(قائم مقام فراهانی)


چشمان خود را ببندید و در ذهن و قلب خود به خداوند توجه کنید؛ خدایی که رحمان و رحیم و مطلق دانایی و عشق و ستار العیوب است، طبق قانون جذب، جهان الهی به ما نزدیک می شود و ما الهی می شویم و قطره ما به اقیانوس (بیکران) می پیوندد. این بالا ترین سعادت و رستگاری انسان است.
در فرهنگ ما به ما یاد داده اند که شنونده باید عاقل باشد. می توان اضافه کرد بیننده هم باید عاقل باشد، خواننده هم باید عاقل باشد. بنابر این برای خواندن و شنیدن و دیدن راز لازم است عاقل، متفکر و خردمند باشیم.
آموزه های اسلامی در نهایت به ما توصیه کرده است که با عقل خود مشورت کنیم "(عقل رسول باطنی است)" بنابر این هنگام مطالعه و استفاده از هر چیزی، از جمله کتاب راز، شما را به مطابقت آن عقل و منطق و شرع و عرف توصیه می کنم. هر مطلبی از راز که می خوانیم بدانید نسبی است و در جغرافیای خود مطرح است. در غیر این صورت دچار خطای شناختی می شوید.
اجرای توصیه های راز نیاز به مراقبه، نظم، تمرکز، تمرین، پیگیری و مطالعه مداوم دارد و موضوع به این سادگی هم نیست آن چنان که بزرگان تاریخ نیز بسیار سخت کوش بوده اند. تصور نشود که تنها با خواستن و بدون زحمت به نتیجه می رسد. (رفتن این اطلاعات در ناخود آگاه کمی مشکل است)
انسان منفی نگر که به شناخت قدرت های بیکران خود در زمینه ی اخلاق و زندگی نپرداخته، متأسفانه به زندگی محدود خود عادت کرده و شرطی شده است. این عادت ها و شرطی شدگی ها آفت رستگاری و موفقیت اوست.
تا زمانیکه روش هایی برای تغییر این عادت ها نداشته باشیم، نمی توانیم به اهداف راز برسیم در نتیجه دچار توهم و گمراهی می شویم.
نکات کلیدی راز را می توان این گونه خلاصه کرد:
راز اصلی، قانون جذب است، افکار مانند آهنربا شبیه خود را جذب می کنند، منفی، منفی را و مثبت، مثبت را. می دانیم که اندیشه تبدیل به نیروی مادی و انرژی می شود؛ خوب و بد، سالم و ناسالم، زیبا و زشت، اهورایی و اهریمنی و ...
در راز بر اساس اصل علت و معلول، اندیشه را علت و امور دیگر را معلول فرض می کنند. در واقع ذهن علت و اوضاع و احوال معلول است. یکی از موضوعات مهم در راز این است که ما می توانیم بدبختی را به خوشبختی، تهدید ها را به فرصت ها، به قول ظریفی اگر "م" را از مشکلات برداریم تبدیل به شکلات می شود بسیار شیرین و خوشمزه!
(به نظر دکتر جلالی تنها دانستن قضیه راز نمی تواند تأثیر چندانی در کیفیت زندگی ما داشته باشد و این قضیه باید تبدیل به تفکر مثبت شود و چون ذهن نا خود آگاه ما مسئول ایجاد افکار نا خود آگاه ماست، از این رو باید با تمرین و ممارست تفکر خود را کنترل کنیم، و یکی از راه های برنامه ریزی ضمیر ناخود آگاه استفاده از تکنیک های مدیریت ذهن است.

میلاد حیدری بازدید : 555 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

 ما می خواهیم با راه انداختن این وبلاگ به مردم گرامی بگوییم که تمام آدمهای بزرگ با

 

این راز بوده که توانسته اند در کارها و زندگی خود موفق باشند امید وارم که از این وبلاگ لذت ببرین با تشکر 

 

خاطرات در ذهن انسان در حال گردش است 

این انسان است که باید خاطرات را در ذهن خود نگه دارد     

جمله ای از سهیل بهمن

میلاد حیدری بازدید : 3151 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (1)

کلاسهایمان را در یک سری از فرهنگسراهای کوچک بر گزار می کردیم شاید همایشهای ما 100 نفر مخاطب داشت نه مثل الآن که هزاران نفر شرکت می کنند! و لذا می توانستم قشنگ به چهره ها نگاه کنم، عکس العمل ها را ببینم و تاثیر کلمات را در چهره ها مشاهده کنم؛ حالا ببینید چه اتفاقی افتاد، یک دختر در آلمان به نام مریم که سال های سال در آلمان زندگی کرده بود و خیلی خوب فارسی بلد نبود و فقط می توانست فارسی را بشنوه و به راحتی نمیتونست فارسی صحبت کنه، این مریم خانم در آلمان دچار یک سری مسائل شده بود که باعث خراب شدن روحیه و ناراحتی و اضطراب و ... شده بود و خیلی حال بدی داشت به طوری که پدر و مادرش خیلی نگرانش بودند و در آلمان به انواع روانپزشک ها مراجعه کرده بودند و جواب نگرفته بودند! این بنده خدا روزانه کلی قرص می خورد ، شب و روز گریه می کرد.
هرکسی می رسید یه نظری می داد تا این دختر رو از این حالت خارج کنه، یه روز خانمی به پدر و مادر مریم گفت چند روز مریم رو به ایران بفرستید شاید حال اون تغییر کرد پدر و مادر که دیگه درمانده شده بودند قبول کردند و قرار شد با دوستشان در تهران تماس بگیرند که مریم رو برای یک هفته به تهران بفرستند تا شاید حالش بهتر شود و بعد از یک هفته او به آلمان برگردد. از این رو مریم رو به ایران می فرستند و اون خانم ایرانی در فرودگاه مهرآباد منتظر مریم میشود زمانی که برای اولین بار مریم را میبیند متوجه حال بد او میشود .از قضا این خانم با کلاس های تکنولوژی فکر آشنا بوده و تصمیم می گیره که مریم رو فردا به همایش ببره اتفاقا فردا اون روز بعد از شروع کلاس که ما حدودا یکی دو دقیقه صحبت کرده بودیم اون خانم وارد کلاس شد، از در که وارد شدند من به حال مریم پی بردم، یک ساعت تمام فقط این مریم خانم بطور ساکت اشک می ریخت و منو متاثر کرده بود، من هم متناسب با این آدم در جمع ولی خطاب و نظر به ایشون صحبت کردم که شما می توانید دنیای خود را تغییر دهید و محکوم به این سرنوشت نیستید و ... خلاصه بعد از 1 ساعت دیدم که دیگر گریه نمیکند و در طول ساعت دوم درست در اوخر ساعت دوم این دختر خندید!
نمی دونید وقتی این دختر خندید چگونه دل من خندید و من خوشحال شدم!
بعد ها که ماجرای این مریم خانم را شنیدم فهمیدم که این خانم از در که بیرون می ره به اون خانم میگه که به فرودگاه تماس بگیره و بلیط منو لغو کنه، من نمی خوام یک هفته اینجا بمونم می خواهم 5 هفته اینجا باشم تا تمام دوره کلاس را شرکت کنم.
بعد از چند جلسه وقتی بحث ما به طراحی سرنوشت رسید، این خانم تقدیرش را سر کلاس رقم زد و بعد از کلاس به خانم میگه که بریم میدان محسنی (بورس لباس عروس) که من اونجا کار دارم!
و با خود می گوید حالا که من انسان زیبایی شده ام انسان با ویژگی های دلخواه من باید به خواستگاری من بیاید و آنقدر آن را باور دارد که برای خود واجب می داند که باید لباس عروس تهیه کنم. با وجود آنکه لباس های عروس در آلمان هم وجود دارند ولی او اولین اقدام را باید خیلی سریع انجام دهد. از این رو به میدان محسنی می رود و یک لباس زیبای عروس انتخاب می کند و به مغازه دار می گوید این لباس را برای من کنار بگذار و وقتی این خانم به شما مراجعه کرد این لباس را به وی بده!
بعد از 5 هفته که دوره ما تمام شد مریم به همراه اون خانم به من مراجعه کردند و تشکر کردند و ماجرای لباس عروس خریدن را برای من تعریف کردند.
چند وقت بعد از این ماجرا از این خانم نامه ای دریافت کردم.در نامه نوشته بود که هم اکنون با همسرش در جزایر هاوایی میباشد و ماه عسلشان را می گذرانند. گفته بود که وقتی به آلمان برگشتم، مادرم که مرا دید باورش نمی شد که من همان مریم 2 ماه پیش باشم دیگه قرص نمی خورم، افسرده نیستم، در دنیایی از امید زندگی می کنم و ... بعد از چند وقت به من گفت که قراره امشب برای من خواستگار بیاید، به محض اینکه خواستگار از راه می رسه تا مریم او را می بیند می گوید خودشه!
هرچه اون پسر از خصوصیات خودش می گوید مریم می گوید می دانم و حتی مریم به اون آقا میگه بزار بقیه خصوصیات شما رو بگم و وقتی که مریم خصوصیات اون جوان رو میگه در کمال نا باوری پسر می گوید درسته! مریم مثل یک پیشگو همه ی خصوصیات آن جوان را می گوید و بعد می گوید آخر خودم از خدای رحمان اینگونه خواسته بودم! و تو را از قبل در ایران دیده بودم و باور کرده بودم که تو می آیی و لذا دقیقا تو را با جزئیات طراحی کرده بودم.
مریم، اون شب به اون خانم ایرانی تماس می گیره و از اون می خواد که لباسی را که سفارش داده بودم برایم تهیه و پست کن.
آن دو (مریم و همسرش) با هم ازدواج کردند و در جزایر هاوایی ماه عسلشان را می گذرانند.
آری مریم همسرش را جذب کرد.

میلاد حیدری بازدید : 791 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)


   نیل دونالد والش (نویسنده، سخنران بین المللی و پیام آور معنوی):

"هیچ تخته سیاهی در آسمان وجود ندارد که خدا هدف و مأموریت تو را در زندگی روی آن نوشته باشد. هیچ تخته سیاهی در آسمان نیست که روی آن نوشته شده باشد «نیل دونالد
والش، مرد خوش تیپی که در اویل قرن بیست و یکم زندگی می کرد، کسی که...» همه کاری که من باید انجام بدهم این نیست که بفهمم اینجا چه کار می کنم و چرا اینجا هستم، که آن تخته سیاه را پیدا کنم و ببینم خدا واقعاً برای من چه سرنوشتی رقم زده است. این تخته سیاه واقعاً وجود ندارد. بنابراین هدف تو همان چیزی است که می گویی. مأموریت تو همان مأموریتی است که خودت به خودت می دهی. زندگی تو دقیقاً همان چیزی خواهد شد که خودت آن رامی آفرینی."


   جک کنفیلد:

"خیلی طول کشید که این را بفهمم! من با این طرز فکر بزرگ شده بودم که کار خاصی در این دنیا وجود دارد که قرار است من آن را انجام بدهم و اگر آن کار را نکنم، خدا از دست من ناراحت خواهد شد. وقتی واقعاً فهمیدم که نخستین هدف من لذت بردن از زندگی است، شروع به انجام کارهایی کردم که به من شادی و لذت می داد. تکیه گاه من این است: «اگر برایت لذت بخش نیست، انجام نده!»"

 

   نیل دونالدوالش:

"لذت، عشق، آزادی، شادی و خنده. همه چیزی که وجود دارد همین ها ست. اگر از یک ساعت نشستن و مدیتیشن کردن لذت می بری، خوب آن را انجام بده. اگر از خوردن یک ساندویچ پر چرب استیک لذت می بری، حتماً این کاررا بکن!"
 

   جک کنفیلد:

"وقتی دارم گربه ام را نوازش می کنم، لذت می برم. وقتی دارم در طبیعت قدم می زنم، لذت می برم، دلم می خواهد مدام در این وضعیت باقی بمانم و وقتی این کار را می کنم، تنها کافی است توجهم را روی چیزی که می خواهم متمرکز کنم و بعد آن خواسته ام تحقق پیدا می کند."
 

   دکتر جان هگلین:

"شادی و خوشبختی درونی در واقع سوخت مورد نیاز برای رسیدن به موفقیت است."
 

همین حالا شاد باش. همین حالا احساس خوبی داشته باش. تنها کاری که باید بکنی همین است. حتی اگر از خواندن این مطلب همین یک نکته را درک کنی، در واقع بزرگترین بخش راز را دریافت کرده ای.


  جان گری:

"هر چیزی که حال تو را بهتر می کند حتماً باعث می شود چیزهای بهتر و بیشتری به زندگی ات جذب شوند.
الآن درحال خواندن این کتاب هستی. این تو بودی که آن رابه زندگی ات جذب کردی و باز هم انتخاب با توست که، اگر احساس بهتری به تو می دهد، از آن استفاده کنی و آن را در زندگی ات به کار بگیری. اگر احساس خوبی از خواندنش نداری، همین الآن رهایش کن. چیزی را پیدا کن که احساس خوبی به تو می دهد، چیزی که به ضربان قلبت طنین بیشتری می دهد."
 

جوزف کمبل:
پیرو قلبت باش و آنگاه جهان، در ها را به رویت باز خواهد کرد، حتی جاهایی که قبلاً دیوار وجود داشت!

 

   دکتر جو وایتالی:

"به خاطر همین است که من همیشه و در تمام طول روز این کار را انجام می دهم: پیروی کردن از اشتیاقم، از شور و هیجانم و از الهامات درونی ام."

 

   باب پراکتور:

"از زندگی لذت ببر، چون زندگی پدیده خارق العاده و شگفت انگیزی است. زندگی یک سفر با شکوه است."
 

   دکتر جان هگلین:

"من آینده ای سرشار از توانایی های نامحدود و امکان های بی پایان می بینم. به یاد داشته باشیم که ما فقط از 5% ظرفیت مغزمان استفاده می کنیم. استفاده از صد در صد ظرفیت و توانایی های بشر نتیجه تربیت درست است.
حالا دنیایی را تصور کن که مردم از کل ظرفیت ذهنی و روحی شان استفاده می کنند. می توانیم هر جایی برویم. می توانیم هر کاری بکنیم. می توانیم هر چیزی را به دست بیاوریم."

 

   باب پراکتور:

"خودت را با چیزهای خوبی که آرزو داری ببین. تمام کتاب های مذهبی همین را به ما
می گویند، همه کتاب های معروف فلسفه، همه رهبران و تمام آموزگاران بزرگ تاریخ همین را می گویند. برگرد و کتاب های برجسته را مطالعه کن. خیلی از آنها در این کتاب به تو معرفی شده اند. همه این انسان ها به یک چیز پی برده اند. آنها راز را فهمیده اند. حالا نوبت توست تا آن را خوب درک کنی، هرچه بیشتر از آن استفاده کنی، آن را بهتر می فهمی. "
 

راز درون خود توست. هرچه بیشتر از این نیروی درونی استفاده کنی آن را بیشتر به طرف خودت جذب می کنی. روزی می آید که دیگر لازم نیست تمرین یا تلاشی بکنی چون آن آرزو، تو خود قدرت خواهی بود، خود کمال، خود دانایی، خود هوش، خود عشق و خود لذت و خوشی خواهی بود.

   استر هیکس:

"دلیل اینکه توانستی به این نقطه و به این لحظه از زندگی ات برسی فقط این است که چیزی دردرونت مدام تکرار می کند: «تو لیاقت شادی و خوشبختی را داری». تو به دنیا آمده ای که چیزی را به این دنیا اضافه کنی، یک چیز با ارزش. به دنیا آمده ای که هر روز بهتر و بزرگ تر از روز قبل باشی. هر کاری که تا به حال انجام داده ای، هر لحظه ای که تا به حال سپری کرده ای برای این بوده است که تو را برای لحظه حال آماده کند. حال تصور کن با چیزهایی که هم اکنون می دانی، از این به بعد چه کارهایی می توانی انجام بدهی. حالا تو می دانی که خودت آفریننده سرنوشت هستی. از این به بعد چه کارهای دیگری باید انجام بدهی؟ چقدر بیشتر باید روی خودت و خصوصیاتت کار کنی؟ به چند نفر از آدم های اطرافت، تنها با حضورت می توانی خوشبختی و برکت ببخشی؟ با لحظه هایت چه کار خواهی کرد؟ چطور لحظه ها را به کنترل خودت در می آوری؟ هیچ کس نمی تواند نقشی را که تو باید در زندگی بازی کنی ایفا کند. هیچ کس نمی تواند آهنگی را که تو باید بخواند. هیچ کس نمی تواند به جای تو داستانت را بنویسد. چیزی که هستی، کاری می کنی، از همین لحظه شروع می شود!"
 

زمین به خاطر تو در مدارش می گردد. جزر و مد اقیانوس ها به خاطر توست. پرنده ها به خاطر تو آواز می خوانند. خورشید برای تو طلوع و غروب می کند. ستاره ها به خاطر تو می درخشند. هر چیز زیبایی که می بینی، هر چیز فوق العاده ای که در زندگی تجربه می کنی فقط به خاطر تو خلق شده است. نگاهی به دور و بر بینداز. هیچکدام از اینها بدون تو نمی توانستند وجود داشته باشند. مهم نیست قبلاً در مورد خودت چه فکری می کرده ای، مهم این است که الآن حقیقت خودت را می دانی. تو آفریننده و مسئول جهان هستی، تو وارث پادشاهی دنیا هستی. تو کمال زندگی هستی و تو اکنون راز را می دانی.


دکتر رالف والدو امرسون :
راز پاسخ همه چیزهایی است که تاکنون بوده، هست و خواهد بود.

میلاد حیدری بازدید : 514 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)


  
باب پراکتور:

"یک لحظه به این موضوع فکر کن. به دستت نگاه کن. به نظر یک چیز جامد و ثابت است، در حالی که واقعاً اینطور نیست. اگر در زیر میکروسکوپ به آن نگاه کنی، انبوهی از انرژی های در حال ارتعاش را خواهی دید."
 

   جان اساراف:

"همه چیز، خواه دستت باشد یا اقیانوس یا یک ستاره، دقیقاً یک چیز مشابه ساخته شده اند."
 

   دکتر بن جانسون:

"همه چیز انرژی است. بگذار کمی توضیح بدهم تا بهتر متوجه شوی. کل جهان را در نظر بگیر، کهکشان ها، سیاره ها و سپس آدم ها و بعد درون بدن مان، اندام های حیاتی و آنگاه سلول ها و بعد مولکول ها و اتم ها و دست آخر هم انرژی. بنابر این ظاهراً لایه های مختلفی دراین دنیا وجود دارد ولی در واقع همه چیز انرژی است."

 

در اینجا توضیح می دهم چطور تو قوی ترین ایستگاه فرستنده دنیا هستی. به زبان ساده، هر انرژی با فرکانس خاصی در حال ارتعاش است. چون تو هم انرژی هستی، پس با فرکانس خاصی در حال ارتعاش هستی. چیزی که فرکانس تو را در هر لحظه تعیین می کند فکرت و احساست در آن لحظه است. همه خواسته ها و آرزوهای تو نیز از انرژی ساخته شده اند و در حال ارتعاش هستند. همه چیز انرژی است. و اما واقعیت شگفت انگیز این است. وقتی در مورد چیزی که می خواهی فکر می کنی و آن فرکانس را تولید و منتشر می کنی، باعث می شوی انرژی چیزی که می خواهی نیز با همان فرکانس به ارتعاش درآید و به سمت تو حرکت کند! وقتی روی چیزی که می خواهی تمرکز می کنی، در واقع درحال تغییر ارتعاش اتم های آن هستی و باعث می شوی آن چیز به سمت تو و برای تو به ارتعاش درآید. دلیل اینکه تو قوی ترین ایستگاه فرستنده دنیا هستی این است که به تو قدرتی بخشیده شده است که می توانی انرژی ات را از طریق افکارت متمرکز کنی و فرکانس چیزی را که روی آن تمرکز کرده ای تغییر بدهی. این کار باعث می شود آن چیز به طور معجزه آسا به سوی تو کشیده شود! وقتی در مورد چیزهای خوبی که می خواهی فکر می کنی و آنها را احساس می کنی، در واقع در حال تنظیم خودت روی آن فرکانس خاص هستی. این کار باعث می شود انرژی آن چیزها برای تو به ارتعاش درآیند و در زندگی تو ظاهر شوند. قانون جذب می گوید که چیزهایی هم جنس هم دیگر را جذب می کنند. تو هم یک توده انرژی مغناطیسی هستی پس می توانی هر چیزی را به طور الکتریکی تحریک کنی که به سمت تو بیاید یا می توانی خودت را به طور الکتریکی انرژی بدهی تا به سمت هر چیزی که بخواهی بروی. هرکس فقط خودش می تواند انرژی مغناطیسی اش را تنظیم کند. زیرا فرکانس ما را افکار و احساسات ما تعیین می کنند و هیچ کس دیگری نمی تواند به جای ما فکر یا احساس کند.


   باب پراکتور:

"آنقدر انرژی نهفته در بدنت وجود دارد که می توانی، در هر شهری که زندگی می کنی، حدود یک هفته تمام شهر را نورانی کنی."
 

چارلز هانل:
اگر می خواهی این انرژی را لمس کنی و نسبت به آن آگاه شوی، باید مانند سیمی باشی که جریان در آن برقرار است. کل هستی یک سیم است که در آن انرژی لازم و کافی برای تک تک انسان ها، در هر وضع و شرایطی، جریان دارد. وقتی ذهن شخص با ذهن جهانی تماس برقرار می کند، کل این انرژی را دریافت می کند.


  
جیمز ری:

"بیشتر انسان ها خودشان را جسم شان تعریف می کنند، ولی تو فقط یک جسم نیستی. زیر یک میکروسکوپ تو توده ای از انرژی هستی. چیزی که ما در مورد انرژی می دانیم این است: تو پیش یک دانشمند فیزیک کوانتوم می روی و می پرسی: «چه چیزی دنیا را به وجود می آورد؟» و او می گوید: «انرژی». می گویی خوب: «خب در مورد انرژی توضیح بده». می گوید: «چیزی که به وجود نمی آید و از بین نمی رود، همیشه بوده و هست، هر چیزی که از قبل وجود داشته است، همیشه وجود دارد، از شکلی به شکل دیگر در می آید و تغییر حالت می دهد. سپس پیش یک عارف و خداشناس می روی و می پرسی «چه چیزی جهان راخلق کرده؟» و او خواهد گفت: «خدا». می گویی «خب، خدا را شرح بده» می گوید: «همیشه بوده و همیشه هست، به وجود نمی آید و از بین نمی رود، چیزی که همیشه بوده و همیشه خواهد بود. می بینی؟ این همان تعریف انرژی است منتها با واژه های متفاوت. بنابراین اگر تا حالا فکر می کرده ای که فقط یک تکه گوشت یا یک جسم مادی هستی که به این طرف و آن طرف حرکت می کنی، در فکرت تجدید نظر کن. تو یک موجود غیرمادی هستی! تو یک توده انرژی هستی که در یک میدان انرژی وسیع تر در حال حرکت و جنبشی."

«« توضیح این نکته در اینجا ضروری است که آموزه های دین اسلام به ما یاد داده است، که ذات مقدس پروردگار ماده نیست، یعنی فراتر است، همچنین ما می دانیم که ذات خداوند متعال قابل شناخت با عقل ما نیست چون عقل ما خود آفریده خداوند است. ما فقط می توانیم اوصاف خداوند را به اندازه ی درک خود بشناسیم و از آن بهره مند شویم. پس نمی توان خداوند را با انرژی مقایسه کرد، انرژی نیز خود توسط خداوند خلق شده است!»» (مدیران سایت)



  
دکتر جان هگلین:

"مکانیک کوانتوم و کیهان شناسی کوانتومی این موضوع را تأیید می کنند که جهان اساساً از فکر به وجود می آید و همه چیزهای دور و برمان از فکر ساخته شده اند! منشأ دنیا نهایتاً ما هستیم و وقتی نیروی درونی مان را مستقیماً از راه تجربه درک کنیم، میتوانیم نفوذ و قدرت مان را به کار بیاندازیم و به دستاوردهای بیشتر و بیشتری برسیم، هر چیزی را خلق کنیم و هر چیزی را از طریق آگاهی درونی مان، که در واقع همان آگاهی جهانی است که دنیا را به حرکت در آورده است، بفهمیم. بنابراین بسته به اینکه چطور از این نیرو استفاده می کنیم، مثبت یا منفی، سلامتی جسم و شرایط محیط دور و برمان شکل می گیرد. در واقع ما آفریننده ایم، نه تنها آفریننده سرنوشت خود، بلکه نهایتاً سازنده سرنوشت جهان هستیم. ما آفرینندگان دنیا هستیم. بنابراین واقعاً نیروی بشر هیچ محدودیتی ندارد. تنها موضوعی که وجود دارد این است که ما تا چه حد از مکانیزم های پیچیده درونی مان خبر داریم و از آنها استفاده می کنیم. در واقع تنها کاری که باید انجام دهیم این است که روی سطح فکرمان کار کنیم و آن را بالا ببریم."
منظور این است که هر امکانی از قبل وجود داشته و دارد. همه از دانش ها، کشف ها و همه اختراع های آینده در این ذهن جهانی به عنوان امکان وجود دارند و منتظرند تا ذهن بشر آنها را بیرون بکشد. همه اختراعات و دستاوردهای طول تاریخ نیز، چه فرد مخترع از این موضوع خبر داشته یا خیر، از آن ذهن جهانی استخراج شده اند. چطور می شود از ذهن هستی چیزی را استخراج کرد؟ این کار از طریق آگاهی از این نیرو و استفاده از قوه تخیل فوق العاده ات امکان پذیر می شود. به دوروبرت نگاه کن و دنبال احتیاجات برآورده نشده انسان ها بگرد. تصور کن که مثلاً اگر فلان چیز ساخته شود، می تواند فلان کار را انجام دهد یا فلان احتیاج را بر طرف کند. دنبال نیازها بگرد و سپس در مورد چیزی که می تواند آن را برطرف یا برآورده کند فکر کن و آن را در ذهنت مجسم کن. لازم نیست حتماً این کشف یا اختراع را به طور موفقیت آمیزی به انتها برسانی. ذهن هستی یا هوش اعظم این امکان را در خودش دارد. تنها کاری که تو باید انجام دهی این است که ذهنت را روی نتیجه نهایی متمرکز کنی و برآورده شدن آن نیاز را تصور کنی، به این شکل آن را به دنیا خواهی آورد. اگر چیزی را بخواهی و رسیدن به آن را با تمام وجود احساس کنی و مطمئن باشی که به آن می رسی، حتماً آن رابه دست خواهی آورد. منبع پایان ناپذیری از ایده های جدید منتظر هستند تا از آنها بهره برداری کنی و آنها را به دنیا بیاوری. همه چیز در ضمیر توست."


چارلز فیلمور :
تنها و یگانه واقعیت موجود، ذهن بیکران الهی است.
 

پس از هر منظری که به دنیا نگاه کنی، نتیجه یکی است. همه ما یک چیز هستیم. همه ما به هم متصل هستیم و همه ما جزئی از یک میدان وسیع انرژی یا یک ذهن اعظم، یک ضمیر و سرشت واحد یا یک منشأ آفرینش هستیم. اسمش را هرچه می خواهی بگذار ولی همه ما «یک» چیز هستیم. اکنون می فهمی چرا افکار بد و منفی ات درباره دیگران به خودت برمی گردد و فقط به خودت ضرر می زند. همه ما یکی هستیم! اگر در مورد همه احساسات منفی که وجود دارند فکر کنی، می بینی همه آنها ناشی از ترس هستند. همه آنها از تفکر تفکیکی و جدا دیدن خودت از بقیه ناشی می شوند. به زندگی به عنوان یک مسابقه نگاه کردن نمونه ای از جدانگری و منفرد گرایی است. به مسابقه فکرکردن نشان دهنده وجود ذهنیتی است که به نوعی احساس کمبود می کند. یعنی فکر می کنی منابع محدودی در دنیا وجود دارند که برای همه کافی نیستند بنابراین برای به دست آوردن مقام مجبور هستی رقابت کنی و بجنگی. اگر رقابت کنی، هیچ وقت نمی توانی برنده شوی، حتی وقتی که فکر می کنی برده ای! طبق قانون جذب، وقتی رقابت می کنی آدم ها و شرایط زیادی راجذب می کنی که در هر قدم از زندگی ات با تو مسابقه می دهند و در نهایت تو خواهی باخت. همه ما یکی هستیم، بنابراین وقتی رقابت می کنی، در واقع بر علیه خودت مسابقه می دهی. تو باید فکر رقابت را از سرت خارج کنی و ذهنی خلاق و نو آور داشته باشی. فقط روی رویاهای خودت و تجسم های ذهنی خودت تمرکز کن و همه رقابت ها را از معادلات ذهنی ات بیرون بریز.


   استر هیکس:

"ما گاهی اوقات درباره چیزی که آن را بدن عادی و جسم می نامیم گمراه می شویم. این بدن، فقط محل نگهداری روح توست و روح تو آنقدر بزرگ است که می تواند یک اتاق را پر کند. تو زندگی جاوید هستی. تو خدایی هستی که به شکل بشر ظهور پیدا کرده و برای رسیدن به کمال آفریده شده است."

 

   مایکل برناردبکویت:
"
طبق آیات کتاب مقدس می توانیم بگوییم ما تصویر خدا هستیم و شبیه به او. می توانیم بگوییم ما راه دیگری هستیم که جهان هستی از طریق ما به توانایی های خودش پی می برد. می توانیم بگوییم ما سرزمینی بیکران از امکان های کشف نشده هستیم. همه اینها حقیقت دارند و درست هستند."


آر.بکمینستر- فولر (1983-1895):
نود و نه درصد از وجود تو نامرئی و لمس ناپذیر است.


   جیمز ری:

"شاید تا الان چیزهای شگفت انگیزی را که لیاقت شان را داری در زندگی ات خلق کرده باشی و یا هنوز نکرده باشی. سؤالی که می خواهم درباره آن فکر کنی این است: «آیا چیزهایی که در زندگی ات به آنها رسیده ای همان چیزهایی هستند که می خواسته ای؟ و آیا آن چیزها ارزش و لیاقت تو را داشته اند؟» اگر لیاقت تو را نداشته اند، آیا وقت آن نرسیده که آنها را تغییر بدهی؟ چون تو می توانی این کار را انجام بدهی و توانایی لازم برای این کار را داری.»"

   جک کنفیلد:

"خیلی ها از مردم فکر می کنند همیشه در زندگی قربانی شده اند و معمولاً هم شاهدشان گذشته شان است. مثلاً شاید مورد سوء استفاده والدین شان قرار گرفته باشند یا در خانواده ای ناهنجار بزرگ شده باشند. روانشناسان معتقدند 85% خانواده ها ناهنجارند. بنابراین می بینی که خیلی هم شرایطت خاص نبوده. پدر و مادر من الکلی بودند. پدرم از من سوء استفاده می کرد. پدر و مادرم وقتی 6 ساله بودم از هم جدا شدند... منظورم این است که همه آدم ها کم و بیش در چنین شرایطی بزرگ شده اند. سؤال اصلی این است: الآن انتخاب تو چیست؟ چون تو یا می توانی روی ناهنجاری های گذشته ات تمرکز کنی یا روی چیزی که می خواهی. وقتی آدم روی چیزی که می خواهد تمرکز کند. چیزهایی که نمی خواهد مدام کوچک و کوچک تر، و چیزهایی که می خواهد لحظه به لحظه بزرگ و بزرگ تر می شوند تا سر انجام همه چیزهایی که نمی خواهد ناپدید می شوند."
پرنتیس مالفورد:
کسی که ذهنش را روی قسمت تاریک زندگی متمرکز کرده است، کسی که بارها بد شانسی و بدبختی و سرخوردگی های گذشته اش را تکرار کرده است در واقع دارد برای وقوع این بد شانسی ها و سرخوردگی ها در آینده نیز دعا می کند. اگر تو هیچ چیز جزء بد بختی در آینده نبینی، داری برای وقوع آن دعا می کنی و مطمئناً به آن خواهی رسید.

 

   مایکل برناردبکویت:
"
زیبایی قانون جذب این است که می توانی از همین جایی که هستی شروع کنی، می توانی شروع به «درست فکرکردن» کنی و می توانی در درونت موسیقی هماهنگی و شادی خلق کنی و قانون جذب شروع به پاسخ دادن به آن می کند."

 

   دکتر جو وایتالی:

"سعی کن از همین الآن باورهای جدیدی را در خودت پرورش بدهی. باورهایی مثل: «همیشه بیشتر از اندازه کافی نعمت در این جهان وجود داره» یا «من پیر نمی شم. بلکه دارم روز به روز جوون تر می شم». با استفاده از قانون جذب می توانیم همه چیز را همانطور که می خواهیم خلق کنیم."
 

   مایکل برناردبکویت:

"می توانی خودت را ازدست الگوهای معیوب موروثي، باورها و محدودیت های غلط فرهنگی و اجتماعی خلاص کنی و یک بار برای همیشه ثابت کنی که قدرت درون تو از قدرت کل دنیا بیشتر است."
 

خوب است هر وقت می گویی: «من...نیستم»، حواست به چیزی که می گویی باشد و در مورد آن فکر کنی چون داری آن ویژگی را خلق می کنی. همه این معلم ها روی قدرت و نیروی شگفت جمله «من...هستم» تأکید می کنند. وقتی می گویی «من...هستم» کلماتی
که بین این دو کلمه می آیند با نیرویی فوق العاده آن وضعیت یا موقعیت را احضار می کنند. با گفتن این جمله تو آن وضعیت را با قطعیت و به عنوان یک واقعیت اعلام می کنی. بنابراین وقتی می گویی «من خسته ام» «یا من ورشکسته هستم» یا «من مریضم» یا «من همیشه دیر می کنم» یا «من چاقم» یا «من پیرم» غول چراغ جادو سریع می گوید: «چشم ارباب، امر شما اطاعت می شود». حالا که این نکته را می دانی، فکر نمی کنی خوب است از همین لحظه شروع کنی و از قدرت جادویی کلمات «من...هستم» به نفع خودت استفاده کنی؟ مثلاً این جمله ها برای شروع چطور است: «من در حال رسیدن به همه چیزهای خوب هستم. من شاد هستم. من سرشار از برکت و نعمت هستم. من سالم هستم. من سرشار از عشق هستم. من همیشه وقت شناس هستم. من جوانی جاودان هستم. من هر روز سرشار از انرژی هستم.

 

چارلز هانل:

هیچ کاری نیست که قانون جذب نتواند برای تو انجام دهد. جرأت داشته باش و به ایده آل هایت ایمان داشته باش و خواسته ات را به عنوان واقعیتی که از پیش به وقوع پیوسته است در نظر بگیر.


هنری فورد (1947- 1863) :

چه فکر کنی که می توانی و چه فکر کنی که نمی توانی، در دو حالت حق با توست!


  
مایکل برناردبکویت:

"این توانایی هیچ حد و مرزی دارد؟ مطلقاً خیر. ما موجوداتی نا محدودیم. ما هیچ سقفی و نهایتی نداریم. قابلیت ها و استعدادها، نعمت ها و قدرتی که در تک تک افراد این گروه خاکی وجود دارند بی حد و مرز هستند."

همه قدرت تو در این است که قدرتت با خبر باشی و بتوانی آن را در ضمیر خود آگاهت نگه داری. اما چطور می شود هوشیارتر شد؟ یک راه این است که یک لحظه توقف کنی و از خودت بپرسی: «الآن دارم به چه چیزی فکر کنم؟ الآن چه احساسی دارم؟» زمانی که از خودت سؤال می کنی، هوشیارتر هستی زیرا افکارت را در لحظه حال متمرکز کرده ای. مایکل برنارد بک ویت هشیاری نسبت به این نیرو را در این جمله خلاصه می کند: «یادت باشد که یادت نرود!» این کلمات ملودی هستند که در زندگی من مدام تکرار می شوند.
 

چارلز هانل :
راز واقعی قدرت این است که از قدرت آگاه باشی.


واقعیت این است که در تمام طول زندگی ات، جهان هستی در حال پاسخ دادن به تو بوده است ولی تو تا هوشیار نباشی نمی توانی آنها را دریافت کنی. به همه چیزهای دور و برت توجه کن زیرا در هر لحظه از روز در حال دریافت پاسخ هایت هستی. روش های دریافت پاسخ نا محدود هستند. ممکن است این پاسخ به شکل تیتر روزنامه ای باشد که توجهت را به خوش جلب می کند یا شنیدن نا خواسته صحبت های یک نفر یا یک آهنگ در رادیو، یا یک علامت و نوشته روی کامیونی که رد می شود یا یک الهام ناگهانی. یادت نرود که هوشیار باشی و در زمان حال حضور داشته باشی.


چارلز هانل :
حقیقت محض این است که «من»، کامل و بی نقص است. من واقعی موجودی معنوی و آسمانی است و بنابر این هرگز نمی تواند عیب و نقص داشته باشد، هرگز نمی تواند دچار کمبود، حد و مرز یا بیماری باشد.

میلاد حیدری بازدید : 692 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)


  
هیل دوسکین (پدید آورنده و تعلیم دهنده متد سدونا):

"وقتی همه حواسمان را متوجه چیزی می کنیم، آن را خلق می کنیم. اگر برای مثال در مورد جنگ یا درگیری که در حال جریان است ناراحت هستیم و یا از چیزی رنج می بریم، با این کار فقط انرژی مان را به انرژی آن موضوع ناخوشایند اضافه می کنیم و دوام آن را بیشتر می کنیم، خودمان را به طرف بدبختی و مشکل هل می دهیم و این کار فقط به تداوم بیشتر رنج و ناراحتی منجر می شود."
 

کارل یونگ (1961-1875 ):
هرچه بیشتر با چیزی مخالفت کنی یا برای از بین بردن چیزی مبارزه کنی، تداوم آن را بیشتر می کنی.
 

   باب دویل:

"علت اینکه هرچه بیشتر روی چیزی پا فشاری می کنی با مقاومت بیشتری مواجه می شوی این است که در این مواقع به خودت می گویی: «من فلان چیز رو دوست ندارم چون احساس بدی به من می ده.» و با گفتن «من واقعاً این احساس رو دوست ندارم» انرژی منفی زیادی را به وجود می آوری و احساسی که از آن فرار می کنی با شتاب به طرفت می آید."
 

   استر هیکس:

"مردم فکرمی کنند اگر واقعاً می خواهند چیزی را از بین ببرند باید روی آن تمرکز کنند. فکر می کنید آیا عاقلانه است به جای تمرکز روی عشق، اعتماد، وفور نعمت و صلح همه انرژی مان را صرف تمرکز روی مبارزه با مشکل خاصی کنیم؟ "


   هیل دوسکین:

"پس اگر می خواهی ضد جنگ باشی، ازصلح طرفداری کن. اگر می خواهی با گرسنگی مبارزه کنی، از کسانی طرفداری کن که غذای کافی برای خوردن دارند. اگر مخالف سیاستمدار خاصی هستی، از رقیبش طرفداری کن. بیشتر اوقات نتیجه انتخابات به نفع کسی می شود که مردم در مخالفت با او تظاهرات می کنند چون او همه انرژی و توجه آنها را دریافت می کند."
 

چارلز هانل:
این شگفت انگیز ترین توصیه را به خاطر بسپار هر چند که همیشه به آن عمل کردن سخت ترین کار است. به خاطر داشته باش که مهم نیست مشکلت چیست، کجاست و برای چه کسی پیش آمده. کسی که دراین میان می تواند مشکل را حل کند فقط و فقط تو هستی. و تنها
که باید بکنی این است که خودت را وادار کنی که به جای تمرکز روی مشکل روی اتفاق خوشایندی که آرزو داری به جای آن ظاهر شود تمرکز کنی.»

 

تو نمی توانی با تمرکز روی چیزهای منفی کمکی به دنیا بکنی. وقتی همه فکر و ذکرت را متوجه حوادث بد و منفی جهان می کنی، نه فقط آنها را بیشتر می کنی بلکه با این کارت همزمان چیزهای بد را وارد زندگی خودت هم می کنی.

 

   جیمز ری:

"خیلی وقت ها مردم به من می گویند: «می دونی چیه جیمز، من باید بدونم دور و برم چه خبره» شایدحق باآنها باشداما نبایددراین مورد زیاده روی کرد."

   دکتر جو وایتالی:

"یکی از سؤال هایی که مردم همیشه از من می پرسند این است که اگر قرار باشد همه از راز استفاده کنیم و به دنیا به چشم یک منبع محدود نگاه کنیم، آیا در این صورت منبع ما بالاخره روزی تمام نمی شود؟ اگر اینطور باشد، مردم همگی به طرف این منبع هجوم می برند و هستی ورشکسته می شود."

 

   مایکل برناردبکویت:

"زیبایی قانون جذب در این است که بهره و فایده اش بی نهایت است و به همه می رسد."

 

این دروغ مثل خوره به ذهن بشر افتاده که «چیزهایی خوب اون قدر زیاد نیست که به همه مردم برسه، چیزهای خوب کمه، محدود و خلاصه کافی نیست» و به خاطر همین دروغ مردم با ترس و طمع و تنگ نظری زندگی می کنند و همین حس ترس و طمع به صورت های مختلف در زندگی شان تحقق پیدا می کند. برای همین است که دنیا تبدیل به کابوس می شود. اما حقیقت چیز دیگری است. بیشتر از آنچه که می توانی تصورش را بکنی ذهن خلاق، قدرت، عشق و لذت وجود دارد. همه این چیزها به سراغ ذهنی می رود که از طبیعت محدودیت ناپذیرش آگاه است. وقتی به بیرون، به دنیا، نگاه می کنی و تصورت این است که همه چیز از بیرون می آید، فکر می کنی هیچ چیز به اندازه و کافی نیست. در این صورت مطمئناً کمبودها و محدودیت ها را می بینی. اما حالا دیگرمی دانی که هیچ چیز از بیرون به وجود نمی آید و همه چیز اول در درون، در فکر و در احساس تو شکل می گیرد. ذهن توست که با قدرت خلاقیت خود همه چیز را به وجود می آورد. پس دیگر شانس هیچ معنایی ندارد. قدرت تفکر تو نامحدود است. پس چیزهایی را که می توانی با ذهنت به وجود آوری هم نامحدود است. همه انسان ها همین توانایی را دارند. وقتی واقعاً این موضوع را بفهمی و باور کنی، آنوقت تفکرات تو محصول ذهنی می شود که از طبیعت نامحدود خودش آگاه است.


رابرت کالی یر:
اصل و جوهر قانون جذب در این است که تو باید به وفور و فراوانی فکر کنی، آن را احساس کنی و باور داشته باشی. نگذار حتی ذره ای از احساس محدودیت به ذهنت راه پیدا می کند.
 

   مایکل برناردبکویت:

"دراین دنیابه اندازه کافی برای همه نعمت هست. اگراین گفته راباور کنی وبپذیری وبه آن عمل کنی، آن وقت به چشم خودت می بینی که حقیقت دارد."


رابرت کالی یر :
اگر کمبودی داری، در فقر و بدبختی زندگی می کنی یا از بیماری رنج می بری، به این دلیل است که قدرت خودت را باور نداری، این قدرت از غیب برای تو نرسیده. همه از آن بر خوردارند. هیچ تبعیضی در کار نیست.


  
دکتر دنیس ویتلی:

"در گذشته بسیاری از رهبران دنیا متوجه بخش مهمی از قانون جذب نبودند: «به دیگران قدرت بده و قدرتت را با آنها تقسیم کن.» زمان حال بهترین زمان برای زندگی است. برای اولین بار در طول تاریخ، بشر به این قدرت دست یافته که به آسانی به دانش های مختلف دسترسی داشته باشیم."

میلاد حیدری بازدید : 609 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)


  
دکترجان هگلین

(فیزیکدان در زمینه کوانتوم و متخصص سیاست گذاری عمومی):

"بدن ما در حقیقت محصول تفکرات ماست. علم پزشکی اکنون به این حقیقت پی برده است که نوع افکار و احساسات ما تعیین کننده ماهیت و ساختار فیزیکی و عملکرد بدن ماست
 

   دکتر جان دیمارتینی:

"تأثیر دارو نما در درمان افراد بر ما پوشیده نیست. داروی کاذب دارویی است که مانند آب نبات ظاهراً هیچ تأثیر مثبت یا منفی روی بدن ندارد. دکتر به بیمار می گوید که دارو برایش مفید است و در نتیجه گاهی اوقات تأثیر دارو نما اگر بیشتر از داروی اصلی نباشد کمتر نیست. محققین متوجه شده اند که ذهن انسان بزرگ ترین عامل درروش های درمانی و گاهی مؤثر تر از داروست."

وقتی بیمار فکر می کند که دارو او را درمان می کند و به تصور خود مطمئن است، همان تصور به واقعیت بدل می شود و داروی کاذب را درمان می کند.


  
دکتر جان دیمارتینی:

"درمان روح با هماهنگی درمان دارویی می تواند مفید و مؤثر واقع شود. اگر درد بیمار را با دارو از بین ببریم، بیمار می تواند با تمام قدرت روی سلامتی اش تمرکز کند. همه افراد می توانند در تنهایی و خلوت، بدون توجه به اتفاقات دور و بر به «سلامت روحی» ایده آل خود بپردازند."


   دکتر بن جانسون (پزشک، نویسنده و پیشرو در انرژی درمانی):

"هزاران نوع بیماری و نیز هزاران نوع تشخیص گوناگون برای درمان آنها وجود دارد اما وجه مشترک همه بیماری ها ضعیف شدن ارتباط زنجیره ای اعضای بدن است. ریشه تمام بیماری ها یک چیز است: استرس. اگر به سیستم بدن فشار و استرس وارد شود. بالاخره یکی از حلقه های زنجیره می شکند."


   دکتر جان دیمارتینی:

"فیزیولوژی بدن با به وجود آوردن بیماری به ما علامت می دهد و می گوید که نسبت به زندگی دیدگاه متعادلی نداریم و یا اینکه آدم دوست داشتنی و قدرشناسی نیستیم. بنابر این علامت ها و نشانه هایی که بدن از خودش نشان می دهد آنقدرها هم بد وحشتناک نیستند."
 

منظور دکتر دیمارتینی این است که عشق و قدرشناسی تمام فکرهای منفی ما را، بدون توجه
به اینکه چه نوع افکاری باشند، در خود حل می کند. عشق و قدرشناسی قادر است دریا را
بشکافد، کوه ها را به حرکت در آورد و معجزه کند.
 

   مایکل برناردبکویت:

"سؤالی که بارها مطرح می شود این است که وقتی کسی دچار بیماری جسمی می شود یا در زندگی اش با مشکلی برخورد می کند، آیا می توانیم آن را از طریق قدرت «تفکرمثبت» تغییر بدهیم. پاسخ ما این است. «بله،البته.»"


   باب پراکتور:

"اگر جسم ما از لحاظ روحی در وضعیت مطلوبی باشد، هیچ بیماری نمی تواند در آن نفوذ کند. در هر ثانیه میلیون ها سلول بدن از بین می روند و همزمان با آن، میلیون ها سلول تولید می شوند."


   دکتر جان هگلین:

"در واقع بخش های بدن هر روز در حال تغییر و تحولند و سلول های جدید جایگزین
سلول های قبلی می شوند. این تغییرات در عرض چند ماه یا چند سال اتفاق می افتد. به
همین علت همه ما هر چند سال یک بار صاحب بدن جدیدی می شویم."


پس می بینی که همه باورهای ما در مورد پیر شدن فقط ذهنی است. علم بر این عقیده است که بدن ما در مدت بسیار کوتاهی نو می شود. باور پیری، باور محدودی است. پس این فکرها را از مغزت بیرون کن. مهم نیست که چند سال از تولدت می گذرد و در ذهنت چند تا چوب خط پرکرده ای. واقعیت این است که فقط چند ماه بیشتر از عمرت نمی گذرد.


پرنتیس مالفورد:

همیشه به خاطر داشته باش که هر فکر ناخوشایندی مثل سم ذره ذره در بدن نفوذ می کند.


   دکتر جان هگلین:


"افکار مثبت باعث بهبود وضعیت بیوشیمی بدن می شود. با تفکر مثبت بدنی شاداب تر
و سالم تر خواهیم داشت. تحقیقات نشان داده اند که تفکرات منفی و استرس باعث فرسودگی شدید بدن و عملکرد بد مغز می شوند. چرا که افکار و احساساتمان مدام بدن مان را بازسازی، سازمان دهی و باز آفرینی می کنند. "


   مایکل برناردبکویت:

"من بیماران سرطانی وکلیوی رادیده ام که مداواشده اندوکسانی رادیده ام که قدرت بینایی
شان رادوباره به دست آورده اند."
 

به خاطر داشته باشید که در هستی چیزی به اسم اندازه و زمان وجود ندارد. درمان بیماری به راحتی درمان جوش است و روش درمانش مشابه آن است، تفاوت فقط در ذهنت آن را به اندازه یک جوش، کوچک کن. اجازه بده همه افکار منفی پی کارشان بروند و ذهنت را متوجه سلامتی کامل خودت بکن.

   دکتر جان دیمارتینی:

"همیشه می گویم که بیماری لاعلاج یعنی بیماری که باید از «درون» درمان شود."


   موریس گودمن (نویسنده وسخنران بین المللی):

"ماجرا از دهم مارچ 1981 آغاز شد. از آن روز، زندگی ام به کلی تغییر کرد و من هرگز آن روز را فراموش نمی کنم. پس از سقوط هواپیمایم درحالی که بدنم کاملاً فلج شده بود به بیمارستان منتقل شدم. نخاعم خرد شده بود و مهره اول و دوم گردنم شکسته بود. توانایی بلع غذا را کاملاً از دست داده بودم و نمی توانستم چیزی را بخورم و بنوشم. دیافراگمم از بین رفته بود و نمی توانستم نفس بکشم. تنها کاری که می توانستم بکنم پلک زدن بود. دکترها گفته بودند که تا آخر عمرم زندگی نباتی خواهم داشت و فقط می توانم پلک بزنم. این تصویری بود که دکترها از آینده من داشتند اما نظر آنها هیچ ربطی به من نداشت. مهم فکر نظر خودم بود. تصویری که من از آینده ام داشتم چیز دیگری بود: «من دوباره سالم و سر حال می شوم و با پای خودم از بیمارستان بیرون می روم». تنها چیزی که باید با آن کنار می آمدم ذهنم بود، اگر می توانستم با آن کنار بیایم، آن وقت می توانستم همه چیز را دوباره به شکل اولش برگردانم برای نفس کشیدن دستگاهی به من وصل بود و دکترها گفته بودند که چون دیافراگمم از بین رفته هرگز نمی توانم خودم نفس بکشم. اما صدایی همیشه به آرامی به من می گفت: «نفس عمیق بکش! نفس عمیق بکش!» بالاخره از دستگاه جدا شدم و دکترها برای آن هیچ توضیحی نداشتند. اجازه نمی دادم هیچ چیزی ذهنم را از رسیدن به هدف و رویایم منحرف کند. هدفی که برای خودم در نظر گرفته بودم این بود که روز کریسمس با پای خودم از بیمارستان بروم و این کار را کردم. با پای خودم از بیمارستان رفتم. دکترها گفته بودن چنین چیزی امکان ندارد آن روز را هرگز فراموش نمی کنم. اگر بخواهم زندگی ام را برای همه کسانی که در رنج و ناراحتی به سر می برند خلاصه کنم و بگویم که چه کار باید بکنند، می گویم همه چیز در این یک جمله خلاصه می شود «ما به همان چیزی تبدیل می شویم که به آن فکر می کنیم.»"

 

میلاد حیدری بازدید : 717 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

   ماری دایاموند (مشاورفنگ شویی،مدرس و سخنران ):

"راز بزرگ این است که ما خودمان آفریننده دنیای مان هستیم و هر آرزویی داشته باشیم همان آرزو در زندگی مان تحقق پیدامی کند. بنابراین آرزوها، افکار و احساسات از اهمیت خاصی برخوردارند چرا که در زندگی ما تجلی پیدا می کنند."

اگر می خواهی در زندگی به هدفی برسی، مطمئن باشی که کارهایت تضادی با خواسته ات ندارند. مارک دولی یکی از معلم هایی است که در فیلم راز بزرگ حضور دارد. او دربرنامه رادیویی اش با عنوان «قدرت هستی و قدرت جادوی درون» در این مورد مثال جالبی می زند. ماجرا در مورد زنی است که می خواهد همسر ایده آلی داشته باشد و برای رسیدن به این هدف همه کارهای درست و لازم راانجام می دهد: او دقیقاً می دانست که همسرش باید چه قیافه ای داشته باشد و لیست مفصلی هم از همه خصوصیات او آماده کرده بود.اما با وجود همه این کارها هیچ نشانه ای از مرد ایده آلش نبود. یک روز که درحال پارک کردن اتومبیلش در پارکینگ منزلش بود، یک دفعه ازتعجب خشکش زد چون متوجه شد که این کار با خواسته اش تضاد دارد: اگر اتومبیلش را وسط پارک کند، آن وقت دیگر جایی برای اتومبیل همسر ایده آلش نبود! بنابراین بلافاصله گاراژ را مرتب کرد و ماشینش را طوری پارک کرد تا جای کافی برای اتومبیل او باز کند. بعد به اتاقش رفت و کمد لباس هایش را که پر از لباس بود باز کرد. آنجا هم جایی برای لباس های همسرش نبود. بنابر این تعدادی از لباس هایش راجمع کرد تا جا را باز کند. او عادت داشت درست وسط تختخواب بخوابد. اما از همان روز تصمیم گرفت یک طرف بخوابد. تا اینکه بالاخره شبی در یک مهمانی شام داستانش را برای مایک دولی تعریف کرد و همان طور که پشت میز و در کنار او نشسته بود متوجه شد که مایک همان همسر ایده آلش است. در واقع او با این کارها زمینه را آماده کرده بود و سرانجام با مرد دل خواهش ازدواج کرد و درکنار هم خوشبخت هستند. به خواسته ات فکر کن و همه کارهایت را در جهت رسیدن به آن تنظیم کن. یعنی کارهایت در تعارض با هدف و خواسته ات نباشد. باید حتی قبل از رسیدن به هدف مورد نظر طوری رفتار کنی که انگار به خواسته ات رسیده ای. برای رسیدن به آرزوها باید دنیای اطرافت را آماده کنی و با این کار پیام روشنی رابه هستی بدهی. پیام تو این است: «من به آرزو هام می رسم.»

   لیزا نیکولز:

"در هر رابطه ای اول باید طرفت را بشناسی. منظورم فقط طرف مقابلت نیست. در واقع اول باید خودت را بشناسی."
 

   جیمز ری:

"چطور انتظار داری دیگران از همراهی و مصاحبت با تو لذت ببرند وقتی خودت چنین احساسی نسبت به خودت نداری؟ باز هم قانون جذب و یا راز می خواهد این احساس را وارد زندگیت
کند. در این مورد با خودت رو راست باش. از تو می خواهم به این سؤال توجه کنی :آیا همان طور با خودت رفتار می کنی که می خواهی دیگران با تو رفتار کنند؟"

 

رفتار دیگران فقط معلول هستند و علت آن طرز فکر توست. باید خودت را دوست داشته باشی و به خودت احترام بگذاری و این پیام را به دنیا بدهی. با این کار قانون جذب تمام دنیا را براساس خواسته جدید تو به حرکت درمی آورد و زندگی ات پر از کسانی می شود که دوستت دارند و به تو احترام می گذارند.


  
دکتر جان گری:

"هرکس باید به دنبال راه چاره ای برای خودش باشد و نباید از دیگران انتظار داشته باشد که: «چون تو به من مدیونی پس انتظارم از تو بیشتره.» درعوض از خودت انتظار داشته باش. برای خودت وقت بگذار تا بتوانی از آنچه داری به دیگران هم نفعی برسانی."

 

تا وقتی که اول به خودت عشق نورزی، چیزی نداری که به بقیه بدهی. بنابراین اول از همه باید به خودت برسی. اول به شادی خودت توجه کن. هرکسی مسئول شادی خودش است. زمانی که به لذت هایت توجه می کنی و کارهایی را انجام می دهی که احساس خوبی به تو می دهد، مردم هم از بودن در کنار تو لذت می برند و کوچک و بزرگ تو را نمونه ای درخشان می بینند. وقتی از شادی لبریز هستی، دیگر حتی نیازی نیست به این فکر کنی که چطور شادی هایت را با دیگران تقسیم کنی چون شادی وجودت خود به خود، به دیگران منتقل می شود.


   لیزا نیکولز:

"همیشه انتظار داشتم همسر و دوست هایم زیبایی هایم را به من نشان دهند چون خودم
آنها را نمی دیدم. وقتی داشتم بزرگ می شدم، قهرمان های زندگی ام هنر پیشه های زن
و مرد فیلم های «زن آهنی»، «زن اعجوبه» و «فرشتگان چارلی» بودند و با اینکه همه آنها شخصیت های فوق العاده ای داشتند اما هیچ شباهتی به من نداشتند. تا اینکه عاشق لیزا شدم، عاشق خودم. عاشق پوست قهوه ای، لب های کلفت و موهای سیاه مجعدم شدم و پس از آن بود که احساس کردم همه دنیا نیز عاشق من است."
 

   مارسی شایموف:

"همیشه عادت داریم از روابطی که با بقیه داریم شکایت کنیم. برای مثال «همکارام خیلی تنبلن»، «شوهرم دیوونم کرده»، یا «بچه هام خیلی اذیت می کنن». همیشه حواس مان را روی دیگران متمرکز می کنیم. اما اگر می خواهیم روابط مفید و مؤثری برقرار کنیم، باید به جای شکایت از ویژگی های بد دیگران روی خصوصیات ارزشمندشان تمرکز کنیم. با گله کردن فقط رفتارهای بد آنها را بدتر می کنیم."


حتی اگر در روابطت واقعاً مشکل داری، مثلاً اوضاع زیاد خوب پیش نمی رود، با طرف مقابل تفاهم نداری و یا از دست کسی ناراحت و عصبانی هست، باز هم می توانی رابطه ات را بهتر کنی. یک ورق کاغذ بردار و مدت یک ماه تمام ویژگی های مثبت طرف مقابل را بنویس. به این فکر کن که چرا او را دوست داری. مثلاً چون آدم شوخ طبعی است یا چون حامی و تکیه گاه توست. متوجه خواهی شد که وقتی روی نقاط مثبت دیگران تمرکز می کنی و آنها را ارزشمند می دانی، از ویژگی های مثبت شان بیشتر بهره می بری و مشکلاتت حل می شود.


  
استر هیکس:

"بیشتر وقت ها ما به دنبال آن هستیم که دیگران خوشبخت مان کنند و بیشتر اوقات آنها
نمی توانند خوشبختی را که ما به دنبالش هستیم برایمان ایجاد می کنند. چرا؟ چون فقط یک نفر مسئول شادی و سعادت ماست و آن یک نفر خودمان هستیم. پس والدین، همسر یا فرزند نمی توانند خوشبختی ما را رقم بزنند. آنها فقط این شانس را دارند که در سعادت ما سهیم شوند. خوشبختی فقط دردرون ماست."

میلاد حیدری بازدید : 652 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

 

دابلیو کلمنت استون :
هرچیزی که ذهن انسان بتواند آن را تصورکند، می تواند آن را به دست آورد.

 

برای جذب پول باید همه حواست متوجه پول و ثروت باشد. اگر به این فکر کنی که به اندازه کافی پول نداری، غیر ممکن است بتوانی پول بیشتری جذب زندگی ات بکنی زیرا در این صورت همه افکارت متوجه پول کافی نداشتن می شود. اگر همه حواست را روی پول کافی نداشتن متمرکز کنی، برای خودت شرایط بیشتری برای بی پولی یا کم پولی فراهم می کنی. باید حواست را متوجه فراوانی پول و ثروت کنی تا پول و ثروت وارد زندگی ات شود.

پول وثروت رابه خودت جذب کن

 

علت اینکه کسی پول کافی ندارد این است که با افکارش مانع آمدن پول می شود. هر نوع افکار، احساسات و عواطف منفی مانع رسیدن چیزهای خوب، از جمله پول، به تو می شود. دنیا مانع رسیدن پول به دست تو نمی شود زیرا همه پولی را که می خواهی همین حالا در دنیا موجود است. اگر به اندازه کافی پول نداری، علتش این است که مانع جریان پول به زنگی ات می شوی و این کار را با افکارت انجام می دهی. باید در ترازوی ذهنت کفه پول بیشتر از حد نیاز داشتن، سنگین تراز کفه کمبود پول باشد. برای این کار باید بیشتر به ثروت و فراوانی فکر کنی. وقتی به پول نیاز داشته باشی، احساس نیرومندی در وجودت شکل می گیرد و بنابراین از طریق قانون جذب، نیاز به پول راجذب می کنی و این اصلاً خوب نیست.

 

می خواهم رازی را برایتان بگویم. راه میان بر برای رسیدن به هر چیزی که در زندگی ات می خواهی این است که همین حالا شاد باشی و خوشی را احساس کنی! این سریع ترین راه رسیدن به پول و هرخواسته دیگری است که داری. قانون جذب در واقع افکار و احساسات عمیق درونی ات را در زندگی ات منعکس می کند.


   دکتر جو وایتالی:


"
می دانم اکثر مردم چه فکر می کنند. آنها می گویند: «چطور می تونم پول بیشتری به دست بیارم؟ چطور می تونم سرمایه بیشتری داشته باشم؟ مگه می شه به این راحتی ثروتمندتر و خوشبخت تر بشم؟ درسته که من کارم رو دوست دارم ولی این ممکن نیست که بشه از عهد همه قرض و قوله ها بر اومد درحالی که می دونم میزان درآمد سقفی داره و بیشتر از اون ممکن نیست. چطور می تونم حقوق بیشتری بگیرم؟» این کارآسان است :بخواه تا بشود! این مورد بر می گردد به مسئله ای که درتمام طول کتاب در موردش صحبت کرده ایم. کارتو این است که به هستی بگویی دقیقاً چه می خواهی. اگر یکی از چیزهایی که می خواهی پول است، بگو چقدر پول می خواهی. مثلاً بگو :«من می خوام 30 روز دیگه 25000 دلار به صورت غیر منتظره به دستم برسه.» یا به هر صورت دیگری که می خواهی پول به دستت برسد فرقی نمی کند. مهم این است که باید با تمام وجود باور داشته باشی که به خواسته ات می رسی."

 

اگر در گذشته فکر می کردی تنها راهی که ممکن است از آن پولی به دستت برسد شغلت است، فوراً این فکر را از ذهنت بیرون کن. هیچ می دانی که اگر به این طرز فکرت ادامه بدهی، همین فکر باید در زندگی ات تحقق پیدا کند؟ این طور فکرها به هیچ دردت نمی خورند.


   جیمز ری:

"خیلی وقت ها مردم به من می گویند :«من می خوام سال دیگه در آمدم رو دو برابر کنم.» اما بعد که به رفتارشان نگاه می کنی می بینی هیچ کاری انجام نمی دهند که این اتفاق بیفتد.
بعد از مدتی هم با خودشان می گویند:«من نمی تونم این کار رو بکنم.» در این صورت حدس می زنید چه اتفاقی بیفتد؟ هستی در جواب این افراد می گوید: «درخدمتم ارباب.
فرمان شما را اطاعت می کنم.» و به این ترتیب نمی توانند در آمدشان را دو برابر کنند."

 

حالا که با راز بزرگ آشنا شده ای. وقتی شخصی را ببینی که ثروتمند است می دانی که بیشتر
افکار چنین فردی در مورد ثروت است نه کمبود پول و به همین دلیل آگاهانه یا نا آگاهانه
ثروت را به خودش جذب می کند. این افراد فقط به ثروت فکر می کنند و با این کارشان دنیا، مردم، شرایط و وقایع را طوری به حرکت در می آورند که آنها را به ثروت برساند.


  
لورال لنگمایر (کارشناس امورمالی، سخنران و مربی خصوصی و شرکت ها):

"من با این جمله بزرگ شدم که «واسه اینکه پول در بیاری باید سخت کار کنی.» برای همین
هم آن را با این جمله جایگزین کردم: «پول، راحت به دست می یاد و همیشه همین طوره.» اوایل کار این جمله به نظرت دروغ می آید. باشد، چه عیبی دارد؟ بخشی از ذهنت می گوید: «دروغگو! اصلاً این طور نیست، پول درآوردن سخته.» باید حواست باشد که مدتی ذهنت با این دوایده بازی می کند و بل اتکلیف است که کدام درست است.»"

بخشیدن پول کار بسیار قدرتمندی برای جذب پول بیشتر است زیرا وقتی به کسی پولی
می دهی، در واقع می گویی «من خیلی پول دارم.» مطمئناً تعجب نمی کنی اگر بدانی که ثروتمند ترین مردم کره زمین بسیار انسان دوست هستند. آنها مبالغ هنگفتی به دیگران
می بخشند و به خاطر وجود قانون جذب، هستی فرصت تازه ای برایشان خلق می کند و پولی را که بخشیده اند چند برابر می کند و به آنها برمی گرداند! اگر فکر کنی «من به اندازه کافی پول ندارم که به دیگران ببخشم» بله درست است! به همین دلیل است که به اندازه کافی پول نداری؟ هر وقت فکر می کنی به اندازه کافی پول نداری! هر وقت فکرمی کنی به اندازه کافی پول نداری که به دیگران ببخشی،شروع کن به پول بخشیدن به دیگران. وقتی به بخشش اعتقاد داشته باش، قانون جذب هم پول بیشتری به تو می بخشدتا تو هم پول بیشتری به دیگران ببخشی. تفاوت زیادی میان پول بخشیدن به دیگران و فداکاری وجود دارد. بخشیدن از صمیم قلب، قلبی که لبریز از احساسات باشد احساس خوبی به انسان می دهد. از خود گذشتگی احساس خوبی به انسان نمی دهد. این دو را با هم اشتباه نگیرید. این دو به کلی با هم متفاوت هستند. دومی باعث می شود احساس کنی پولی کمی داری اما اولی باعث می شود احساس کنی بیش از حد نیازت پول داری. اولی احساس خوبی به تو می دهد اما آن یکی این طور نیست. فداکاری درنهایت به نفرت منجر می شود. بخشش از صمیم قلب یکی از شادی بخش ترین کارهایی است که می توانی انجام بدهی و قانون جذب این پیام را دریافت و پول بیشتری رابه زندگی ات سرا زیر می کند.خودت می دانی چه می گویم و می توانی تفاوت را احساس کنی. اینطور نیست؟ هرچیزی را که می خواهی باید در درونت جستجو کنی! دنیای بیرون دنیای آثار و نتایج افکار توست. افکار و انرژی ات را روی شادی متمرکز کن.در درونت شاد و خوشحال باش و با تمام وجودت این احساس را به دنیا انتقال بده تابتوانی بهشت واقعی را روی زمین تجربه کنی.

 

میلاد حیدری بازدید : 496 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

   دکتر جو وایتالی:


"
وضعیت فعلی یا زندگی فعلی تو نتیجه افکاریست که از گذشته تا این لحظه داشته ای. زمانی که افکار و احساساتت را تغییر بدهی، همه اینها به کلی تغییر خواهند کرد."


کریستین دی جیسون (1954-1866) :
هر انسانی که از قدرت فکر کاملاً آگاه باشد به این نتیجه می رسد که می تواند شخصیتش را تغییر دهد و کنترل سرنوشتش رابه دست بگیرد.


انتظار ، نیروی جذب کننده قدرتمندی است زیرا چیزهایی راکه می خواهی به سمت تو
می کشاند . باب پراکتور می گوید: خواستن میان تو و آنچه می خواهی ارتباطی ایجاد
می کند و انتظار، آن را وارد زندگی ات می کند. فقط منتظر چیزهایی که نمی خواهی نباش. این روزها انتظار چه چیزی را می کشی؟

 

   جیمز ری:


"
اکثر مردم به اوضاع فعلی شان نگاه می کنند و می گویند : «این من هستم.» اما این تو نیستی. وضعیت فعلی تو نشان می دهد که چه کسی بودی نه اینکه چه کسی هستی. به عنوان مثال فرض کنیم که پول کافی در حساب بانکی ات نداری یا روابطت با دیگران به آن خوبی که می خواهی نیست یا وضعیت سلامتی و تناسب اندامت دلخواهت نیست. این وضعیت بازمانده و ماحصل افکار و اعمال گذشته توست. به عبارت دیگر، ما در زمان حال در بازتاب افکار و اعمال گذشته مان زندگی می کنیم. بنابراین اگر از این به بعد هم خودت را بر مبنای وضعیت فعلی ات تعریف و توصیف کنی. درواقع خودت را محکوم می کنی که در آینده هم وضعیتی مثل حالا داشته باشی وتغییرنکنی."


   دکتر جو وایتالی:


"همین الآن چه کاری می توانی انجام دهی تا زندگی ات ازاین رو به آن رو شود؟ اولین کاری که باید بکنی این است که لیستی از تمام چیزهایی تهیه کنی که باید به خاطرشان شکر گزار باشی. این کار مسیر انرژی و طرز فکرت را تغییر می دهد. پیش از انجام این تمرین احتمالاً همه حواست متوجه چیزهایی است که نداری و مشغول شکوه و گلایه از مشکلاتت هستی اما با انجام این تمرین وارد مسیر تازه ای می شوی و قدرچیزهایی را که از داشتن شان خوشحال هستی می دانی و شکر می کنی."


   مارسی شایموف:


"
شکرگزاری دقیقاً همان چیزی است که باعث می شود نعمت بیشتری وارد زندگی ات شود."
 

    دکتر جان گری (روانشناس، نویسنده و سخنران بین المللی):


"وقتی زنی به خاطر کارهای کوچکی که شوهرش انجام می دهد از او تشکر می کند، شوهرش چه کار می کند؟ او علاقه مند می شود آن کارها را بیشتر انجام دهد. تشکر و قدردانی بسیار مهم است. قدردانی قدرت جذبی دارد که موجب جلب حمایت دیگران می شود. "


   دکتر جان دیمارتینی:


"به هرچیزی که فکرکنیم و به خاطرش شکرگزار و قدردان باشیم در زندگی مان اتفاق می افتد."


   جیمز ری:


"
شکر گزاری تمرین بسیار قدرتمندی برای من بوده است. هرروز صبح که از خواب بیدار می شوم از خداوند تشکر و قدردانی می کنم و می گویم «متشکرم.» هر روز صبح وقتی از تخت خواب بلند می شوم و پاهایم را روی زمین می گذارم. می گویم«متشکرم.» و سپس به سراغ کارهایی که صبح ها انجام می دهم می روم. کارهایی مثل مسواک زدن و کارهای دیگر. درحالی که این کارها را می کنم، ازخدا تشکرمی کنم. من این کارها را از روی عادت انجام نمی دهم بلکه با تمام توجه انجام می دهم و احساسی را که از تشکر و قدردانی کردن به من دست می دهد با تمام وجود حس می کنم."


روزی را که از جیمز ری فیلمبرداری کردیم و او در مورد تمرین قدرتمند شکر گزاریش صحبت کرد هرگز فراموش نمی کنم. از آن روز تا به حال توصیه جیمز را در زندگی ام به کار می گیرم. هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم از رختخوابم بیرون نمی آیم مگر اینکه با تمام وجود احساس کنم که به خاطر روز کاملاً جدیدی که به من فرصت زندگی داده شده و نیز همه چیزهای دیگر از خدا سپاس گزاری و قدردانی کرده ام. وقتی یکی از پاهایم را از روی تخت روی زمین می گذارم، می گویم «خدایا ازتو» و وقتی پای دیگرم را روی زمین می گذارم، می گویم «متشکرم». هر قدمی که به سمت حمام بر می دارم، می گویم «متشکرم». وقتی زیر دوش ایستاده ام و تمام مدتی که برای رفتن آماده می شوم، همچنان به شکر کردن ادامه می دهم. تا وقتی که کاملاً آماده شوم، صدها بار گفته ام «متشکرم».من با انجام این کارروز بسیار خوبی را همراه با وقایع خوب برای خودم خلق می کنم و به جای اینکه گیج و منگ از تختم پایین بیایم و اجازه بدهم روزها کنترل زندگی ام را به دست بگیرند امواج مثبتی را برای آن روز زندگی ام ایجاد و دقیقاً اعلام می کنم که دوست دارم آن روز چطور پیش برود. هیچ راه دیگری به این اندازه برای شروع هر روزت اثر بخش نیست. تو خالق زندگی ات هستی پس خلق زندگی ات را با خلق هر روزت شروع کن! با وجود همه مطالبی که تاکنون خوانده ام و با همه تجربه هایی که در استفاده از قانون جذب به دست آورده ام قدرت قدردانی و تشکر از همه عوامل دیگر در جذب نیروهای مؤثر بیشتراست. اگر می خواهی از بین شیوه های قانون جذب فقط از یکی از آنها استفاده کنی، من توصیه می کنم شکرگزاری را انتخاب کنی و آنقدرآن را آگاهانه به کاربگیری تابه عادت تبدیل شود.


   دکتر جو وایتالی:


"
به محض اینکه در مورد آنچه داری احساس متفاوتی پیدا کنی، چیزهای خوب بیشتری
را به سمت خودت جذب می کنی. یعنی نعمت های بیشتری که می توانی به خاطر آنها سپاسگزار باشی. یا اینکه به جای این کار زندگی ات را مرور کنی و بگویی«من اون ماشینی رو که دلم می خواد ندارم» ، «من اون خونه ای روکه دلم می خواد ندارم» ، «من همسری رو که می خوام ندارم.» ، «من اونقدر که دوست دارم سالم و سلامت نیستم.» بس کن! دیگر از گفتن این حرف ها دست بردار! همه اینها آن چیزهایی هستند که نمی خواهی. همه حواست را متوجه نعمت هایی که داری بکن و به خاطرشان سپاسگزار باش. مثلاً یکی از نعمت هایی که داری بینایی است که می توانی با استفاده از آن این مطالب رابخوانی. یا می توانی به خاطر لباس هایی که داری قدردان باشی. بله، اگرقدر چیزهایی راکه داری بدانی و در عین حال ترجیح بدهی چیزهای دیگری هم داشته باشی، به زودی صاحب آن نعمت ها نیز می شوی."

 

اگر به خاطر نعمت هایی که داری سپاس گزار نباشی، غیرممکن است بتوانی نعمت های بیشتری راجذب زندگی ات کنی. به خاطر نعمت هایی که در حال حاضر داری سپاسگزارباش. به محض اینکه در زندگی ات به چیزهایی فکر کنی که باید به خاطرشان سپاسگزار باشی،از اینکه این همه چیز به ذهنت خطور می کند شگفت زده خواهی شد. قدرشناسی را از جایی شروع کن و بعد قانون جذب افکار قدرشناسانه ات رادریافت می کند و نعمت های بیشتری شبیه به آنهایی که داری به تومی دهد. سپس غرق امواج سپاسگزاری می شوی و چیزهایی خوب ازآن توخواهندشد.

دانشمند بزرگ آلبرت آنشتاین در شیوه نگرش ما در مورد زمان، فضا و جاذبه انقلابی ایجاد کرد. به این دلیل که در خانواده فقیری به دنیا آمده بود و در ابتدا بسیار ضعیف بود کسب چنین دستاوردهایی توسط وی غیر ممکن به نظر می رسید. آینشتاین اطلاعات زیادی درمورد قانون جذب داشت و هر روز صدها بار می گفت «متشکرم.» او از همه دانشمندانی که قبل از او بودند به دلیل نقشی که درپیشبرد علم ایفا کردند تشکر می کرد. کارهای آن دانشمندان موجب شد که او در زمینه کاری اش مطالب بیشتری بیاموزد و موفقیت های بیشتری کسب کند و درنهایت به یکی از بزرگ ترین دانشمندانی تبدیل شود که تاکنون زندگی کرده است. عادت کن هر روز صبح قبل از اینکه از رختخواب بیرون بیایی، برای روز خوبی که در پیش رو داری از صمیم قلب شکر گزار باشی طوری که انگار این روز بسیارعالی به پایان رسیده است.


روش قدرتمند تجسم


دلیل قدرتمند بودن تجسم این است که وقتی تو تصویرهایی در ذهنت ایجادمی کنی که در آنها خودت را در حالی میبینی که آرزویت برآورده شده است، افکار و احساساتی تولید
می کنی که می گوید آرزویت هم اکنون برآورده شده است. تجسم در واقع به معنی افکار نیرومند و متمرکزی به شکل تصاویر است که موجب ایجاد احساساتی می شود که به اندازه همان افکار، نیرومند هستند. درحالت تجسم، امواج مثبت نیرومندی را به دنیا مخابره می کنی. قانون جذب این پیام ها رادریافت می کند و آن تصاویر را درست به شکلی که در ذهنت می بینی در دنیای واقعی به تو بر می گرداند.
 

   دکتر دنیس ویتلی:


"
من روش تجسم را از برنامه آماده سازی فضانوردان آپولو الهام گرفتم و در طی دهه 1980 و 1990 از آن در آماده کردن ورزشکاران المپیک استفاده کردم. این روش در آن زمان «تمرین ذهنی حرکت» نامیده می شد. وقتی چیزی را تجسم می کنی، آن را به واقعیت تبدیل می کنی، در اینجا نکته جالبی را در مورد ذهن بگویم : ما دستگاه پیشرفته بیوفیدبک را به چند نفر از ورزشکاران بازی های المپیک وصل کردیم. این دستگاه فعالیت های بدن را کنترل می کند. از آنها خواستیم که مجسم کنند دارند بازی می کنند. درکمال تعجب دیدیم همان عضلات با همان توالی که موقع بازی در زمین تحریک می شدند. چطور چنین چیزی ممکن است؟ دلیلش این است که ذهن تشخیص نمی دهد که آیا واقعاً درحال انجام کاری هستی یا اینکه فقط داری آن را تجسم می کنی. اگر در ذهنت خودت را در مکان خاصی تصورکنی، با بدنت هم به آنجا خواهی رفت."

به اختراعات و مخترعین فکر کن : برادران رایت و اختراع هواپیما. توماس ادیسون و اختراع لامپ و در آخر آلکساندر گراهام بل و اختراع تلفن. تنها دلیل چیزهایی که اختراع یا خلق شده اند این است که کسی آن را درذهنش مجسم کرده است. آن شخص تصویر نهایی آن اختراع رابه طور واضح در ذهنش ساخته است و با نگه داشتن آن تصویر در ذهنش همه نیروهای هستی ازطریق اولین اختراع را به واقعیت تبدیل کرده اند.

ممکن است با خودت فکر کنی «ولی ذهن من مثل ذهن این مخترعای بزرگ نیست.» یا شاید فکر کنی «اونا می تونستن این اختراع ها رو توی ذهن شون تجسم کنن اما من نمی تونم.» اشتباه می کنی. هرچه بیشتر درباره این کشف بزرگ که دانش قانون جذب است بدانی، خواهی دید که نه فقط ذهنی مانند ذهن آنها داری بلکه چیزی بیشتر از آن داری.


   مایک دولی:


"
وقتی داری خواسته ای رادرذهنت مجسم می کنی،فقط وفقط روی نتیجه نهایی تمرکز کن. "


   جک کنفیلد:
"
در واقع احساس توست که قانون جذب رافعال می کند، نه فقط تصویری که درذهن داری یا فکرت. بسیاری از مردم فکرمی کنند «اگر فکرم مثبت باشه، یا اگه چیزی رو که می خوام توی ذهنم تجسم کنم همین کافیه و بهش می رسم.» اگر این کار را بکنی ولی احساس نکنی که غرق در نعمت هستی و سرشار از عشق وشادی نباشی، صرف تجسم کردن، قانون جذب را در جهت رسیدن به خواسته ات فعال نمی کند.
لازم نیست به این فکر کنیم که آرزویمان قرار است از چه راهی به واقعیت بدل شود. اگر با خودمان عهد ببندیم که به آن برسیم، خودمان را ملزم به این کار کنیم و مطمئن باشیم که به آن می رسیم، چطور محقق شدن آن خود به خود برایمان آشکار خواهد شد."


   مایک دولی:


"
اینکه آرزوها چطور به تحقق بپیوندد به هستی مربوط می شود. هستی همیشه از کوتاه ترین، سریع ترین و هماهنگ ترین راه ممکن میان تو و خواسته ات خبر دارد. "


   دکتر جو وایتالی:
"اگر همه چیزرا به دست هستی بسپاری، از چیزی که به تو تحویل می دهد گیج و مبهوت می شوی. این همان چیزی است که می شود اسمش را معجزه گذاشت.
طبیعی است که دوست داشته باشی هر روز از روش تجسم استفاده کنی. اما باید مراقب باشی که این کار برایت به روز مرگی تبدیل نشود. چیزی که واقعاً درمورد به کارگیری قانون جذب مهم است این است که همراه با تجسم احساس خوبی هم داشته باشی. باید فکر کردن و مجسم کردن خواسته ات تو را هیجان زده کند و تا آنجایی که ممکن است با روحیه وشاد باشی. "
جنویو برند( 1881- 1960 ) :
همه تجسم می کنند، چه آگاه باشند و چه نباشند. تجسم کردن راز بزرگ موفقیت است.

همه ما بیشتر از آن که می دانیم صاحب قدرت وامکانات هستیم وقدرت تجسم یکی از
بهترین قدرت هاست.


   مارسی شایموف:


"
تنها تفاوت موجود میان افرادی که به این شیوه زنگی می کنند، یعنی کسانی که در جادوی زندگی روزگار راسپری می کنند و کسانی که غیر از این عمل می کنند این است که افراد گروه اول به استفاده از قوانین هستی زندگی عادت کرده اند. آنها به استفاده از قانون جذب عادت دارند و هر جا که پا بگذارند معجزه اتفاق می افتد زیرا می دانند که باید از قانون جذب استفاده کنند و این کار را نه فقط یک بار،بلکه همیشه انجام می دهند."


دراینجا دو داستان واقعی را آورده ام که به روشنی، قانون قدرتمند جذب و ماتریس بی نقص هستی را که همیشه در حال عمل کردن است به تصویر می کشد. اولین حکایت درباره زنی به نام جنی است که دی وی دی فیلم راز را خریده بود و حداقل روزی یک بار آن را تماشا می کرد تا تک تک سلول های بدنش پیام آن را جذب کنند. علی الخصوص باب پراکتور او را بسیار تحت تأثیر قرار داده بود. او با خودش فکر می کرد که ملاقات با باب پراکتور باید جالب باشد. یک روز صبح که در صندوق پستی اش را باز کرد، با کمال تعجب دید که مأمور پست، نامه باب پراکتور را اشتباهی به آدرس او آورده است. جنی تا آن موقع نمی دانست که خانه باب پراکتور فقط چهار ساختمان با خانه او فاصله دارد. جالب تر اینکه پلاک خانه جنی هم با پلاک خانه پراکتور یکی بود. او فوراً نامه را بر داشت تا آن را به آدرس درستش ببرد. می توانی تصورش را بکنی که وقتی در باز شد و جنی باب پراکتور را مقابل خودش دید تا چه حد خوشحال شد؟ باب به ندرت در خانه هست زیرا همیشه برای تدریس به کشورهای مختلف دنیا سفرمی کند اما ماتریس هستی می داند که چطور برنامه ریزی کند.چون جنی فکر می کرد ملاقات با باب پراکتور می تواند بسیار جالب باشد قانون جذب، افراد، شرایط و وقایع را در کل هستی طوری با هم تنظیم کرد که این اتفاق بیفتد. قانون دوم در مورد پسر 10 ساله ای است به نام کولین که فیلم راز را دید و ازآن خوشش آمد. مدتی بعد خانواده کولین تصمیم گرفتند برای تعطیلات مدت یک هفته به پارک دیزنی لند بروند. روز اولی که وارد پارک شدند، برای تهیه بلیط با صف های طولانی روبرو شدند. به همین دلیل آن شب کولین قبل از اینکه بخوابد با خودش فکر کرد، «من دوست دارم فردا توی هیچ صفی منتظر نمونم وهمه اسباب بازی های بزرگ پارک روسوار بشم.» صبح روز بعد وقتی درهای اپکوت سنترباز شد، کولین و خانواده اش پشت در منتظر بودند. یکی از کارمندان دیزنی جلو آمد و گفت چون آنها اولین خانوده ای هستند که آن روز صبح آمده اند میهمان ویژه محسوب می شوند و می توانند به همراه یکی از کارمندان پارک از همه اسباب بازی های بزرگ پارک استفاده کنند. این اتفاق، خیلی عالی و بیشتر از آن چیزی بود که کولین آرزو کرده بود! صدها خانواده آن روز منتظر بودند تا وارد ایکاپ شوند اما کولین حتی ذره ای شک نکرد که چرا خانواده او به عنوان اولین خانواده انتخاب شده بود. او می دانست که علت این اتفاق به کار گرفتن قانون جذب است.
تصورش را بکن کسی، درسن ده سالگی، متوجه شود که قدرت لازم برای تکان دادن دنیا در وجود خودش نهفته است!


   جیمز ری:

 

"مردم مدت کوتاهی به تجسم کردن خواسته ها یشان ادامه می دهند و واقعاً هم این کار را عالی انجام می دهند. آنها اوایل می گویند«این خیلی روش جالبیه. من می خوام با این روش زندگیم رو عوض کنم.» به تجسم کردن خواسته هایشان ادامه می دهند. مدتی می گذرد اما ظاهراً هیچ اتفاق خاصی نمی افتد. هستی مشغول هماهنگ کردن مقدمات است و نتیجه کار نزدیک است اما انها فقط به ظاهر قضیه نگاه می کنند و می گویند:«نه، این روش عملی نیست.» بعد می دانی چه می شود؟ هستی در جواب آنها می گوید:«درخدمتم ارباب. فرمان شما را اطاعت می کنم.» و به این ترتیب خواسته شان که گفته اند این کار عملی نیست برآورده می شود و به خواسته شان نمی رسند."
   جان اساراف:


"وقتی از قانون جذب آگاه شدم، تصمیم گرفتم واقعاً آن رابه کار بگیرم و ببینم نتیجه چه می شود. در سال 1995 چیزی ساختم که اسمش را وایت بورد تجسم گذاشتم. من تصویر یا عکسی از چیزی را که می خواهم به آن برسم روی این بورد می چسباندم. مثلاً تصویر اتومبیل، ساعت یا همسر دلخواهم را. هنوز هم همین کار را می کنم. هر روز در اتاق کارم می نشینم و به این تصویرها ذخیره می شوم و تمرین تجسم را شروع می کنم. موقع تجسم واقعاً حالتی به من دست می دهد که انگار آن چیز دیگر مال من است. چند سال پیش دوباره یک اسباب کشی داشتیم. مادرطول پنج سال، سه بار نقل مکان کردیم. بار آخر از کالیفرنیا سر در آوردیم و خانه ای را که در حال حاضر درآن زندگی می کنیم خریدم. یک سال طول کشید تا آن را بازسازی کردم و همه اثاثیه مان را از خانه ای که پنج سال پیش داشتیم به اینجا آوردیم. یکی از همان روزها وقتی صبح پسرم کنن وارد دفترکارم شد، یکی از کارتن هایی که از پنج سال پیش همانطور باز نکرده مانده بود درست جلوی اتاقم بود. از من پرسید:
«بابا، توی این کارتن چیه؟» گفتم، «بوردهای تجسمای من توش هست. پسرم پرسید: «بورد تجسم دیگه چیه؟» گفتم: «خب بورد تجسم وایت بوردهایی هست که روی اونها عکس چیزهایی رو که می خوام بهشون برسم می چسبونم. البته این بوردها مال پنج سال و نیم پیش هستن.» او متوجه حرف هایم نمی شد. برای همین گفتم: «پسرم، بذار بهت نشون بدم. این طوری راحت تره.» در یکی از کارتن ها را که باز کردم و اولین تخته بورد داخل کارتن را درآوردم. عکس روی بورد تصویر خانه ای بود که پنج سال پیش دوست داشتم بخرم و روی آن تمرکز می کردم .خیلی عجیب بود! وقتی عکس را دیدم، متوجه شدم که خانه ای که به آن نقل مکان کرده بودیم دقیقاً همان خانه ای بود که در عکس بود، نه حتی شبیه به آن. من در واقع خانه رویاهایم راخریده بودم و آن را بازسازی کرده بودم اما اصلاً از این موضوع خبر نداشتم. بادیدن عکس اشک هایم سرازیر شد چون واقعاً هیجان زده شده بودم. پسرم پرسید: «بابا،چراگریه می کنی؟» جواب دادم: «حالا می فهمم قانون جذب چطور کار می کنه. بالاخره قدرت تجسم رو درک کردم. چیزی رو که تمام عمر در موردش کار کرده بودم وروشی که با اون شرکت های زیادی رو تأسیس کرده بودم با تمام وجود درک کردم.من خونه رویاهام ساخته بودم و خودم هم خبر هم نداشتم.»"
 

آلبرت آینشتاین (1955- 1879 ) :
قدرت تخیل وتجسم بسیار مهم ودر واقع پیش نمایش چیزهایی است که قرار است درآینده به زندگی ات جذب کنی.
 

   جک کنفیلد:


"
تصمیم بگیر که چه می خواهی. باور کن می توانی به خواسته ات برسی. باور کن که لیاقت و توانایی رسیدن به آرزویت را داری.سپس هر روز چند دقیقه چشم هایت راببند و تجسم کن که به آرزویت رسیده ای و داشتن آن را با تمام وجودت احساس کن. سپس از این حالت خارج شو و همه حواست را متوجه تشکر و قدردانی کردن از رسیدن به خواسته ات کن و واقعاً از این وضعیت لذت ببر. سپس به انجام کارهای روزانه ات بپرداز و بقیه کارها را به دست دنیا بسپار و مطمئن باش که هستی راه محقق کردن خواسته ات راپیدا خواهد کرد."

میلاد حیدری بازدید : 611 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

تو خالقی (به فضل خدا) و استفاده از قانون جذب روند خلق را آسان تر می کند. بهترین معلمان و اساتید بزرگ از طریق آثار بی نظیرشان دانش خود را در مورد روند خلق کردن به صدها شکل مختلف برای مردم توضیح داده اند. بعضی از معلم های بزرگ تاریخ با خلق داستان های مختلف به دیگران نشان داده اند که اساس کار هستی چیست. حکمت نهفته در داستان ها قرن ها سینه به سینه به نسل های بعد به ارث رسیده است و زبانزد خاص و عام شده است. بسیاری از انسان های امروزی نمی دانند که جوهره این داستان ها همان حقیقت زندگی است

 

   جیمز ری:


"
وقتی به قصه علاء الدین و چراغ جادوی او فکر می کنی، این صحنه در ذهنت مجسم می شود که او چراغ را بر می دارد که گرد و خاکش را تمیز کند که ناگهان غول چراغ از آن بیرون می آید و می گوید: "در خدمتم ارباب، بفرمایید چه آرزویی دارید که برآورده کنم؟"
روایت امروزی این قصه به این صورت است که غول به علاء الدین می گوید که فقط می تواند 3 آرزو بکند. ولی در قصه اصلی علاء الدین هیچ محدودیتی ندارد و هرچه آرزو کند غول آن را برآورده می کند.
بنابراین بهتر است معیارت همان داستان اصلی باشد. حالا بیا و این استعاره را در زندگی خودت استفاده کن. یادت باشد منظور از علاء الدین کسی است که همیشه به دنبال چیزی است که می خواهد. دنیا و کائنات هم همان غول چراغ جادو است که کاملا در خدمت توست. غول نیز همیشه یک حرف می زند: "در خدمتم ارباب چه آرزویی داری تا بر آورده سازم

 

این داستان جالب نشان می دهد که تو چطور می توانی تمام زندگیت و تک تک چیزهایی را که در آن است به دست خودت خلق کنی. فراموش نکن غول فقط خواسته هایی را بر آورده می کند که تو در دل آرزو می کنی. منظور از غول همان قانون جذب است که همیشه حاضر است و همیشه دارد به چیزی که به آن فکر می کنی، درباره اش حرف می زنی و طبق آن عمل می کنی گوش می دهد. از نظر غول، آرزوی تو همان چیزی است که در باره اش حرف می زنی! غول فکر می کند آرزوی تو همان چیزی است که بر اساس آن عمل می کنی. تو ارباب دنیا هستی و غول خدمتگزار توست. غول هیچ وقت آرزویت را زیر سؤال نمی برد و فقط آماده برآورده کردن آن است. بنابراین به محض اینکه به خواسته ات فکر کنی، غول فوراً دست به کار می شود و از طریق افراد، موقعیت ها و اتفاق های مختلف دنیا را به سمت بر آورده کردن خواسته ات سوق می دهد

 

 

*****   فرآیند خلق آرزوها   *****


فرآیندی که راز از آن استفاده می کند در اصل از انجیل گرفته شده است. این فرآیند دستورالعمل ساده ای است که به تو کمک می کند طی سه مرحله ساده چیزی را که می خواهی خلق کنی

 

گام اول: خواسته ات را مطرح کن


  
استر هیکس:


"
اولین گام خواستن است. به دنیا فرمان بده. به دنیا خواسته ات را بگو. بگذار بفهمد چه می خواهی. آن وقت است که به خواسته ات پاسخ می دهد

 


   باب پراکتور:


"
تو واقعا چه می خواهی؟ بنشین و خواسته ات را روی یک صفحه کاغذ بنویس. می توانی اینطور شروع کنی: "من در حال حاضر خیلی خوشحالم و از زندگیم راضی ام چون ..." و بعد توضیح بدهی که دوست داری زندگی ات، در هر جنبه و حوزه ای، چطور باشد."
 

باید چیزی را که می خواهی انتخاب کنی ولی اول باید در مورد چیزی که می خواهی روشن باشی یعنی دقیقا بدانی که چه می خواهی. اگر در مورد خواسته ات روشن نباشی، در واقع داری فرکانس در هم بر هم می فرستی و به همین دلیل هم نتایج در هم برهم جذب می کنی! در روند خلق آرزو ها خواستن اولین قدم است؛ پس عادت کن که خواسته ات را مطرح کنی.
لازم نیست بارها و بارها خواسته ات را تکرار کنی. فقط یک بار بخواه. این کار دقیقا مثل سفارش دادن از روی کاتالوگ است. وقتی سفارش می دهی، اینطور نیست که چون شک داری، آیا سفارش به دستت برسد یا نه مجبور باشی چندین بار آن را سفارش بدهی. تو فقط یکبار سفارش می دهی! در مورد فرآیند رسیدن به خواسته ها همین طور است. قدم اول روشن شدن در مورد چیزی است که می خواهی. وقتی از نظر ذهنی برایت روشن شد که واقعاً چه می خواهی، در واقع خواسته ات را از دنیا طلب کرده ای.


گام دوم: باور داشته باش که به خواسته ات رسیده ای


 

   استر هیکس:


"
گام دوم باور داشتن است. بایدبا تمام وجود این راباور داشته باشی که از همین لحظه به خواسته ات رسیده ای.من این اطمینان را اطمینان مطلق می نامم."

 

باید صد در صد مطمئن باشی که به خواسته ات رسیده ای ! باید بدانی چیزی که می خواهی، درست از همان لحظه ای که آن را طلب کرده ای،به تو تعلق دارد. بایددر این مورد شک نداشته باشی.

تو باید طوری عمل کنی، حرف بزنی، و فکر کنی، انگار همین حالا به خواسته ات رسیده ای. چرا باید با تمام وجودت باور کنی؟ چون دنیا مانند آینه است و قانون جذب افکار حاکم بر ذهنت را به خودت منعکس می کند. بنابراین آیا عاقلانه نیست که خودت را طوری ببینی که انگار همین حالا به خواسته ات رسیده ای؟ اگر به این فکر کنی که « هنوز به خواسته ام نرسیده ام » ،همچنان عوامل: « هنوز به خواسته ام نرسیده ام » را به خودت جذب می کنی.
وقتی یک بلیط سفر را از قبل می خری، یک ماشین مدل جدید را که هنوز به بازار نیامده پیش خرید می کنی یا قول نامه خانه ای را امضا می کنی، کاملاً مطمئنی که آنها دیگر مال تو هستند و به همین خاطر باز نمی روی بلیط دیگری را پیش خرید کنی یا ماشین یا خانه دیگری را بخری.این دقیقاً همان احساسی است که می گوییم در مورد خواسته ات باید داشته باشی: یعنی از همان موقعی که خواسته ات را روی کاغذ می آوری این احساس را داشته باشی که دیگر تمام شد و به خواسته ات رسیدی. شاید بپرسی چطور می توانم خودم را به نقطه باور برسانم؟ خیلی ساده است. ادای باور کردن را در بیاور! مثل بچه ها باش، و ادا در بیاور. طوری رفتار کن انگار آن چیزی همین حالا متعلق به توست. وقتی ادای باور کردن را در بیاوری، کم کم با تمام وجود باور می کنی که به خواسته ات رسیده ای. بزرگ ترین قدرت تو اطمینان مطلق داشتن به این موضوع است که به خواسته ات رسیده ای. فقط کافی است با تمام وجود باور کنی داری به خواسته ات می رسی، آن وقت فقط بایست و تماشا کن که چطور قانون جذب با جادویش تو را به خواسته ات می رساند!


  
باب پراکتور:


"
با کمی تحقیق می فهمی همه کسانی که به آرزویشان تحقق بخشیده اند نمی دانسته اند که قرار است از چه راهی به آنها برسند. آنها فقط با تمام وجود باور داشته اند که حتماً به
آرزویشان می رسند."


   دکتر جو وایتالی:


"
نیازی نیست بدانی که قرار است آرزویت چطور بر آورده شود. لازم نیست بدانی هستی قرار است چه آرایش تازه ای به خودش بدهد تا خواسته ات را برآورده کند. تنها کاری که لازم است انجام بدهی این است که با تمام وجود باور کنی به خواسته ات می رسی."


   باب پراکتور:


"تو نمی دانی راه رسیدن به خواسته ات را چطور پیدا می کنی. تو این راه رابه خودت جذب می کنی."


   استر هیکس:


"بیشتر اوقات وقتی چیزهایی را که خواسته ایم نمی بینیم. مأیوس می شویم، نا امید می شویم و بعد کم کم دچار تردید می شویم. تردید احساس نا امیدی به وجود می آورد. فوراً این تردید را که بر وجودت چنگ انداخته است بشناس و از خودت دور کن. سعی کن این حس تردید را بشناسی و بعد از شناختن آن، «اطمینان راسخ» را جایگزین آن کنی و به خودت بگویی:«من می دونم که به زودی به آرزوم می رسم.»"


گام سوم: احساس کن که به خواسته ات رسیده ای


   استر هیکس:


"گام سوم و مرحلۀ نهایی در این روند «استقبال کردن» از خواسته است. سعی کن در مورد رسیدن به خواسته ات احساس فوق العاده ای داشته باشی. سعی کن همان احساسی را داشته باشی که وقتی برآورده می شود خواهی داشت. از همین حالا رسیدن به خواسته ات را احساس کن."

برای رسیدن به خواسته ات باید این کار را بکنی: تنها یک بار آن را بخواه، با تمام وجود باور داشته باش که به خواسته ات می رسی و آن وقت تنها کاری که برای رسیدن به آن باید بکنی این است که احساس خوبی داشته باشی، وقتی احساس خوبی داشته باشی، در فرکانس دریافت قرار می گیری. تا موقعی که از داشتن چیزی احساس خوبی نداشته باشی، آن چیز را به دست نمی آوری، درست است؟ بنابراین خودت را روی فرکانس «احساس خوب داشتن» قرار بده و مطمئن باش که به خواسته ات می رسی. پس از همین حالا احساس خوبی داشته باش.


   باب دویل:


"
خواسته های تو به شکل های مختلف آشکار می شوند: مثلاً ممکن است از خواب بیدار شوی و ببینی چیزی که می خواستی درست مقابلت است و خواسته ات برآورده شده است. شاید هم ایده ای برای انجام کاربه ذهنت خطور کند، ایده ای که با کمک آن می توانی به خواسته ات برسی. اگر ایده ای به ذهنت برسد اما با خودت بگویی: «می تونم همچین کاری رو بکنم ولی راستش بدم می یاد همچین کاری بکنم»، بدان که این راه رسیدن به خواسته ات نیست و در مسیر درست قرار نداری."


گاهی لازم می شود دست به عمل بزنی. البته اگر آن کار واقعاً همگام با چیزی باشد که دنیا دارد سعی می کند برایت فراهم کند. اگر عملت با سعی هستی هماهنگ باشد، کار برایت بسیار لذت بخش خواهد بود و احساس سر زندگی و شادابی می کنی. گویی زمان متوقف می شود و تو می توانی تمام روز آن کار را انجام بدهی. اقدام الهام بخش و انگیزه دهنده به هیچ وجه مثل اقدام معمولی نیست. تفاوت بین اقدام الهام بخش و اقدام معمولی این است: اقدام الهام بخش این است که تو برای رسیدن به خواسته ات کاری می کنی. البته باید مواظب باشی که سعی نکنی کاری کنی که چیزی به زور اتفاق بیفتد چون در این صورت عقب گرد می کنی. عمل انگیزه دهنده خیلی راحت و بی درد سر است و در ضمن فوق العاده لذت بخش است چرا که روی فرکانس دریافت خواسته قرار گرفته ای.
 

   دکتر جو وایتالی:


"هستی سرعت را دوست دارد. درنگ نکن. حدس و گمان را دور بریز. تردید نکن. وقتی فرصت در اختیارت است، وقتی غریزه ات تو را به جلو می راند، وقتی حس ششم از درون وجودت به تو سقلمه می زند، دست به کار شود. کار تو همین است و این تنها کاری است که باید انجام بدهی."


"هر چه بیشتر تمرین کنی و با تمام وجود باور کنی که قانون جذب خواسته هایت را برایت بر آورده می کند، آهن ربای قوی تری می شوی چون به قدرت ایمان و باور و دانشت اضافه می کنی."


   مایکل برناردبک ویت:


"می توانی با هیچ شروع کنی، مطمئن باش از میان هیچ چیز و هیچ کجا ناگهان راهی ظاهر
می شود."
 


  
دکتر جو وایتالی:


"
سوال دیگری که مطرح می شود این است : «چقدر طول می کشد تا اتومبیل دلخواه، پول مورد نیازمان و... آشکارشود؟» من هیچ قانونی نمی شناسم که بگوید این کار سی دقیقه، سه روز یاسی روز وقت می برد. بیشتر بستگی به این دارد که تو چقدر با هستی هماهنگ شوی."


دنیا برای آشکار کردن چیزی که می خواهی نیاز به زمان ندارد. بنابر این هر تأخیری که برای رسیدن به خواسته ات تجربه می کنی به خاطر تأخیر خودت در رسیدن به این باور،
اطمینان و احساس است که آن چیز همین حالا متعلق به توست و حالا بستگی به تو دارد که بسامد افکارت را بسامد چیزی که می خواهی منطبق بکنی یا نکنی. وقتی روی فرکانس قرار بگیری، آن وقت چیزی که می خواهی ظاهر می شود.


  
باب دویل:
 

"اندازه برای هستی معنا ندارد. از نظر عملی، جذب کردن چیزی که در نظر ما بسیار بزرگ است از جذب کردن چیزی که بی نهایت دنیا تمام کارها را بدون هیچ زحمتی انجام می دهد. علف هیچ زحمتی برای رشد کردن نمی کشد. این کار برایش راحت و بدون زحمت است. هستی به همین شگفت انگیزی طراحی شده است. همه چیز به فکری که در ذهن تو می گذرد مربوط است. حرف هایی از این قبیل: «این کار بزرگه و زمان می بره.» و «این کار کوچیکه ، فقط کافیه یه ساعت وقت بذارم.» اینها قوانینی هستند که ما وضع می کنیم. برای هستی هیچ قانونی وجود ندارد. کافی است که تو در خودت این احساس را ایجاد کنی که همین حالابه خواسته ات رسیده ای. آن وقت دنیا بی درنگ جواب می دهد و خواسته ات را، هرچه باشد، برآورده می کند."
 

   باب دویل:


بعضی از مردم با چیزهای کوچک راحت تر می توانند قانون جذب را بشناسد. به همین
خاطر ما بعضی اوقات توصیه می کنیم با چیز کوچکی مانند یک فنجان قهوه شروع
کنید. عزمت را جزم کن تا امروز جذب و به دست آوردن یک فنجان قهوه را تجربه کنی."



تو می توانی از قانون جذب استفاده کنی و تمام زندگی ات را از پیش خلق کنی، درست از همین کاری که می خواهی امروز انجام بدهی. پرنتیس مالفورد، استادی که در آثارش اطلاعات زیادی را درباره قانون جذب و نحوه استفاده از آن در اختیار گذاشته است توضیح می دهد که چقدر مهم است از پیش در ذهنت در مورد روزی که می خواهی شروع کنی فکر کنی.

میلاد حیدری بازدید : 634 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

 

   مایکل بنارد بک ویت:


"
ما در دنیایی زندگی می کنیم که علاوه بر قانون جاذبه قوانین دیگری هم وجود دارند. اگر از ساختمانی پرت بشوی اهمیتی ندارد که انسان خوبی هستی یا اینکه انسان بدی هستی در هر صورت به زمین بر خورد خواهی کرد."


قانون جذب یک قانون طبیعی است و مانند قانون جاذبه زمین بی طرف است. این قانون دقیق و بی عیب است.


   دک
تر جو ویتالی:


"
در حال حاضر هر چیزی که تو را احاطه کرده، از جمله چیز هایی که در زندگی از آنها شکایت می کنی، خودت جذب کرده ای. می دانم در وهله اول از شنیدن چیزی که می خواهم به تو بگویم نفرت داری. می دانم در جواب من خواهی گفت : من آن تصادف اتومبیل را جذب نکرده ام، این مشتری بخصوص که پدرم را در آورد جذب نکرده ام. من که این بدهکاری ها را جذب نکرده ام. می خواهم بی تعارف به تو بگویم: بله خود تو تمام مشکلات را به طرف خودت جذب کرده ای. پذیرفتن این موضوع خیلی سخت است، ولی پذیرفتن این واقعیت زندگی ات را متحول می کند."

 

اغلب وقتی مردم برای اولین بار این قسمت از راز را می شنوند، آن دسته از وقایع تاریخی را به یاد می آورند که در آنها انسان های بیشماری نابود شده اند. برای آنها قابل درک نیست که این همه انسان این حادثه را به طرف خودشان جذب کرده باشند. طبق قانون جذب افکار آنها طوری بوده که روی فرکانس آن حادثه تنظیم شده بوده. اما نه به این معنا که آنها به آن حادثه  بخصوص فکر می کرده اند بلکه به این معنی که فرکانس افکارشان به فرکانس آن حادثه مطابقت داشته است. اگر مردم باور داشته باشند که می توانند در زمان و مکان نامناسب گرفتار شوند و هیچ کنترلی روی شرایط خارجی ندارند، اگر مدام در مورد ترس، جدایی و ناتوانی فکر کنند این نوع، افکار می توانند آنها را به سمت گرفتار شدن در موقعیت نا مناسب بکشانند.

هیچ چیز نمی تواند وارد زندگی تو می شود مگر اینکه خود تو با فکر کردن مدام آن را طلب کنی.

 

         
"اگر اولین بار است که این موضوع را می شنوی، ممکن است بگویی: وای پس باید فکر هایم را کنترل کنم! کار زیادی باید انجام دهم، ولی اینطور نیست و این کار خیلی لذت بخش است."
 

لذت کار در این است که برای رسیدن به راز، راه های میانبر زیادی وجود دارد و تو باید میان بر هایی را انتخاب کنی که بهتر جواب می دهند.
 

  


"
کنترل تمام فکرهایی که در ذهن ماست کار بسیار مشکلی است زیرا محققان می گویند ما روزانه حدود شصت هزار رشته فکری داریم، می توانی تصور کنی که کنترل تمام این شصت هزار رشته فکری چقدر خسته کننده است؟ خوشبختانه راه راحت تری وجود دارد، راه راحت تر این است که احساسات مان را کنترل کنیم، احساسات به ما این امکان را می دهند تا بدانیم راجع به چه فکر می کنیم."


هر چقدر راجع به اهمیت احساسات تاکید کنم باز هم کم است. احساسات تو مهمترین ابزاری هستند که به تو کمک می کنند زندگیت را بسازی.

 

 

"احساسات هدیه ای شگفت انگیز (از جانب خدا) هستند که به ما امکان می دهند بفهمیم داریم به چه فکر می کنیم."
 

  

 

"احساسات تو به دو دسته تقسیم میشوند: احساسات خوب و احساسات بد. تو تفاوت این دو را به خوبی می دانی چون یکی از آنها باعث خوشحالی و دیگر باعث ناراحتی می شود. احساسات بد همان احساس افسردگی، گناه، عصبانیت و بیزاری هستند. این دسته از احساسات اجازه نمی دهند تا تو احساس کنی که قدرتمند هستی."


مهمترین چیزی که باید بدانی این است که غیر ممکن است در آن واحد احساس بد و افکار خوبی داشته باشی. این خلاف قانون جذب است چون افکار تو احساساتت را به وجود می آورند. اگر احساس بدی داری به این خاطر است که داری به چیزهایی فکر می کنی که باعث ایجاد احساس بد می شوند.

وقتی احساس بدی داری و هیچ تلاشی نمی کنی که افکارت را عوض کنی و احساس خوبی پیدا کنی، در واقع به قانون جذب می گویی:«شرایط بیشتری برای من به وجود بیاور که باعث شوند احساس بدی داشته باشم. آنها را به وجود بیاور!»

 

 

"واقعا خیلی ساده است. می پرسی: <الآن چه چیزی را دارم جذب می کنم؟> من می پرسم: <خب، چه احساسی داری؟> جواب می دهی: <خوبم> می گویم: <خیلی خوب است، همین طور ادامه بده.>"

 

غیر ممکن است خوشحال باشی و در عین حال افکار منفی داشته باشی. اگر خوشحال هستی، به این خاطر است که به چیز های خوب فکر می کنی. همین طور که می بینی، می توانی بدون هیچ محدودیتی هر چیزی را که بخواهی در زندگیت داشته باشی. اما یک نکته وجود دارد: باید احساس خوبی داشته باشی. فکرش را بکن، آیا این همان چیزی نیست که همیشه می خواستی؟ قانون جذب واقعاً بی عیب و نقص است.

بگذار یک گام به جلوتر برویم. اگر احساسات تو در واقع پیامی از طرف دنیا باشند تا به کمک آنها بدانی که داری به چه فکر می کنی، چه؟

همه ما روز هایی را تجربه کرده ایم که کارها یکی بعد از دیگری خراب می شوند. این واکنش زنجیره ای، چه از آن آگاه باشیم یا نباشیم، با یک فکر شروع می شود. این یک فکر منفی افکار منفی بیشتری را جذب می کند، فرکانس تو در این افکار منفی زندانی می شود و در نهایت، اولین کار خراب می شود. بعد وقتی نسبت به این کاری که خراب شده واکنش نشان می دهیم کار های بیشتری خراب می شوند. واکنش های ما تنها کار های خراب و کارهای منفی بیشتری را جذب می کنند و این واکنش زنجیره ای همچنان ادامه پیدا می کند تا زمانیکه با عوض کردن آگاهانه افکار مان، خود را از فرکانس آن افکار خلاص کنیم. می توانی افکارت را به سمت افکاری که می خواهی هدایت کنی و از طریق احساست متوجه شوی که فرکانست را عوض کرده ای. قانون جذب این فرکانس جدید را دریافت می کند و با نشان دادن شکل جدیدی از زندگی به افکارت پاسخ می دهد.

حالا دیگر وقتش رسیده که احساسات خودت را مهار کنی و از  آنها برای سریع تر رسیدن به چیزی که در زندگی می خواهی استفاده کنی.

خوب حالا چه احساسی داری؟ چند دقیقه وقت بگذار و به احساست فکر کن. اگر آن طور که می خواهی احساس خوبی نداری، روی درک احساس درونی ات تمرکز کن و قاطعانه آنها را بهتر کن. وقتی با هدف بهتر کردن روحیه خودت، به شدت روی احساساتت تمرکز کنی، می توانی هرچه قدرتمندتر احساساتت را بهتر کنی. یک راه این است که چشم هایت را ببندی تا حواست پرت نشود، کاملا روی احساساتت تمرکز کن و مدت یک دقیقه لبخند بزنی.


 

 

"باور کردن قانون جذب آسان نیست اما وقتی آن را قبول کنیم، نتایج حیرت انگیزی برای ما به بار می آورد. این قانون می گوید می توانی هر چیز بدی را که افکارت در زندگیت به وجود آورده اند آگاهانه با تغییر دادن افکارت خنثی کنی."


 


"
آیا می دانستی وقتی ناراحت هستی می توانی در یک چشم به هم زدن احساساتت را عوض کنی؟ یا یک قطعه موسیقی دل نشین گوش بده یا شروع کن به خواندن شعری که دوست داری. این جور کارها احساست را عوض می کند. یا به چیز زیبایی فکر کن، به یک بچه دوست داشتنی یا به کسی که واقعا دوستش داری فکر کن و روی این فکر باقی بمان! تضمین می کنم احساس خوبی پیدا خواهی کرد."

 

فهرستی از احساس عوض کن های شخصی تهیه کن و آنها را در ذهنت داشته باش. منظور من از احساس عوض کن های شخصی چیز هایی است که می توانند در یک چشم بر هم زدن حال تو را عوض کنند. مثلا مرور خاطرات زیبا، اتفاقات خوش آینده، لحظات شاد گذشته، فکر کردن به کسی که دوستش داری و یا گوش کردن به موسیقی مورد علاقه ات. بنابر این هر وقت دیدی ناراحت، دمق، عصبانی یا مأیوس و یا احساس خوبی نداری، نگاهی به فهرست احساس عوض کن هایت بینداز و روی آن تمرکز کن. بسته به وضعیت و شرایطت هر بار یکی از آنها می تواند به تو کمک کند تا احساسات را عوض کنی. پس هر وقت حال خوشی نداشتی، یکی از آنها را به کار بگیر. اگر اثر نکرد، یکی دیگر را امتحان کن. ظرف یکی دو دقیقه با تغییر دادن فکرت احساست و فرکانس فکرت را عوض می کنی.

 

در دنیا نیرویی قوی تر از نیروی عشق نیست. احساس عشق بالاترین دامنه فرکانسی است که می توانی از خود منتشر کنی. اگر بتوانی تمام افکارت را در لفافی از عشق بپیچی، اگر بتوانی همه چیز و همه کس را دوست داشته باشی، زندگی ات متحول خواهد شد.
در واقع بعضی از بزرگترین متفکران دوران های گذشته از قانون جذب به عنوان قانون عشق نام برده اند.

اگر در این باره فکر کنی، دلیل این کار آنها را می فهمی. اگر نسبت به انسان دیگری افکار خصمانه داشته باشی، این خود تو هستی که نتیجه افکار را خواهی دید. تو با نتیجه افکارت نمی توانی به او صدمه بزنی بلکه تنها به خودت صدمه خواهی زد. اما وقتی نسبت به کسی افکار محبت آمیز داشته باشی فکر می کنی چه کسی سود می برد؟ خود تو! بنابر این هرچه عشق و محبت بیشتری احساس کنی، قدرت بیشتری را تحت کنترل خودت در خواهی آورد.

 

«قانونی که به فکر انسان قدرت محرکه لازم را می دهد تا به موضوع مورد نظر در دنیای مادی مرتبط شود و بنابراین اجازه نمی دهد انسان صاحب آن فکر هیچ نوع تجربه ای ناسازگار و ضد آن فکر را داشته باشد قانون جذب است که در واقع اسم دیگر عشق است. این قانون و بنیادی به طور ذاتی در همه چیز، در تمام نظام های فلسفی، در تمام مذاهب و علوم وجود دارد. از قانون عشق نمی شود فرار کرد. این احساس است که به فکر نیروی حیات  می دهد. احساس اشتیاق است و اشتیاق همان عشق است. فکری که سرشار از عشق باشد شکست ناپذیر می شود.» چارلز هانل
 

  


"
وقتی شروع کردی به فهمیدن و حقیقتاً تسلط پیدا کردی روی افکار و احساساتت، آن وقت است که می فهمی چطور واقعیت خودت را خلق می کنی. آن وقت است که به آزادی می رسی و آن وقت است که تمام قدرت تو خودش را نشان می دهد"


این زندگی توست و منتظر تو بوده تا آن را کشف کنی شاید تا حال فکر می کرده ای که زندگی سخت و یک مبارزه است و مطابق قانون جذب زندگی ات سخت و مثل یک مبارزه هم بوده است. همین حالا با صدای بلند به دنیا اعلام کن: <<زندگی خیلی آسان است! زندگی خیلی خوب است! تمام چیز های خوب به طرف من می آیند!>>

حقیقتی در اعماق تو بوده که باید آن را کشف می کرده ای، آن حقیقت این است: <<تو لایق تمام چیز های خوبی که زندگی می تواند به تو بدهد هستی.>> به طور ذاتی این حقیقت را می دانی چون وقتی زندگی ات آن چنان خوب نیست احساس خیلی بدی پیدا می کنی. این حق طبیعی توست که از تمام چیز های خوب این دنیا برخوردار باشی. خودت زندگی ات را می سازی و قانون جذب وسیله شگفت انگیزی است که می توانی با آن هر چیزی را که در زندگی ات می خواهی خلق کنی. ورود تو را به جادوی زندگی و شناختن عظمت خودت خوش آمد می گویم.

 

میلاد حیدری بازدید : 1426 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

آیا از درآمد کافی بهره مند هستید؟ آیا با دیگران ارتباط مطلوبی برقرار می کنید؟ آیا از لحظه لحظه زندیگیتان لذت می برید؟ آیا در زندگی احساس خوشبختی می کنید؟

امیدواریم که اینگونه باشد! ولی اگر پاسختان به سوالات بالا منفی است پیشنهاد می کنیم که حداقل متن زیر را یکبار بخوانید، اگر هم جوابتان مثبت است علت آن را بدانید!

اگر انسان دقیقی باشید حتما با شخصیت هایی مواجه شده اید که از همه چیز می نالند، نا امیدانه فکر می کنند، این افراد از زندگی خود لذتی نمی برند و  مدام در زندگی دچار بد بیاری می شوند. نقطه مقابل این افراد، انسان هایی هستند که امیدوارانه سخن می گویند، هیچ گاه به موانع و مشکلات زندگی نمی اندیشند، ترسی از آینده ندارند، معمولا روحیه ای بسیار شاد دارند و از لحظه لحظه های زندگی لذت می برند.

شاید شما بگویید این افراد خوش شانس هستند، ولی واقعیت امر اینگونه نیست! به طور کلی پدیده ی شانس وجود خارجی ندارد و زایده ی تخیل شماست!

پروردگار متعال قوانین بسیار دقیقی در عالم هستی وضع نموده است، تنها تفاوت گروه اول و گروه دوم در این است که گروه دوم خود آگاه یا نا خود آگاه این قوانین را رعایت می کنند ولی گروه اول علاوه بر اینکه این قانونمندی ها را رعایت نمی کنند در خلاف جهت آنها نیز حرکت می کنند.

یکی از این بزرگترین قوانین که تا به حال شناخته شده است، موضوع راز است.

احتمالا می پرسید راز چیست؟

آری، راز همان قانون جذب است، هر چیزی که وارد زندگی شما می شود خودتان آن را به درون زندگیتان جذب می کنید و آن چیز به خاطر تصویر های ذهنی شما به طرفتان جذب می شود. این تصاویر همان افکار شما هستند. به هرچیزی که فکر کنی به طرفت جذب می شود.

قانون جذب را می توان در 3 عبارت خلاصه کرد:

با توجه به این قانون می توان به ثروت، سلامتی، روابط مطلوب، احساس خوب و هر هدفی که در زندگی دارید، دست یافت.

راز همیشه عمل می کند چه آن را بدانید یا ندانید. هر دستاوردی که امروز در زندگیتان دارید خود شما به زندگیتان جذب کرده اید، در ابتدا ممکن است این موضوع را نپذیرید (در ادامه پاسخ خود را خواهید یافت)

آیا با این اوصاف کار تمام شده است؟ و وظیفه ما کنترل افکارمان است؟

جواب منفی است! کارشناسان می گویند که مغز انسان به طور متوسط، روزانه 60000 (شصت هزار) رشته فکری تولید می کند؛ کنترل این همه افکار اگر هم ممکن باشد، دیوانه کننده است، از این رو به کارگیری قانون جذب نیاز به مطالعه دارد که با مطالعه مطالب سایت به درک نسبی از آن خواهید رسید، (ان شاء الله)

راز چیست؟ ، راز چه بود ، تعریف راز ، قانون جذب چیست ، آیا راز همان قنون جذب است ، آیا جذب همان جاذبه است ، افکار تبدیل می شوند به اجسام ، راز های هستی ، آری این راز قانون جذب است ، جذب چیست؟ ، راز های نهفته

 

میلاد حیدری بازدید : 456 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)


سال گذشته زندگی ام حسابی به هم ریخت . از شدت کار از پا افتادم ، پدرم ناگهان از دنیا رفت و روابطم با همکارانم و کسانی که دوستشان داشتم دچار بحران شد . در آن موقع اصلا نمی دانستم که قرار است از دل این همه ناامیدی بزرگترین هدیه زندگی ام بیرون بیاید .
 


همان سال گذشته بود که به گوشه های از یک راز بزرگ که در واقع همان راز زندگی بود پی بردم.با خواندن کتابی که صد سال پیش چاپ شده بود و دخترم هیلی آن را به من هدیه داد به این راز بزرگ رسیدم .سپس شروع به مطالعه بیشتر در این زمینه کردم و در طول تاریخ به تعقیب رازی پرداختم که در این کتاب آمده بود .از اینکه فهمیدم تعداد زیادی مثل من این راز را کشف کرده بودند شگفت زده شدم . بزرگترین مردان تاریخ در شمار کاشفان این راز بودند:

افلاطون ،شکسپیر ،نیوتون ، ویکتور هوگو ، بتهوون ، لینکلن ، امرسون ، ادیسون و اینیشتین .

با ناباوری از خودم پرسیدم:« چطور است که همه این راز را میدانند ؟»

از آتش در میان گذاشتن این راز با مردم دنیا می سوختم بنابراین شروع کردم به پیدا کردن کسانی که زنده بودند و این راز را میدانستند. رویای ارائه کردن این راز به مردم دنیا در قالب یک فیلم از ذهنم بیرون نمی رفت و در طی دو هفته گروه تولید تلویزیونی من هم از این راز با خبر شدند . لازم بود که تمام اعضای گروه راز را بدانند چون بدون دانستن آن دست زدن به کاری که قصد انجامش را داشتیم غیرممکن بود.

مطمئن نبودیم که حتی یکی از این استادها هم حاضر باشد از او فیلم بگیریم اما راز را می دانستیم پس با ایمان کامل از استرالیا به آمریکا ،کشوری که بیشتر آنها در آنجا زندگی می کنند، پرواز کردیم.

هشت ماه بعد فیلم راز به نمایش درآمد، همین طور که فیلم راز دنیا را تسخیر می کرد ، داستان هایی از معجزه هایی که راز کرده بود به طرف ما سرازیر شد. مردم برای ما نامه می نوشتند و می گفتند که چطور با به کاربردن راز از دردهای مزمن، افسردگی و بیماری رها شده اند. می نوشتند که چطور بعد از تصادف رانندگی برای اولین بار راه رفته اند و حتی از بستر مرگ سالم و سرحال بلند شده اند .

هزاران سرگذشت به دست ما رسید که حکایت می کرد چطور افراد به پول زیاد رسیده اند و چک ها و پول هایی دریافت کرده اند که انتظارش را نداشته اند . کسانی از راز استفاده کرده بودند تا به خانه رویایی ،شریک زندگی،ماشین، شغل و ترفیع برسند. کسانی هم حکایت کردند که چطور ظرف چند روز پس از به کار بستن راز کسب وکارشان متحول شده بود . داستان های دلگرم کننده ای هم از خانواده های پرتنشی که فرزند داشتند و دوباره به آرامش رسیده بودند به دست ما رسید .

بعضی از عالی ترین داستانهایی که دریافت کردیم بچه هایی نوشته بودند که از راز استفاده کرده بودند تا چیزهایی را که می خواستند به طرف خودشان جذب کنند، چیزهایی مثل نمره های بالا و دوست های خوب.

این راز به دکترها انگیزه داده است که دانش راز را با بیمارهایشان در میان بگذارند. اساتید دانشگاه ها و دبیران مدارس هم با دانشجوها و دانش آموزان شان این راز را مطرح کرده اند. سالن های ورزشی با مشتری هایشان وکلیساهای متعلق به تمام فرقه ها و مراکز معنوی با پیروان شان از این راز سخن گفته اند .

همین طور که در میان صفحه های این سایت سفر می کنی و راز را یاد میگیری ، تشخیص می دهی که چطور می توانی هر چیزی را که بخواهی داشته باشی و هرکسی که بخواهی بشوی . شکوه و جلالی را که در انتظارت است را خواهی شناخت
.

میلاد حیدری بازدید : 570 سه شنبه 21 اردیبهشت 1389 نظرات (0)


   دکتر جان دیمارتینی:
فیلسوف، چیروتراپیست ،درمانگر و متخصص تحول شخصیت


"این راز، راز بزرگ زندگی است."


   جان آساراف:
کار آفرین و متخصص پول درآوردن


"می توانیم هر چیزی را که انتخاب می کنیم، هرچه قدر هم که بزرگ باشد ، داشته باشیم. مهم نیست که خواسته ما چقدر بزرگ است . بگو بدانم ،می خواهی در چه جور خانه ای زندگی کنی؟ می خواهی میلیونر بشوی؟ چه کسب کاری می خواهی داشته باشی؟ می خواهی به موفقیت بیشتری برسی؟ واقعا چه می خواهی؟"


   دکتر دنیس ویتلی :
روانشناس و مربی بالا بردن توانمندی ذهن


"رهبران گذشته که راز را می دانستند می خواستند قدرت راز را برای خودشان نگه دارند و آن را با کسی سهیم نشوند . به همین خاطر مردم را از این راز بی خبر نگه می داشتند . مردم هر روز صبح سر کار می رفتند و کارشان را به خوبی انجام می دادند و شب به خانه بر می گشتند . کارشان یکنواخت بود و قدرتی نداشتند چون راز دراختیار عده انگشت شماری بود."


در سراسر تاریخ افراد بسیاری در آرزوی دانستن راز بوده اند و افراد بسیاری راهی برای منتشر کردن آن در سراسر دنیا پیدا کرده اند.


   باب پراکتور:
فیلسوف، نویسنده و مربی خصوصی

 

"احتمالا حالا داری از خودت می پرسی:«این راز چیه؟» برایت می گویم که چطور به آن پی بردم . تمام ما با قدرت نا محدودی که در درون مان وجود دارد فعالیت میکنیم . همه ما با قوانین یکسانی زندگی مان را هدایت می کنیم . قوانین طبیعی این دنیا به قدری دقیق هستند که ما به راحتی سفینه فضایی می سازیم ، افراد را به کره ماه می فرستیم و زمان فرود آن ها را روی کره ماه را با دقت صدم ثانیه تعیین می کنیم.
باید بدانی در هر جا که هستی ، هند استرالیا ،نیوزلند، استکهلم، لندن، تورنتو، مونترال یا نیویورک ، همه ما با یک نیرو کار می کنیم . یک قانون در همه جا جریان دارد.
این قانون همان قانون جذب است!
هر چیزی که وارد زندگی ات می شود خودت آن را به درون زندگی ات جذب می کنی و آن چیز به خاطر تصویرهای ذهنی ات به طرفت جذب می شود . این تصاویر همان افکار تو هستند. به هر چیزی که فکر می کنی به طرفت جذب می شود."


شاعرهایی مانند ویلیام شکسپیر، رابرت براونینگ، ویلیام بلیک این قانون را در اشعارشان سروده اند.
متفکران بزرگی مانند سقراط، افلاطون، رالف والدو امرسون، فیثاغورث، سر فرانسیس بیکن، سر ایزاک نیوتون، یوهان ولفگانگ فون گوته، ویکتور هوگو با نوشته ها و تعالیم شان آن را با مردم در میان گذاشته اند. نام آن ها جاودان شده و به صورت افسانه، قرن ها باقی مانده است.
مذاهبی مانند هندوییسم، سنت هرمسی، بودایی، یهود، مسیحیت و اسلام و تمدن هایی مانند بابل و مصر باستان این قانون را از طریق نوشته ها و داستانهای شان در اختیار مردم گذاشته اند. در تمام دوران ها این قانون به شکل های مختلف در نوشته های قدیمی ثبت شده است. در 3000 سال قبلا از میلاد مسیح این راز را بر روی سنگ حک کرده اند.
این قانون از آغاز زندگی وجود داشته است.


  
باب پراکتور:


"فکر می کنی چرا درآمد 1درصد از جمعیت حدود 96 درصد از تمام پولی است همه مردم به دست می آورند؟ آیا فکر می کنی این مسئله تصادفی است؟ نه، برنامه ریزی شده است. این افراد چیزی را می دانند.آن ها این راز را می دانند و حالا تو هم با راز آشنا می شوی. "


افرادی که ثروت را به زندگی شان جذب کرده اند به صورت خودآگاه یا نا خودآگاه از راز استفاده کرده اند .آن ها به فراوانی و ثروت فکر می کنند و اجازه نمی دهند هیچ فکری که با فراوانی و ثروت در تضاد باشد در ذهن شان ریشه بدواند. افکار حاکم بر ذهن آن ها همه در ارتباط با ثروت است . آن ها ثروت را می شناسند و جز این فکر دیگری در ذهن شان وجود ندارد. چه از این موضوع آگاه باشند یا نباشند افکار غالب ذهن شان که مربوط به ثروت است ثروت را به طرف شان جذب می کند. دلیل ثروتمند شدن آن ها فعال شدن قانون جذب است.
 

هر چیزی شبیه خودش را جذب می کند


   جان آساراف:


"ساده ترین شکلی که قانون جذب را برای خودم تجسم می کنم این است که خودم را یک آهن ربا تصور می کنم : همان طور که آهن ربا آهن را جذب می کند ،من هم شبیه افکار خودم را به طرف خودم جذب می کنم."


تو قوی ترین آهنربا در این دنیا هستی. تو یک قدرت مغناطیسی درونی داری که از هر چیز دیگری در این دنیا (دنیای جسمانی) قوی تر است و این نیروی بی انتهای مغناطیسی از افکار تو منتشر می شود.


قانون جذب می گوید هر چیزی مثل خودش را جذب می کند. همین طور وقتی تو فکر می کنی، افکاری شبیه خودت را جذب می کنی.
زندگی تو در حال حاضر انعکاس افکار گذشته توست این افکار مواردی را که خیلی مهم می دانسته ای و نیز چیزهایی که آنها را زیاد هم مهم به حساب نمی آوردی شامل می شود. از زندگیت به راحتی می شود دید که افکار غالب تو در هر جنبه ای چه بوده اند، چون این همان افکاری است که آنها را تجربه کرده ای. تا به حال که این طور بوده است! حالا که داری راز را یاد می گیری می توانی همه چیز را (به اذن خدا) عوض کنی.
افکار مانند فرکانس عمل می کنند وقتی روی یک فکر متمرکز هستی، تمام چیز هایی را که روی آن فرکانس قرار دارند جذب خواهی نمود.

   باب پراکتور:


"خودت را تجسم کن که در وفور نعمت زندگی می کنی، در نتیجه وفور نعمت را به طرف خودت جذب می کنی. این روش همیشه و در مورد هر شخصی جواب می دهد."


وقتی خودت را ببینی که در وفور نعمت زندگی می کنی، از طریق قانون جذب با قدرت و آگاهانه شکل زندگیت را تعیین می کنی. به همین راحتی است. در این صورت به این سوال بدیهی مواجه می شویم: "پس چرا همه مردم آنطور که دلشان می خواهند و آرزو می کنند، نمیتوانند زندگی کنند؟"


  
جان اسارف:
 

"مسئله اینجاست که بیشتر مردم به چیز هایی فکر می کنند که نمی خواهند و تعجب می کنند که چرا این چیز ها مدام در زندگی شان پیدا می شوند."


تنها دلیل اینکه مردم به چیز هایی که می خواهند نمی رسند این است که بیشتر به چیز هایی فکر می کنند که نمی خواهند تا چیز هایی که می خواهند. به افکارت توجه کن و به جمله هایی که می گویی گوش کن، قانون جذب همیشه افکار تو را عملی می کند، خواه مثبت و خواه منفی. قانون جذب مسلم است و اشتباه نمی کند.


وقتی افکارت را روی چیز هایی که می خواهی متمرکز می کنی و با تمام اراده روی آنها تمرکز می کنی و در حالت تمرکز باقی می مانی، در این لحظه با قوی ترین نیروی دنیا آنها را جذب می کنی. قانون جذب کلمه هایی مثل نمی خواهم، نه، یا هیچ یا هر کلمه منفی دیگر را به حساب نمی آورد. بنابر این وقتی این کلمات منفی را به زبان می آوری، قانون جذب معادل داخل دابل کوتیشن آنها را می فهمد و انجام می دهد.
 

نمی خواهم چیزی روی لباسم بریزم و کثیفش کنم.
"می خواهم روی لباسم چیز بریزم و کثیفش کنم "
نمی خواهم موی سرم بد کوتاه شود.
"می خواهم موی سرم بد کوتاه شود "
نمی خواهم دیر برسم.
"می خواهم دیر برسم "
نمی خواهم رفتار اون با من بی ادبانه باشه.
" می خواهم رفتار اون و آدمای دیگه با من بی ادبانه باشه "
نمی خواهم در رستوران جای ما رو به مشتری دیگه بده.
"می خواهم همیشه رستوران ها جای مار رو به بقیه بدن "
نمی خواهم آنفولانزا بگیرم.
"می خواهم آنفولانزا و بیماری های دیگه بگیرم "
با من اینطور حرف نزن.
"دوست دارم با من همین طوری حرف بزنی "

 

قانون جذب به تو همان چیزی را می دهد که به آن فکر می کنی. همین و بس.


   باب پراکتور:


"قانون جذب همیشه عمل می کند، چه آن را باور داشته باشی یا نداشته باشی، چه آن را بفهمی یا نفهمی."

 

تنها دانستن این قانون آن را فعال  نمی کند. قانون جذب همیشه در زندگی تو و هر کس دیگری در سرتاسر تاریخ مؤثر بوده است. وقتی از این قانون بزرگ باخبر می شوی، متوجه می شوی که به طور باور نکردنی قوی هستی و می توانی با فکر کردن، آن زندگی که می خواهی برای خودت بسازی.

چه این را تشخیص بدهیم یا ندهیم بیشتر اوقات مشغول فکر کردن هستیم. وقتی با کسی صحبت می کنی یا گوش می دهی، داری فکر می کنی. وقتی روزنامه می خوانی یا تلویزیون تماشا می کنی، داری فکر می کنی، وقتی خاطرات گذشته را مرور می کنی، داری فکر می کنی، وقتی به مسئله ای که به آینده ات مربوط می شود، می پردازی داری فکر می کنی. وقتی رانندگی می کنی داری فکر می کنی. وقتی صبح برای رفتن سر کار آماده می شوی داری فکر می کنی. برای بسیاری از ما تنها موقعی که فکر نمی کنیم، زمانی است که خواب هستیم. اما نیروی جذب روی آخرین افکاری قبل از خوابیدن داشته ایم عمل می کنند. کاری کن که آخرین افکارت قبل از خوابیدن افکار خوبی باشند.

زندگی تو در دست خودت است. بدون در نظر گرفتن اینکه الآن کجا هستی و تا به حال چه اتفاقاتی در زندگی ات اتفاق افتاده است می توانی آگاهانه فکر هایت را انتخاب کنی و زندگی ات را تغییر بدهی. چیزی به اسم موقعیت غیر قابل تغییر وجود ندارد. تو می توانی تک تک شرایط زندگی ات را تغییر بدهی!

چه در گذشته نسبت به افکارت آگاه بوده ای یا نبوده ای، حالا داری از آنها آگاه می شوی. درست همین الان با دانستن راز از خواب عمیق بیدار و متوجه افکارت شده ای. حالا که راز را می دانی از دانش، قانون و قدرتی که به واسطه افکارت داری با خبر می شوی.

چیزی نیست که قانون جذب شامل آن نشود. زندگی تو آیینه افکاری است که دائم در ذهن داری. تمام موجودات زنده روی کره زمین از طریق قانون جذب عمل می کنند. تفاوت انسان با سایر موجودات در این است که او ذهنی دارد که دارای قدرت تشخیص است. انسان می تواند از اراده اش برای انتخاب فکر هایش استفاده کند. انسان دارای قدرت تفکر با قصد قبلی و ساختن تمام زندگی با فکرش است.

 

    مایکل بنارد بک ویت:

نهان بین و مؤسس مرکز جهانی معنوی اگیپ

 

"اغلب وقتی مردم، تازه شروع به درک این راز می کنند و به افکارشان دقت می کنند، از افکار منفی زیادی که در سر دارند به وحشت می افتند. این افراد باید بدانند که از لحاظ علمی ثابت شده که یک فکر مثبت صدها مرتبه قوی تر از یک فکر منفی است. دانستن این نکته تا حد زیادی نگرانی آنها را بر طرف می کند."

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
با سلام و خوش آمد گویی . ما در این وبلاگ قصد داریم رازی که خداوند با فرستادن اولین انسان در این دنیا به وجود آورد را به شما معرفی کنیم . مطمئن
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 103
  • کل نظرات : 53
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 40
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 279
  • بازدید ماه : 1,585
  • بازدید سال : 12,528
  • بازدید کلی : 471,046
  • کدهای اختصاصی