loading...
راز های موفقیت در زندگی
میلاد حیدری بازدید : 4585 جمعه 12 آذر 1389 نظرات (1)

چشم انداز یا همان Vision برای زندگی، افقی از خواسته های ماست که تمامی تلاشها و اعمال و رفتار ما باید به سمت چشم انداز ما سوق داشته باشد تا به آن دست یابیم و در واقع همان اهداف بلند مدت ماست که می تواند سمت و سوی زندگی هر فردی را مشخص کند.

مثلا من ۲۵ سال سن دارم و از الان تصمیم دارم که تا ۱۰ سال آینده به این موارد دست یابم: (اینها فقط مثال است)

  • داشتن یک خانه، ۲۰۰ متر سه خواب با مشخصات دیگر.
  • خرید یک اتومبیل BMW مدل ۷۳۰D رنگ سورمه ای.
  • تحصیلات تا مقطع Phd در زمینه بازرگانی و مدیریت.
  • دستیابی به آرامش روحی و روانی کامل.
  • ادامه آموزش ویولون تا سطح حرفه ای.
  • سفر به ۵ کشور منتخب : مصر، فرانسه، ژاپن، استرالیا، سوئد.
  • فرزندم موسیقی را تا سطح حرفه ای دنبال نماید.
  • ارائه پروژه فرهنگی ولی عصر.
  • و …

در ادامه بخوانید....

میلاد حیدری بازدید : 6117 جمعه 14 خرداد 1389 نظرات (10)

سفری هزار کیلومتری با یک گام آغاز می شود.(کنفسیوس)

 

بعضی از مرگ ها یک عمر طول می کشد.

 

در زندگی نکته ی بامزه ای وجود دارد، اگر فقط به دنبال بهترین ها باشید بیشتر اوقات به آنها دست می یابید.( سامرست موام)

 

تغییری رخ نمیدهد، این ما هستیم که تغییر میکنیم.(هنری دیوید تورو)

 

ذهن است که خوشی و ناخوشی، خوشبختی و بدبختی، فقر و غنا می آورد.(اسپنسر)

 

انسان همان باور خویش است.(آنتوان چخوف)

 

یا چنان نما که هستی یا چنان باش که مینمایی.( بایزید بسطامی)

 

هیچ گاه گذشته مساوی آینده نیست.(رابینز)

 

وقتی به داشته هایمان فکر میکنیم خودمان را خوشبخت می دانیم و زمانی که به نداشته هایمان می اندیشیم خود را بدبخت احساس می کنیم. پس باید قبول کنیم که خوشبختی در تصورمان نهفته است.(تناجیو)

 

در بازی زندگی انسان اول گول میخورد و سپس گول میزند به عبارتی انسان بره به دنیا میاید و گرگ از دنیا میرود.(ولتر)

 

آزموده را ازمودن خطاست.

 

کاری که از آن می ترسی انجام بده. به سه دلیل: اول برای آنکه ترست از آن کار بریزد، دوم برای بدست آوردن تجربه و سوم برای موفقیت.

 

بهترین راه برای پیش بینی آینده ساختن آن است.

 

انسان آزاده با زنجیر عادت به بند کشیده نمی شود.

 

مفهوم تقوا پرهیز از گناه نیست بلکه نداشتن تمایل به ارتکاب آن است.(جرج برنارد شاو)

 

خرد سازش را فرا گیر زیرا اندکی خم شدن بهتر از شکستن است.(جین ولز)

 

اغلب مردم تقریبا" همان مقدار که می خواهند خوشبخت هستند.(آبراهام لینکلین)

 

هیچ کس تا وقتی دست به کار نشده از توانایی های خود با خبر نیست.

 

اگر خیلی مقرراتی باشید همه ی سرگرمی های خود را از دست می دهید.(کاترین هپبورن)

 

آرزو مانند سلسله کوهستانی است که قله ای را که فتح کنیم قله ای دیگر بعد از آن است.( پل. سزان)

 

از دست دادن ثروت یک غم است از دست دادن دوست صد غم است اما آن که اعتماد به نفس خویش را از دست داده است همه چیز را از دست داده است.

 

انسان مانند رودخانه است هرچه عمیق تر باشد آرام تر است.

 

شرط اصلی موفقیت در تمام مراحل زندگی سه چیز است: اول پول، دوم پول، سوم پول.( ناپلئون بناپارت)

 

تاسف برای گذشته مثل این است که به دنبال باد بدویم.

 

زندگی بسیار قشنگ و زیباست به شرطی که به گذشته و آینده نیاندیشیم.

 

هیچ آرزویی نیست که مورد مخالفت دیگران قرار نگیرد.( کوپرنیک)

 

زندگی برای مردم حساس غم انگیز، و برای افراد متفکر خنده "آور است.( سونیت)

 

مردم اشتباهات خود را روی هم میریزند و از آن غولی میسازند و نامش را تقدیر می گذارند.

 

غیبت خیلی بد است مخصوصا" اگر راست باشد.

 

می دانید بزرگترین خدمت علم شیمی به جهان تمدن چیست؟ ساختن خانم های مو طلایی

 

بزرگترین علت طلاق ازدواج است.

 

برای بهانه گیر همیشه بهانه وجود دارد.

 

شما به همان چیزی تبدیل می شوید که اکثر اوقات به آن فکر می کنید.

 

عادت یا بهترین خدمتکار است یا بدترین ارباب.

 

هر چیزی که با تمام وجود به آن معتقد باشید به واقعیت تبدیل می شود.

 

هیچ چیز به اندازه ی رویا در ساختن آینده موثر نیست.( ویکتور هوگو)

 

افکار انرژی هستند و شما می توانید دنیای خود را با افکارتان آباد یا نابود سازید.(سوزان تیلور)

 

هرچه را که ذهن انسان به آن برسد و آن را باور کند حتما" تحقق می یابد.( مارک فیشر)

 

اگر انسان نیرو های درونش را بشناسد می تواند به رویاهایش واقعیت ببخشد.( مارک فیشر)

 

هولناک ترین دیوارها آنهایی هستند که در ذهن و فکر ما بوجود می آید.( جواهر لعل نهرو)

 

مقصر ترین مردم کسانی هستند که روح مایوس دارند.( ناپلئون)

 

موفقیت شخصی رابطه ی تنگاتنگی با چگونگی اندیشه و افکارش دارد.( جامس آلن)


میلاد حیدری بازدید : 11645 جمعه 14 خرداد 1389 نظرات (7)

خلاصه كتاب راز اثر: راندا برن ترجمه اسماعیل حسینی انتشارات راشین چاپ 1386

هر چه در بالا، همان در پایین. هر چه در درون، همان در بیرون. (لوح امرالد، حدود 3000 سال قبل از میلاد)

 

- قانون جذب راز بزرگ زندگی است.

- قانون جذب می گوید كه هر چیز چیزهای شبیه خودش را جذب می كند. بنابراین وقتی به چیزی فكر می كنی، افكار مشابه آن چیز را هم به طرف خودت جذب می كنی.

- افكار خاصیت مغناطیسی و فركانس دارند. وقتی فكر می كنی،‌افكارت را به جهان خارج می فرستی و آن ها با خاصیت مغناطیسی تمام چیزهای مشابهی را كه از نظر فركانس با آن یكی هستند به خود جذب می كنند. هر فكری كه از ذهن خارج شود دوباره به منبعش برمی گردد و این منبع خود تو هستی.

- تو مثل یك برج فرستنده امواج تلویزیونی هستی و با فكرهایت فركانسی را پخش می كنی. اگر می خواهی چیزی را در زندگی ات عوض كنی. باید با تغییر دادن فكرهایت فركانس را عوض كنی.

- فكری كه الان در سر داری زندگی آینده ات را می سازد. تو زندگی ات را با فكرهایت می سازی. چیزی كه بیشتر به آن فكر می كنی یا بیشتر روی آن تمركز می كنی به شكل زندگی تو ظاهر می شود.

- افكارت واقعیت پیدا می كنند.

 

- قانون جذب یك قانون طبیعی است و مثل جاذبه بی طرف است.

- هیچ چیز نمی تواند وارد زندگی تو شود مگر این كه با فكر كردن مداوم آن را به زندگی ات وارد كنی.

- برای این كه بدانی داری به چه چیزی فكر می كنی، از خودت بپرس كه چه احساس داری. احساسات ابراز با ارزشی هستند كه فوراً به ما می گویند به چه چیزی فكر می كنیم.

- داشتن احساس بد و افكار خوب در آن واحد غیر ممكن است.

- افكار تو فركانس امواجی را كه به اطراف می فرستی تعیین می كنند و احساساتت فورا به تو می گویند روی چه فركانسی هستی. وقتی احساس بدی داری، روی فركانسی هستی كه چیزهای بد بیشتری را به طرف تو جذب می كند. وقتی احساس خوبی داری. چیزهای خوب بیشتری را با قدرت به طرف خودت جذب می كنی.

 

- احساس عشق بالاترین فركانسی است كه می تواند منتشر كنی. هرچه بیشتر احساس عشق كنی و عشق بیشتری را منتشر كنی، قدرت بیشتر به دست می آوری.

 

- قانون جذب، مانند غول چراغ جادو،‌ تمام خواسته های ما را برآورده می كند.

- با استفاده از فرآیند خلاق در طی سه مرحله می توانی چیزی را كه می خواهی خلق كنی: 1- مطرح كردن 2- باور داشتن 3- احساس كردن.

- «خواستن» آرزویت از دنیا به تو این فرصت را می دهد كه در مورد خواسته ات روشن شوی. وقتی از نظر ذهنی روشن باشی كه چه می خواهی، در حقیقت خواسته ات را مطرح كرده ای.

- منظور از «باور داشتن» این است كه با تمام وجود، چه در رفتار، چه در گفتار و چه در افكار، اطمینان داشته باشی كه چیزی را كه درخواست كرده ای همین حالا به دست آورده ای. وقتی فركانس «دریافت كردن چیزی» را صادر می كنی، قانون جذب تمام افراد، موقعیت ها و اتفاق ها را برای برآورده كردن خواسته ات فعال می كند.

- «دریافت كردن» خواسته یعنی این كه احساساتت در مورد آن خواسته درست مانند وقتی باشد كه آن را واقعا دریافت می كنی. یعنی واقعا احساس كنی كه آن چیز دیگر مال توست. «داشتن احساس خوب» تو را روی فركانس چیزی كه می خواهی قرار می دهد.

- برای كم كردن وزن، روی «كم كردن وزن» تمركز نكن. به جای آن روی وزن ایده آلت تمركز كن. «داشتن وزن ایده آل» را با تمام وجود احساس كن. آن وقت است كه وزن ایده آلت را به سوی خودت جذب خواهی كرد.

- دنیا برای عملی كردن خواسته تو به زمان نیاز ندارد. برای دنیا آشكار كردن یك میلیون دلار همان قدر آسان است كه آشكار كردن یك دلار.

- خواستن چیزهای كوچكی از قبیل یك فنجان قهوه یا جای پارك راه آسانی برای تجربه كردن عملی قانونی جذب است. با تمام قدرت اراده كن كه چیزهای كوچك را جذب كنی. وقتی بفهمی كه چه قدرتی برای جذب خواسته هایت داری، به سمت خلق چیزهای بزرگ تر كشیده می شوی.

- روز خودت را پیشاپیش خلق كن. برای این كار به این فكر كن كه می خواهی روزت چه طور بگذرد. با این كار زندگی ات را آگاهانه خوای ساخت.

 

- انتظار نیروی جذب كننده قدرتمندی است. انتظار چیزهایی را داشته باش كه می خواهی و انتظار چیزهایی را كه نمی خواهی نداشته باش.

- سپاس گزاری و قدردانی نیروی قدرتمندی برای تغییر دادن انرژی توست و نعمت های بیشتری را وارد زندگی ات می كند. به خاطر نعمت هایی كه در حال حاضر داری خدا را شكر كن تا چیزهای خوب بیشتری را جذب كنی.

- تشكر و قدردانی پیش از دریافت چیزی كه می خواهی اشتیاقت را بیشتر می كند و در نتیجه برای دریافت آن پیام قدرتمندتری به هستی می فرستی.

- تجسم یعنی این كه در ذهنت خودت را تصور كنی كه در حال لذت بردن از چیزی هستی كه آرزویش را داری. وقتی تجسم می كنی، افكار و احساسات قدرتمندی در وجودت شكل می گیرد انگار به آرزویت رسیده ای. سپس قانون جذب آن چه را در ذهنت مجسم كرده ای به صورت واقعیت به تو می گرداند.

- اگر می خواهی از قانون جذب به نفع خودت استفاده كنی، باید مدام آن را به كار ببری، نه برای مدت كوتاهی.

- هر شب قبل از خواب به اتفاقاتی كه در طور روز برایت افتاده فكر كن. و هر رویداد یا لحظه ای را كه دلخواهت نبوده به شكل دلخواه در ذهنت بازسازی كن.

 

- برای جذب پول به ثروت فكر كن. اگر همه حواست متوجه كمبود پول باشد، غیرممكن است بتوانی پول بیشتری را جذب زندگی ات كنی.

- خوب است قوه تخیلت را به كار ببری و طوری رفتار كنی كه انگار همین حالا پولی را كه می خواهی داری. طوری رفتار كن كه انگار ثروتمند هستی تا احساس بهتری نسبت به پول پیدا كنی. وقتی احساس بهتری نسبت به پول داشته باشی، پول بیشتری را به خودت جذب می كنی.

- همین لحظه شاد بودن سریع ترین راه جذب پول به زندگی ات است.

- هدفت این باشد كه به هر چه دوست داری نگاه كنی و بگویی: «كاری نداره . من می تونم بخرمش.» با این كار طرز فكرت را تغییر میدهی و نسبت به پول احساس بهتری پیدا می كنی.

- پولت را به دیگران ببخش تا پول بیشتری به زندگی ات بیاید. وقتی در مورد پول دست و دل باز باشی و پولت را با دیگران قسمت كنی،‌ در واقع داری به دنیا می گویی: «من كلی پول دارم.»

- مدام تجسم كن كه چك دریافت می كنی.

- سعی كن در ترازوی ذهنت كفه ثروت سنگین تر باشد. به ثروت فكر كن.

 

- وقتی می خواهی با دیگران ارتباط برقرار كنی، باید مطمئن شوی كه افكار ، حرف ها،‌كارها و محیط اطرافت در تضاد و تعارض با خواسته ات قرار نگرفته اند.

- به نیازها و خواسته های خودت رسیدگی كن تا وقتی نیازهای خودت را برآورده نكنی،‌نمی توانی به دیگران كمك كنی.

- به خودت احترام بگذار و عشق بورز تا كسانی را كه به طرف خودت جذب كنی كه دوستت دارند و برایت احترام قائلند.

- وقتی احساس بدی نسبت به خودت داری،‌از ورود عشق به درونت جلوگیری میكنی و در عوض موقعیت ها و افرادی را به طرف خودت جذب می كنی كه احساس بد تو را بیشتر می كنند.

- اگر همه حواست را متوجه ویژگی های مثبت وجودت كنی،‌قانون جذب خصوصیات بی نظیر دیگرت را آشكار خواهد كرد.

- اگر می خواهی رابطه مفید و موثری داشته باشی، به جای گله و شكایت فقط به ویژگی های ارزشمند طرف مقابلت فكر كن. وقتی به ویژگی های مثبت دیگران توجه می كنی، بیشتر از آن ویژگی ها بهره مند می شوی.

 

- تاثیر دارو نما نمونه ای عملی از قدرت قانون جذب است. وقتی بیمار واقعا باور دارد كه دارونما شفابخش است، به چیزی كه به آن معتقد است می رسد و درمان می شود.

- «تمركز روی سلامتی كامل» كاری است كه همه ما می توانیم از درون انجام بدهیم، صرف نظر از این كه دور و برمان چه می گذرد.

- خنده شادی می آورد، افكار منفی را از بین می برد و معجزه آسا بیماری ها را درمان می كند.

- بیماری با فكر و توجه بیش از حد به آن در بدن ماندگار می شود. اگر حالت زیاد خوب نیست، لازم نیست در موردش با دیگران حرف بزنی،‌ مگر این كه دنبال درد و بیماری بیشتر باشی. وقتی به حرف های مردم در مورد مریضی شان گوش می كنی،‌انرژی بیماری شان را افزایش می دهی. به جای این كار موضوع صحبت را عوض كن و درباره چیزهای خوب حرف بزن و با قدرت روی سلامتی آن ها تمركز كن.

- باورهایی كه در مورد پیری و فرسودگی و بیماری های مختلف می زنند گوش نكن. حرف های منفی برایت هیچ سودی ندارند.

 

- هر چه بیشتر در برابر چیزی مقاومت كنی، بیشتر آن را جذب می كنی. اگر می خواهی چیزی را تغییر بدهی، به درونش نفوذ كن و با افكار و احساساتت پیام جدیدی را به دنیا بفرست.

- تو نمی توانی با تمركز روی چیزهای منفی، دنیا را تغییر بدهی. وقتی حواست را متوجه حوادث و اتفاقات بدی كه در دنیا می افتد می كنی، نه فقط اوضاع را بدتر می كنی بلكه روی زندگی ات هم اثر منفی می گذاری.

- به جای توجه كردن به مشكلات دنیا توجه و انرژی ات را صرف عشق، اعتماد، وفور نعمت، صلح كن.

- هیچ وقت منبع چیزهای خوب تمام نمی شود چون به اندازه كافی برای همه وجود دارد. هدف زندگی وفور و فراوانی نعمت است.

- تو می توانی با فكر و احساسات به منابع نامحدود نعمت دست پیدا كنی و آن را تجربه كنی.

- هر چیز در این دنیا را تحسین كن و برای همه آرزوی بركت و نعمت كن. با این كار تمام افكار منفی و ناسازگاری هایت را از بین می بری و امواجت را روی بالاترین موج عالم، یعنی عشق، تنظیم می كنی.

- همه چیز انرژی است. تو یك توده متراكم انرژی هستی بنابراین می توانی هر چیزی را كه می خواهی به طور الكتریكی تحریك كنی كه به سمت تو جذب شود یا انرژی الكتریكی خود را طوری تنظیم كنی كه به سمت آن چیز بروی.

- تو یك موجود غیر مادی هستی. تو انرژی هستی و انرژی نمی تواند، به وجود بیاید یا از بین برود، فقط تغییر حالت می دهد. بنابراین حقیقت وجود تو همیشه بوده و همیشه خواهد بود.

- دنیا از فكر تشكیل شده است. ما نه تنها خالق سرنوشت خود بلكه آفریننده سرنوشت جهان هستیم.

- یك منبع نامحدود از افكار و رویدادهای مختلف در اختیار توست. تمام دانش ها، كشف ها و اختراعات به صورت بالقوه در ذهن بیكران هستی وجود دارند و منتظرند تا ذهن بشر آن ها را استخراج كند. همه چیز در ضمیر تو وجود دارد.

- همه ما به هم وصلیم، همه ما یكی هستیم.

- خودت را از دست سختی ها و مشكلات گذشته، ناهنجاری های فرهنگی و باورهای نادرست اجتماعی رها كن. تو تنها كسی هستی كه می توانی آن زندگی را كه شایسته اش هستی به وجود بیاوری.

- یك راه میان بر برای رسیدن به آرزوهایت این است كه به چیزی كه می خواهی به عنوان واقعیت محضی كه وجود دارد نگاه كنی.

- قدرت تو در افكار توست بنابراین یادت باشد همیشه هوشیار باشی و مراقب باشی كه به چه چیزی فكر می كنی. به عبارت دیگر «یادت باشد كه یادت نرود».

 

- تو باید تخته سیاه زندگی ات را با آنچه می خواهی پر كنی.

- تمام چیزی كه الان به آن احتیاج داری این است كه احساس خوبی داشته باشی.

- هرچه از نیروی درونی ات بیشتر استفاده كنی، نیروی بیشتری در درونت كشف خواهی كرد.

- وقت دریافتن عظمتت همین حالاست.

- ما در میانه یك عصر پرشكوه هستیم. به محض اینكه از بند افكار محدود كننده خلاص شویم،‌ عظمت واقعی بشر را در هر زمینه ای از خلقت خواهیم دید.

- كاری را كه دوست داری انجام بده. اگر نمی دانی لذت واقعی تو در چیست، از خودت بپرس: «چه چیزی به من لذت می دهد؟» وقتی خود را برای انجام كاری كه برایت لذت بخش است متعهد می كنی، آبشاری از چیزهای لذت بخش به زندگی ات سرازیر می شود چون تو امواج لذت را به اطرافت می تابانی.

- حالا كه دانش راز را فرا گرفتی، بستگی به خودت دارد كه چطور از آن استفاده كنی. هر چیزی و كاری كه انتخاب كنی حق با توست. همه قدرت متعلق به توست.

میلاد حیدری بازدید : 2931 دوشنبه 10 خرداد 1389 نظرات (2)

تا بحال در چندین پست در مورد مباحث جانبی قانون جذب مطالبی عنوان شد اما تا به امروز در مورد خود قانون جذب و اینکه قانون جذب چیست صحبت خاصی به میان نیامده که آن هم به این دلیل بود که بیشتر افراد و بخصوص خوانندگان این وبلاگ در مورد این قانون کم و بیش می‏دانند. اما امروز با توجه به ایمیلی که از یکی از خوانندگان دریافت نمودم؛ لازم دانستم که در مورد قانون جذب یا همان «Law of Attraction» چند خطی را بنویسم.

law of attraction

قانون جذب یکی از سلسله قوانینی است که بر زندگی ما جاری بوده ولی بسیاری از افراد از آن بی‏خبرند. همانند قانون جاذبه زمین که تا قبل از آنکه نیوتن آنرا کشف کند هیچ کس از آن خبری نداشت اما آن قانون به قوت خود بر طبیعت جاری بود. قانون جذب بر زندگی ما جاری و ساری است چه بدانیم و چه ندانیم، ما از آن استفاده می‏کنیم به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه ولی چه بهتر که آنرا بشناسیم و اهداف خود را طبق این قانون برنامه‏ریزی کنیم.

پیشینیان ما از این قانون در زندگی خود استفاده می‏کرده‏اند بدون آنکه از آن خبری داشته باشند و به صورت ناخودآگاه خواسته‏های خود را برآورده شده می‏دیدند پس ما هم می‏توانیم به راحتی از این قانون در زندگی خود کمک بگیریم.

قانون جذب می‏گوید : هر فکر و نیتی که ما در ذهن و دلمان می‏گذرانیم دارای انرژی است پس ما با فکر کردن و نیت کردن در ذهن و دل، یک پرتو انرژی به کائنات ساتع می‏نماییم که آن انرژی به صورت تجسم یافته به ما بازخواهد گشت و ما در واقع شکل تجسم یافته و مادی آن انرژی (فکر و نیت) را جذب می‏کنیم.

به عبارت ساده تر:

هرآنچه که ما تصور کنیم، آنرا تجسم یاقته (به شکل مادی) خواهیم داشت. (=عینیت یافتن ذهنیات)

و یا هر آنچه که در مورد آن فکر کنیم، آنرا به زندگی خود وارد کرده‏ایم؛ تمرکز بیشتر، ورود آن به زندگی قطعی‏تر.

اما کیفیت شکل تجسم یافتۀ آنچه که ما تصورش را کرده بودیم بستگی به شدت تمرکز و توجه ما به نیت و خواسته‏مان دارد. به عنوان مثال اگر ما خواهان یک عدد دوچرخه هستیم، بسته به میزان توجه ما به خواسته‏مان، یعنی در طول روز دنبال آن بودن و پی آنرا از دوست و آشنا گرفتن، خریدن آن، شکل آنرا ترسیم کردن و خیابانها را با آن دور زدن و تمیز کردن آن و … آنرا به شکل بهتر و کاملتر – یا حتی سریعتر – جذب می‏کنیم.

چگونه جذب کنیم؟

اینکه چگونه می‏توان خواسته‏ها و نیات را با کمک این قانون برآورد و در واقع آنها را جذب کرد خود ساعتها جای بحث و گفتگو توسط افراد متخصص و صابنظر دارد که در این پست به ۴ مورد کلی اشاره می‏شود اما به زودی در پستی با مضمون “چگونه جذب کنیم و هدف گزینی و دستیابی به اهداف” به طور کامل مطرح خواهد شد.

۱ – دقیقا بدانیم چه می‏خواهیم (با جزئیات و مختصات).

۲ – از کائنات خواستۀ خود را بخواهیم.

۳ – چنان رفتار کنیم که گویا هم اکنون و مدتی است که این خواسته برآورده شده است.

۴ – آمادۀ دریافت خواستۀ خود باشیم و خواسته را بحال خود رها کنیم (وابسته نشویم).

چه چیزهایی در روند قانون جذب تاثیرگذارند؟

چندین عامل وجود دارد که بر رویۀ جذب خواسته‏ها و نیات ما تاثیرگذارند و در اینجا به چند مورد آن اشاره می‏نمایم.

۱ – اعتقاد کامل به قانون جذب و قدرت فکر : به این معنا که هر چقدر اعتقاد ما به این قانون عمقی‏تر و شدیدتر باشد، روند نیل به اهداف و خواسته‏ها سریعتر و با کیفیت‏تر بوده و باعث برانگیختن کمک کائنات می‏شویم.

۲ – اعتقاد به اینکه در این هستی هرشخصی و هرچیزی در روند نیل به اهداف و خواسته‏ها به کمک ما می‏آیند : این مسئله خیلی مهم است. وقتی ما بدانیم که از لحظه‏ای که سرمان را از بالشت جدا می‏کنیم تمام هستی منتظر ارادۀ ماست تا به کمکمان بیاید، خیلی بهتر جذب می‏کنیم. اصلا باید مطمئن باشیم که تمام کائنات دوست دارند که ما به خواستۀ مثبتمان برسیم. هیچ چیزی و هیچ شخصی و هیچ جریانی نیست که در جهت مخالف ما حرکت کند. مخالفت‏های سطحی هم در جریان موافق ما هستند. برای مثال حتی کلاغ روی درخت هم به ما کمک می‏کند تا کاغذ آگهی فروش اقساطی دوچرخه را برایمان پایین بیندازد. حتی همسایه‏ای که عمری با او مشاجره داشته‏ایم نیز یک روز دوچرخه‏اش را به خاطر گم کردن کلیدش در خانۀ ما ‏می‏گذارد…

۳ – نیت و هدف ما باید مثبت و در جهتی بوده که به ضرر کائنات نباشد : این قسمت نیاز به توضیح خاصی ندارد ولی برای مثال ما به ندرت خواستۀ دزدی بانک سر کوچه را با کمک قانون جذب طلب می‏کنیم!

۴ – خالق کائنات را فراموش نکنیم : بعضی اوقات ما به شدت مطمئنیم که فقط و فقط باید به خواسته‏ای که مد نظرمان بوده برسیم اما می‏بینیم که خواستۀ خود را به نوعی دیگر دریافت نموده‏ایم. مثلا به جای دوچرخه سه چرخه گیرمان آمد و یا یک موتورسیکلت که این قضیه به صلاح ما شکل خواهد گرفت ( تشخیص خالق کائنات و او که بهتر از هرکسی خیر و شر ما را می‏داند). در مورد این موضوع در پست‏های آینده با عنوان “تغییر شکل خواسته‏ها در قانون جذب” مطلبی خواهم نوشت.

میلاد حیدری بازدید : 3581 دوشنبه 10 خرداد 1389 نظرات (2)

بر اساس قانون جذب ما چه کسانی را جذب می‏کنیم و یا چه کسانی جذب ما می‏شوند؟

هر فردی در زندگی یک سری دوستان خاصی دارد که تقریبا همه آن دوستان، از خصوصیاتی نسبتا شبیه به هم برخوردارند و با به عبارتی دیگرمعمولا طیف دوستان و همنشینان هر شخص، افراد خاصی هستند که خصوصیات اخلاقی نسبتا شبیه هم دارند.

قانون جذب فقط منحصر به اشیا و خواسته‏های مادی و معنوی نیست بلکه در مورد افراد نیز صادق است. یعنی ما تا اندازه‏ای می‏توانیم تعیین کنیم که چه کسی را جذب خواهیم نمود.

طبق یافته‏های دانشمندان، هر کسی دربردارندۀ هاله‏ای از انرژی در اطراف خود است که این هالۀ انرژی به تفکرات فرد بستگی دارد؛  تفکرات مثبت هاله‏های انرژی مثبت و تفکرات منفی هاله‏های انرژی منفی را تولید می‏کنند. پس با توجه به اینکه هاله‏های انرژی در اطراف هر شخصی وجود دارد، مجاورت با افراد مثبت‏اندیش یا منفی‏نگر باعث تاثیر در رفتار ما می‏شود. برای مثال با خود تصور کنید که چرا یک کودک در بغل مادر خود احساسی بسیار خوب دارد؟ یقینا به این دلیل است که مادر با عشق خالص و ناب خود به کودک، انرژی خود را به او منتقل نموده و با بغل کردن کودک، وی را در فضای انرژی مثبت خود قرار می‏دهد. همینطور در مورد هاله‏های انرژی افراد خوب، مثبت نگر و … . و نیز هاله‏های انرژی افراد منفی نیز همینطور است. حتما تابحال همنشینی با افرادی که تفکرات منفی دارند همنشین شده‏اید. قطعا تا چند دقیقه یا ساعت دچار نوعی کاهش انرژی شده و حالت شادابی خود را از دست داده‏اید.

قانون جذب می‏گوید :
هر انرژی تمایل به جذب انرژی همانند خود را (در شکل کاملتر) دارد.

به همین دلیل است که قانون جذب به ما می‏گوید شما بخواهید (به خواستۀ خود فکر کنید) سپس ما با تصور کردن و تلقین به نفس و در واقع با تابش انرژی به هستی، آن چیزی که به آن فکر می‏کرده‏ایم را به شکل پرتراکم خود (یعنی جسم و تجسم یافته) به دست می‏آوریم. این اساس قانون جذب است. همچنین یک قانون در علوم پایه وجود دارد که می‏گوید :

همیشه شکل کم تراکم هر انرژی تمایل به جذب شکل پرتراکم و انبوه خود دارد.

در مورد جذب انسانها و اینکه ما چه کسانی را جذب می‏کنیم، نمی‏توان افرادی را که حضورشان در زندگی ما به دست خودمان نبوده و ناچارا در زندگی ما وارد شده‏اند را به حساب آورد، مانند پدر، مادر، برادر، معلم، همسایه و … . اما جذب دوستان و همسر مسئله‏ای است که تا اندازه‏ای می‏توان در آن به صورت اختیاری عمل نمود.

ما همیشه افرادی را جذب می‏کنیم که مانند ما اندیشیده و نیز رفتاری مانند خودمان دارند اما نه تنها دقیقا شبیه خودمان، بلکه بسیار بیشتر و شدیدتر از خودمان در آن رفتار و تفکرات زندگی خود را سپری می‏کنند. برای مثال اگر ما روزی ۵ بار غیبت کرده و دروغ می‏گوییم، فردی را جذب خواهیم کرد که روزی ۵۰ بار دروغ گفته و غیبت می‏کند. همچنین مثلا اگر ما تا اندازۀ ۲۰ نمره امیدوار به رحمت خدا هستیم، فردی را جذب می‏کنیم که به اندازۀ ۲۰۰ نمره به رحمت خدا اطمینان و یقین دارد.

پس در واقع افرادی را که ما ناخودآگاه جذب می‏کنیم، دقیقا همان بازگشت رفتار خودمان است که به صورت یک انسان در حضورمان ظاهر شده است. همان طور که بزرگان و مشاهیر جهان از قدیم گفته‏اند، انسانها و دوستان در واقع آینۀ رفتار ما هستند و دوستان می‏آیند تا ما خود را بشناسیم و جملاتی از این قبیل.

از طرفی طبق ضرب المثل “موش داخل کاسۀ آدم وسواسی میرود”، همیشه حساسیت بیش از حد به یک مسئله یا امری مهم و یا حتی غیرمهم باعث کشاندن و جذب کردن آن مسئله به سمت خودمان است (به دلیل ترس از به وجود آمدن مسئله). برای مثال ما از مریضی می‏ترسیم و همیشه اولین کسی که مریضی خاصی را می‏گیرد، خودمان هستیم و در مورد جذب انسانها، مثلا ما از افراد دروغگو خیلی بدمان می‏آید و همیشه به خود می‏گوییم “من از آدمهای دروغگو حالم بهم می‏خورد” و بالاخره دوستی می‏یابیم که الهۀ دروغگویی است و یا همیشه با خود می‏گوییم “من از انسانهای خسیس بدمان می‏آید” و در واقع این بد آمدن ناشی از ترسِ گرفتار شدن در دام آنهاست و نتیجتا یک انسان که اصلا شلوارش جیب ندارد (!) نصیب ما می‏شود. پس در قدم اول ما با تفکر منفی و ترس از گرفتارِ انسانهایی با اخلاق ناپسند شدن، در واقع به آنها فکر کرده و با قراردادن آن تفکرات در هالۀ انرژی خودمان، آنها را جذب می‏نماییم.

همچنین یکی دیگر از عواملی که بعضی افراد بد (یا به اصطلاح مریض روحی) جذب ما می‏شوند، سرزنش‏های قبلی است که به دیگران کرده‏ایم (طبق قانون کارما). برای مثال دوست ما همسری دارد که بسیار بداخلاق و خشن است. او را سرزنش کرده و مثلا به او می‏گوییم “توباید در انتخاب همسر بیشتر دقت می‏کردی، این چه همسری است که انتخاب کرده‏ای” و با این کار بومرنگ خود را به سمتی پرتاب می‏کنیم که باعث ناراحتی و دلخوری فرد می‏شود و باید منتظر بازگشت بومرنگ خود باشیم (زندگی بازی بومرنگهاست). چه بسا افرادی که در امر انتخاب دوست و یا همسر بسیار بیشتر از ما دقت کرده‏اند اما باز هم گرفتار نوع مشکل‏دار آن شده‏اند (در راستای امتحان الهی).

البته هیچ کس گناهکار و مسئله‏دار به دنیا نیامده است و آن دوستان و اطرافیان ناجور بوده‏اند که وی را به راه خطا کشانده‏اند، پس طبق گفتۀ لوییزهی، بهتر است فرد گناهکار را مریض بنامیم و بدانیم که یک مریض نیازمند درمان جسمی و روحی است.

چه کنیم تا آدمهای خوبتر را جذب کنیم؟

خیلی راحت است؛ خودمان خوب باشیم، همه را دوست داشته باشیم، به بدیهای افراد فکر نکنیم و اصلا از این نترسیم که نکند فردی با این اخلاق ناپسند نصیب ما شود و یا نکند دوستی با این مشخصات در زندگی ما قدم بگذارد. (همیشه بدانیم که ما آنقدر خوب هستیم که افرادی که شاید مریض باشند از همنشینی با ما درمان شوند. پس اصلا به همنشینی با افراد مریض فکر هم نکنیم) البته ناگفته نماند که خالق طبیعت به وسیله‏های گوناگون گاهی افراد را امتحان می‏کند که این از دست ما خارج است.

میلاد حیدری بازدید : 1107 سه شنبه 28 اردیبهشت 1389 نظرات (2)

 

کاربرانی که از ویندوز اکس پی استفاده می کنند باید نرم افزار زیر را نصب کنند

Microsoft .NET Framework 2.0

 

امکانات برنامه

·         ایجاد روتین مجزا برای هر کاربر با قابلیت نگهداری و ویرایش تمامی مطالب ورودی مربوط به اهداف توسط هر کاربر و امنیت بالا در حفظ مطالب وارد شده از دسترس دیگران.

·         ایجاد نقشه زندگی با قابلیت ریز کردن زندگی به دسته، اهداف، زیر اهداف و وظایف و زمانبندی رویدادها و درج جزئیات کامل مربوط به هر کدام در محیط گرافیکی زیبا.

·         استخراج نقشه زندگی در قالب گزارش و نمودار با قابلیت چاپ در چند قالب متفاوت و زیبا.

·         ایجاد تابلو تجسم بصورت نامحدود و در ابعاد مختلف در یک سازماندهی عالی و ذخیره آن بصورت تصویر در ابعاد مختلف.

·         ایجاد اهداف متحرک بصورت نامحدود و در ابعاد مختلف در یک سازماندهی عالی

·         و امکانات مربوط دیگر...

 

 

نسخه 1.5 نرم افزار راز نسخه حرفه ای و زیبا می باشد که بصورت کاملا رایگان در اختیار علاقه مندان به مباحث موفقیت قرار می گیرد امیدوارم که مورد توجه قرار گیرد  .

erase fear with law of attraction حجم فایل :  1.67 مگا بایت
erase fear with law of attraction شماره نسخه :  1.5
erase fear with law of attraction تاریخ ایجاد : تابستان 88
erase fear with law of attraction اجرا بروی :  XP/Vista/7

 

 

erase fear with law of attraction       قیمت

  دانلود


 

 

میلاد حیدری بازدید : 4251 دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 نظرات (2)

ی گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بيدار شد وباعجله دو مسأله راکه روی تخته سياه نوشته بود ياداشت کرد و بخيال اينکه استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد. هيچيک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت . سرانجام يکی را حل کرد وبه کلاس آورد. استاد بکلی مبهوت شد ، زيرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غير قابل حل رياضی داده بود. اگر اين دانشجو اين موضوع را      می دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد، ولی چون به خود تلقين نکرده بود که مسأله غير قابل حل است ، بلکه برعکس فکر     می کرد بايد حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله يافت.

برای آنکس که ایمان دارد ناممکن وجود ندارد

چند نمونه فراموش نشدني باعث تغيير نگرش پزشكان و روانشناسان شد.

 يك زنداني كه قصد فرار داشت بطور مخفيانه خود را در يكي از اتاقكهاي قطار جا داده بود و بعد از حركت فهميده بود كه در يخچال قطار قرار دارد. زنداني مطمئن بود كه در طي چندين ساعتي كه در يخچال قرار دارد منجمد خواهد شد و دقيقاً اينطور هم شد. اما بعد از رسيدن به مقصد مشاهده كردند كه زنداني يخ زده در حالي كه يخچال قطار خاموش بوده است و اين نشان ميدهد كه شخص زنداني به خود تلقين كرده كه منجمد خواهد شد و اين تلقين براي او حكم يك تصوير ذهني مطابق با افكار او داشته و همين باعث شده كه سلولهاي بدن وي واقعاً سرما را حس كرده و كم كم منجمد شود.

نمونه ديگر آزمايشي بود كه به پيشنهاد يكي از روانشناسان بر روي دو تن از مجرمين محكوم به اعدام انجام شد. آزمايش به اين صورت بود كه مجرم اول را با چشماني بسته در حضور مجرم دوم با بريدن شاهرگ دستش او را به مجازات رساندند. در اين هنگام نفر دوم با چشمان خود شاهد مرگ او بر اثر خونريزي شديد بود. سپس چشمان نفر دوم را نيز بستند و اين بار شاهرگ دست وي را فقط با تيغه اي خط كشيدند و در اين حين كيسه آب گرم نيز بالاي دست وي شروع به ريختن مي كرد اين در حالي بود كه دست او به هيچ وجه زخمي نشده بود. اما شاهدان يعني پزشكان و روانشناسان با كمال ناباوري ديدند كه مجرم دوم نيز پس از چند دقيقه جان خود را از دست داد چراكه او مطمئن بود كه شاهرگ دستش به مانند نفر اول بريده شده و خونريزي مي كند. ريخته شدن خون را نيز بر روي دست خود حس مي كرده است. در واقع تصوير ذهني او چنين بوده كه تا چند لحظه ديگر به مانند نفر اول هلاك مي شود و همين طور هم شد.

 اين نشان مي دهد كه دستگاه عصبي شما با توجه به آنچه فكر مي كنيد يا خيال مي كنيد كه حقيقت دارد واكنش نشان مي دهد. دستگاه عصبي شما تجربه خيالي را از تجربه واقعي تميز نمي دهد. در هر دو مورد با توجه به اطلاعاتي كه از ناحيه مغز در اختيار او قرار مي گيرد واكنش نشان مي دهد. اين يكي از قوانين اوليه و اصولي ذهن است. در واقع اينطوري ساخته شده ايم. وقتي اين قانون را در افراد هيپنوتيزم شده مشاهده مي كنيم شك مي كنيم كه حتما نيرويي مرموز يا فوق طبيعي در كار است. در واقع آنچه را كه مي بينيم فرايند طبيعي عمل مغز و دستگاه عصبي انسان است و نه چيز ديگر.در پديده هيپنوتيزم اگر بيمار بدرستي گفته هاي شخص هيپنوتيزم كننده معتقد باشد كارهاي حيرت آور انجام مي دهد و بيمار رفتاري متفاوت از خود نشان ميدهد زيرا طرز فكر و باورش تغيير كرده است.

هيپنوتيزم يا خواب مصنويي هميشه به نظر اسرار آميز بوده است زيرا هميشه فهم اينكه چگونه باور كردن مي تواند منجر به رفتار غير عادي انسان شود دشوار بوده است. با خواب مصنويي چنان برخورد شده كه انگار نيرو يا قدرت ناشناخته اي در كار است. اما حقيقت اين است كه وقتي شخصي را متقاعد مي كنيد كه قدرت شنوايي اش را از دست داده رفتار ناشنوايان را پيدا ميكند. وقتي او را متقاعد مي كنيد كه نسبت به درد حساسيت ندارد، مي تواند بدون بيهوشي تحت عمل جراحي قرار گيرد و در اين ميان نيروي مرموزي هم در كار نيست.

نقل از وبلاگ گروه افتاب

 

ازتون میخوام که لحظه به لحظه مواظب گفته ها و فکرا و حرفای دلتون باشین مواظب باشین که بخودتو چبی میگین هیچ وقت نگین که چرا زندگی من اینجوری چون همش دست خودتونو این شمائین که زندگی خودتون رو به ویرونه و کلبه ای خرابه تبدیل میکنین یا به قصری باشکوه و شاهکاری بی نظیر

میلاد حیدری بازدید : 6225 دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 نظرات (1)

فصل 1: انديشه ثروت است
به راستي كه انديشه ثروت و دارايي است. دارايي قدرتمندي كه قوتي با هدف مشخص، عدم راسخ و اشتياق سوزان تركيب مي‌شود، راه رسيدن به ثروت را به روي شما مي گشايد. وقتي كسي عميقاً مي‌خواهد به خواستة خود برسد مطمئناً به هدفش مي‌رسد. مهمترين امر ساختن انديشه است، وقتي كسي به واقع براي چيزي آماده مي‌شود به آن مي‌رسد.
به راستي اگر انسانها پاي عقيده خود بايستند و به هدف خود بچسبند و آنقدر مداومت كنند تا خواسته آنها به وسواسي دايمي مبدل گردد، چه اتفاقها كه نمي افتد.

فرصت:
 فرصت پشت در حياط خلوت شما كمين مي‌كند، گاه به صورت بدبياري ظاهري مي‌شود، گاه شكل شكست موقتي مي‌گيرد، به همين دليل است كه خيلي‌ها نمي توانند فرصت مناسب را تميز دهند.
 
مي توان با استفاده از اصول مشخص و شناخته شده انگيزه ناملموس انديشه را به صورت مادي تبديل كرد.
 
يكي از علل عمده شكست و ناكامي اين است كه در برخورد با مشكلات موقتي متوقف مي‌شويم و دست از تلاش بر مي‌داريم.
 
هرگز به گفتة ديگران دست از كار نكشيد و قبل از موفقيت شكستهاي موقتي را بپذيريد.
 
نظريه سالم تنها چيزي است كه بري رسيدن به آن نياز داريد.
وقتي ثروت به سوي شما جاري مي‌شود، حركتي بس سريع دارد، با تنعم همراه است، آنگونه كه تعجب مي‌كنيد كه در اين چند سال كجا پنهان بوده است بدانيد كه اين موضوع مهمي است. اين را هم بدانيد كه ثروت نصيب كساني مي‌شود كه سخت كوشند و از مداومت لازم برخوردارند. وقتي انديشيدن را شروع مي‌كنيد و ثروتمند مي‌شويد در مي‌يابيد كه ثروت بايك حالت ذهني آغاز مي‌شود، بايد هدف شخصي داشته باشيد.
موفقيت از آن كساني است كه ذهنيت موفق دارند .
شكست از آن كساني است كه بي تفاوت اجازه مي‌دهند ذهنيت شكست در آنها نفوذ كند .
ما نمي‌خواهيم آنچه را نمي‌فهميم باور كنيم ما محدوديتهايمان را معيار سنجش مان قرا رمي‌دهيم. «بلكه بايد بدانيم چه مي خواهيم»
ما بايد بدانيم مسلط بر سرنوشت خود هستيم، ما كاپيتان روح خودهستيم، زيرا اين قدرت را داريم كه افكار خود را كنترل كنيم. مغز ما با افكاري كه در ذهن خود داريم عجين مي‌شود.و در شرايطي قرار مي‌گيرد كه نيروي انسانها و وضعيت زندگي را كه با شرايط افكار ما سازگاري دارند هماهنگ مي‌كند».
قبل از اندوختن ثروت كلان بايد اذهان خود را از اشتياق به ثروت انباشته كنم. اگر طالب پول هستيم بايد ذهنيت پول داشته باشيم تا اشتياق به ثروت ما را به طرحي مشخص براي دستيابي به آن مجبور كند».

فصل 2: اشتياق نقطه شروع همه موفقيتها
  آنچه را مغز انسان تصور و باور كند به آن مي‌رسد
  رمز موفقيت: كسي كه پلهاي پش سرش را ويران مي‌كند، براي خود راه بازگشتي باقي نمي‌گذارد، يا بايد پيروز شود و يا از بين برود.
  هركس كه طالب پيروزي است بايد كشتيها و پلهاي پشت سرش را در آتش بسوزاند و راههاي عقب نشيني را برخود ببندد.
اينگونه است كه مي‌توان ذهن را در شرايط اشتياق سوزان براي پيروزي قرارداد و اين شرايط لازم موفقيت است.
  شش راه براي تبديل اشتياق به طلا:
1)   مبلغ مورد نياز خود را دقيقاً مشخص سازد.
2 )  مشخص كنيد براي رسيدن به هرچيز، بايد چه چيز را از دست بدهيد.
3 )  تاريخ مشخصي براي دستيابي به هدف خود درنظر بگيريد.
4 )  برنامه‌اي قطعي براي اجراي برنامه خود بريزيد.
5 )  دربارة از خودگذشتگي خود تصميم بگيريد.
6 )  يادداشت خود را به صداي بلند، روزي دوبار بخوانيد و باور كنيد كه صاحب اين پول و دارايي شده‌ايد.
در كار برنامة ريزي براي ثروتمند شدن به كسي اجازه ندهيد كه روياي شما را از بين ببرد. بايد با موفقهاي روزگار و دوران گذشته خود آشنا شويد. بايد با زندگي كساني آشنا شويد كه رؤياي آنچه را كه ارزشمند است به دنياي ما ارزياني داشته است؛ به من و شما امكان داده است تا استعدادهاي خود را بروز هيم.
  هرقدر در زنديگ بخواهيم و توقع داشته باشيم همان اندازه بدست مي‌آوريم»
  براي هركدام از ما راهي وجود دارد، اگر خوب گوش بدهيم كلمات مناسب خود را مي‌شنويم.


فصل 3 : ايمان
  محدوديت ذهن ما همان محدوديتي است كه ما براي آن درنظر مي‌گيريم، فقر و تنعم هر دو نشأت گرفته از ذهن ما هستند .
  
ايمان مهمترين عنصر ذهن است. وقتي ايمان با انديشه درهم مي‌آميزد، ذهن نيمه هوشيار بي درنگ ارتعاش آن را درك مي‌كند و آن را به فراست لايتناهي تبديل مي نمايد.
 
چگونه ايمان را در خود ايجاد كنيم: مي توانيد به كمك تلقين به خود، اشتياق را به معادل فيزيكي يا پولي آن تبديل كنيد. ايمان حالتي از ذهن است كه مي‌توان آن را به كمك تدييد يا آموزشهاي تكراري براي ذهن نيمه هوشيار و به كمك اصل تلقين به خود ايجاد نمود.
 
بدشانسي وجود ندارد: ذهن نيمه هوشيار  انديشه‌هاي منفي يا مخرب را درست به همان شكل انديشه‌هاي سازنده به عمل تبديل مي‌كند. اين همان پديده غريبي است كه ميليونها نفر آن را تجربه‌كرده‌اند و بسياري آن را بدبياري يا بدشانسي مي‌دانند.
ايمان شما همان عنصري است كه عمل ذهن نيمه هوشيار را مشخص مي‌سازد. مي توانيد با تلقين به خود ذهن ناهوشيارتان را فريب دهيد.
براي رسيدن به اين مهم و براي آنكه به آن جامة عمل بپوشانيد، خود را چنان ببينيد كه انگار به خواستة خود نرسيده‌ايد. توجه داشته باشيد كه عمل شرط لازم موفقيت است. لازم است كه احساسات مثبت ذهن را تشويق و احساسات منفي را كنار بگذاريد و براساس آن عمل كنيد.
 
ايمان آن چيزي است كه به شما حيات، قدرت و عمل مي‌بخشد
 
ايمان نقطه شروع انباشت ثروت است.
 
ايمان تنها پادزهر شكست است.
 
ايمان مبناي همه اعجاز هاست، همة اسراري است كه آن را به كمك قانون علم نمي‌توان تحليل نمود.
 
ايمان عنصري است كه انديشه را متحول مي‌سازد.
 
ايمان تنها عاملي است كه به كمك آن مي‌توان نيروي فراست الهي را در خدمت انسان گرفت.

فصل 4: تلقين به خود راه نفوذ بر ذهن نيمه هوشيار
تلقين به خود مفهومي است كه ارتباطي ميان ذهن هوشيار و نيمه هوشيار برقرار مي‌سازد. در واقع ارتباطي ميان ذهن هوشيار و ذهن نيمه هوشيار است. تلقين به خود، خود به خود به ذهن نيمه هوشيار مي‌رسد و ان را تحت تأثير افكار قرار مي‌دهد.
انسان طوري ساخته شده كه مي‌تواند به كمك حواس پنجگانه خود دريافتي ذهن نيمه هوشيار را نترل كند. اما به خاطر داشته باشيد كه ذهن نيمه هوشيار را به زمين حاصلخيز تشبيه كرديم كه اگر در آن بذرهاي نامطلوب بكاريم و از آن مراقبت نكنيم، علفهاي هرز در آن به وفور رشد مي :نند. تلقين به خود عاملي كنترل كننده است كه انسان به كمك آن مي تواند داوطلبانه ذهن خود را با افكاري خلاق تغذيه كند.
همانطور كه مي تواند افكاري با طبيعت مخرب را در زمين حاصلخيز خود كشت نمايد.

فصل 5 ـ دانش تخصصي
هر بد بياري، هر شكست و هر دل شكستگي با خود به همان اندازه يا بيشتر امتيازي مثبت دارد.
ما با دو نوع دانش عمومي و تخصصي روبرو هستيم. دانش عمومي،
بدون توجه به اندازه و تنوع آن نقش چنداني در تحصيل ثروت بازي نمي‌كند.
ميليونها نفر انساني بوده است كه گمان مي كنند «دانش قدرت است» هرگز چنين چيزي نيست.
كلمة آموزش در زبان انگليسي از يك كلمه لاتين اقتباس شده كه مفهوم عملاً از درون را تداعي مي‌‌كند.
انسان تحصيل كرده لزوماً كسي نيست كه دانش عمومي و تخصصي زياد دارد. بلكه سي است كه ذهنش را وسعت بخشيده و به كمك آن مي تواند به خواستة خود برسد.
فراموش نكنيد كه توماس اديسون تنها سه ماه بعد به مدرسه رفت و هنري فورد بيش از 6 سال به مدرسه رفت و به مردي ثروتمند تبديل شد.

فصل 6: تخيل: كارگاه ذهن
خيال كارگاهي است كه در ان تمام برنامة‌هاي ناشي از انسان شكل مي گيرد. عمل به كمك قوة تخيل ذهن جاري مي‌شود.
ذهن خيالي انسان به دو شكل تصور خلاق و تصور مصنوعي عمل مي‌كند.
تصوير مصنوعي: اين ذهنيت چيزي را خلق نمي‌كند بلكه صرفاً به استناد تجربه، آموزش و مشاهدات دريافتي گذشته كا رمي‌كند كه اغلب مخترعين از آن استفاده مي‌كنند.
تصور خلاق: انسان به كمك اين ذهنيت الهامات را دريافت مي‌كند. به وسيله اين ذهنيت است كه نقطه‌نظر‌هاي جديد به انسان منتقل مي‌شود به كمك اين ذهنيت است كه شخص مي‌تواند با ذهن نيمه هوشيار سايرين ارتباط برقرار سازد.
اگر اراده‌اي باشد، راهي وجود دارد.

فصل 7: برنامه‌ريزي سازان يافته
هيچ كس به تنهايي تجربه،‌آموزش، توانايي و دانش كافي ندارد كه با ان به ثروت كلان برسد. بدون همكاري ديگران اين مهم امكان پذير نيست.
در صورت شكست هر برنامه، برنامة بعدي را به اجرا بگذاريد. اگر نخستين برنامه انتخابي شما با موفقيت همراه نبود، جاي ان را با برنامه ديگري تغيير دهيد و انقدر ادامه دهيد تا برنامه‌اي مؤثر و مفيد بيابيد. با هوش ترين افراد بدون داشتن برنامه‌هيا معين و عملي نمي توانند موفق شوند. اين حقيقت مهم را به ذهن بسپاريد. وقتي برنامه‌اي به شكست منتهي مي‌شود بدانيد كه شكست موقتي، به مفهوم ناكامي دائمي نيست.
انسان تا زماني كه خود را شكست خورده نپندارد، شكست خورده نيست .

فصل 8 : تصميم‌گيري: غلبه بر ترديد و دودلي
ناتواني در تصميم‌گيري از جمله مهمترين دلايل شكست و ناكمي است. كساني كه نمي تواند سرمايه بيندوزند،‌بدون استثنا كساني هستند كه نمي‌توانند تصميم‌گيري كنند.
اكثر كساني كه از تنعم دور مي‌مانند به سادگي تحت تأثير عقايد ديگران قرار مي‌گيرند. اجازه مي‌دهند كه روزنماه نگاران و اطرافيان وشايعه پردازان به جاي آنها فكر كنند. اظهار عقيده ارزان‌ترين كالاي روي زمين است. هركس عقيده‌اي دارد و مي‌ـواند ديگران را تحت تأثير قرار دهد. اگر هنگام تصميم‌گيري تحت تأثير عقايد دگيران قرار گيرد در كار خود موفق نمي‌شويد.
شما براي خود مغز و ذهني داريد. از آن استفاده كنيد و براي خود تصميم بگيريد.
ارزش تصميمات بستگي به شجاعت دارد كه براي ارائه آن لازم داريد .

فصل نهم: ابرام
مبناي مداومت و پايداري قدرت اراده است. وقتي نيروي ميل و اشتياق و اراده به درستي تركيب شود تركيبي مقاومت ناپذير ايجاد مي‌شود.
فقر نصيب كسي مي‌شود كه ذهنش مايل به آن است. به همين صورت ثروت هم نصيب كساني مي‌شود كه براي جذب آن آمادگي دارند. با يان حال در هر دو مورد قوانين مشابهي حاكم هستند ذهنيت فقر بدون استفاده آگاهانه از عادات مناسب آن رشد مي كند. ذهنيت پول بايد در اشخاص ايجاد شود مگر اينكه كساني با اين ذهنيت متولد شود.
به مفهوم دقيق اين پاراگراف توجه كنيد، تا به معناي مداومت در جريان انباشت ثروت و رسيدن به موفقيت پي ببريد. بدون مداومت، از همان آغاز مغلوب مي‌شويد. اما با مداومت در شمار برندگان قرار مي‌گيريد.

فصل دهم: قدرت همكاران
مغز انسان را مي توان با يك باطري مقايسه كرد. اين يك حقيقت است كه مجموعه با طريهاي الكتريكي، در مقايسه با يك باتري برق بيشتري توليد مي كنن.د همچنين مشخص است كه هر باطري با توجه به واحدها و ظرفيت خود برق توليد مي‌كند.
مغز هم به شكل مشابهي فعاليت مي كند. بعضي از مغزها در مقايسه با مغزهاي دگيران فعالترند و با كنار هم قرار گرفتن هماهنگ چند مغز انرژي فكري بيشتري در مقايسه با يك مغز ساده توليد مي‌شود. ردست همانطور كه چند باطري بيش از يك باطري نيرو ايجاد مي كند.
در انتخاب همكاران خود وسواس كافي به خرج دهيد، يكي از آنها ماهيتي اقتصادي دارد و ديگري ماهيتي رواني. ويژگي اقتصادي آن مشخص است. هركس بتواند با اشخاصي كه از شعور مقبول برخوردار باشند همكاري كند، با آنها هماهنگ باشد و از توان آنها بهره بجويد، به سودخود كار كرده است. اين تعاون و همكاري مبناي تقريباً همة موفقيتهاي بزرگ بوده است. درك شما از اين حقيقت بزرگ مي‌تواند موقعيت مالي شما را مشخص سازد. درك مرحلة رواني اصل گروه همكار بسيار دشوارتر است.
شايد اين عبارت شما را در درك موضوع كمك كند. هر دو مغزي كه در كنار هم قرار مي‌گيرند مغز سومي با نيرويي نامرئي و ناملموس ايجاد مي كنند كه مي‌تواند با مغز سومي در ارتباط باشد.

میلاد حیدری بازدید : 3088 دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 نظرات (3)

خلاصه كتاب قورباغه را قورت بده : نوشته : برايان تريسي

·         
از قديم گفته‌اند اگر اولين كاري كه بايد هر روز صبح انجام بدهي، اين باشد كه قورباغه زنده‌اي را قورت بدهي در بقيه روز خيالت راحت خواهد بود كه سخت‌ترين و بدترين اتفاقي را كه ممكن است در تمام روز برايت پيش بيايد پشت سر گذاشته‌ايد.
قورباغه شما در واقع بزرگترين و مهم‌ترين كاري است كه بايد انجام بدهيد. همان كاري كه اگر الآن فكري به حالش نكنيد به احتمال زياد همين طور براي انجام ان تنبلي خواهيد كرد. ضمناً كار موردنظر همان كاري است كه انجام آن در حال حاضر مي‌تواند بيشترين تأثير مثبت را در زندگي شما بگذارد. قديم‌ها همچنين گفته‌اند:
اگر قرار است دو تا قورباغه را بخوري اول آن يكي را كه زشت تر است بخور!»
حرف آخر اين است:
اگر بايد قورباغه زنده‌اي را بخوري هيچ فايده‌اي ندارد كه مدت زيادي بنشيني و به آن نگاه كني».
با مطالعه و بررسي هرچه بيشتر در مورد مردان و زناني كه درآمد بهتري داشته وسريع‌تر پيشرفت كرده‌اند ويژگي (عمل‌گرايي) به عنوان بارزترين و پايدارترين رفتاري كه آنها در هر كاري از خود نشان مي دهند خودنمايي مي كند. افراد موفق و مؤثر كساني هستند كه مستقيماً به سراغ كارهاي اصلي خود مي‌روند و خود را موظف مي كنند تا به طور مداوم و بدون آنكه ذهنشان منحرف شود به انجام آن كارها ادامه دهند تا آنها را به اتمام برسانند.
(شكست در عمل) يكي از مهمترين مشكلاتي است كه امروزه در سازمان‌ها به چشم مي‌خورد. بسياري از مردم مشغله را با موفقيت اشتباه مي‌گيرند. اين قبيل افراد مدام حرف مي‌زنند، مرتب جلسه تشكيل مي دهند و برنامه هاي فوق‌العاده‌اي را طرح ريزي مي‌كنند،‌اما در نهايت كار مفيدي انجام نمي دهند و به نتايج مطلوب دست پيدا نمي‌كنند.
حداقل 95 درصد از موفقيت شما در زندگي و كار بستگي به عادت‌هاي مختلفي دارد كه به مرور زمان كسب مي‌كنيد،‌عادت تعيين اولويت‌ها، غلبه بر تنبلي مداومت در انجام مهم‌ترين وظايف يك مهارت ذهني و جسمي است.
يكي از به اصطلاح بزرگ‌ترين رازهاي موفقيت اين است كه شما واقعاً مي‌توانيد درخودتان يك «اعتياد مثبت» نسبت به لذتي ايجاد كنيد كه از اطمينان، اعتماد و قابليت حاصل از موفقيت ناشي مي‌شود وقتي اين اعتبار را درخود ايجاد كرديد آن وقت بدون آنكه حتي دربارة آن فكر كنيد زندگي خود را به نحوي سر و سامان خواهيد داد كه مدام كارها و پروژه‌هاي بزرگ‌تري را آغاز كنيد و به انجام برسانيد.
براي ايجاد عادت توجه و تمركز برروي مهم‌ترين كارهاي به سه ويژگي اساسي نياز داريد كه هرسه را مي‌توان يادگرفت.
اين سه ويژگي:            

·          تصميم گيري

·          انضباط

·          اراده              

هستند   . شما تبديل به هماني مي‌شويد كه تجسم مي كنيد»
پس قورباغه را قورت بده!

1 ) سفره را بچينيد
براي موفقيت يك ويژگي هست كه فرد بايد آن را داشته باشد و آن مشخص بودن هدف است. به بيان ديگر فرد بايد بداندن كه چه مي خواهد و شديداً خواستار بدست آوردن آن باشد.
دقيقاً تصميم بگيريد كه چه مي‌خواهيد. روشن بودن در اين امور يك شرط اساسي است. پيش از شروع كار، هدف‌ها و تصميم‌هايتان را بنويسيد.

2 ) براي هر روز از قبل برنامه‌ريزي كنيد
برنامه‌ريزي، آوردن آينده به زمان حال است تا بتوانيد همين الآن كاري براي آن انجام دهيد.
برنامه‌هايتان را روي كاغذ بياوريد. به ازاي هر دقيقه اي كه صرف برنامه‌ريزي مي‌كنيد، به هنگام اجراي آن پنج يا شش دقيقه در وقت خود صرفه جويي خواهيد كرد.
يكي از مهمترين قوانن كارايي فردي «قانون 90/10» است.
اين قانون مي‌گويد:
10%
وقت اوليه آي را كه قبل از شروع كار صرف برنامه‌ريزي و تنظيم فعاليت‌هاي خود مي‌كنيد معادل 90% از وقتي را كه در حين انجام فعاليت‌تا مصرف مي‌كنيد صرفه‌جويي مي كند.

3 )  قانون 20/80 را در همه امور به كار بگيريد
ما هميشه وقت كمي داريم به شرط انكه هم بخواهيم و هم درست از آن استفاده كنيم.
(قانون 20/80‌) يكي از سودمندترين قوانين در زمينه مديريت زمان و زندگي است نام ديگر آن «قانون پارتو» است كه به افتخار بنيان گذار آن پارتو اقتصاددان ايتاليايي نامگذاري شده است. كه در سال 1895 مطرح شده . وي متوجه شد كه جامعه‌اي كه در آن زندگي مي كند مردم را مي‌توان به طور طبيعي به دو دستته تقسيم كرد: گروه اول كه وي به آنها «اقليت بسيار مهم» مي‌‌گويد جزء 20% افرادي هستند كه از نظر اقبتصادي و اثر بخشي در صدر قرار دارند. گروه دوم كه وي به آنها «اكثريت كم اهميت» مي‌گويد 80% را تشكيل مي‌دهند كه در سطح پايين جامعه قرار دارند.
وي بعدها كشف كرد كه عملاً تمام فعاليت‌هاي اقتصادي تابع اين قانون هستند، به عنوان مثال:
80%
از نتايجي كه شما به دست مي‌آوريد نتيجة 20% از فعاليتهاي شماست.

4 )  پيامد كارها را درنظر داشته باشيد:
ميزان بزرگي و موفقيت هر فرد بستگي به اين دارد كه تا چه حد مي‌تواند همه نيروهاي خود را در يك كانال واحد بريزد .
مهم‌ترين و ضروري‌ترين كارهاي شما آنهايي هستند كه مي‌توانند بيشترين تأثير را چه مثبت و چه منفي روي كار و زندگي شما بگذارند. به جاي تمركز روي ساير كارها، تمام توجهتان را معطوف به اين نوع كارها كنيد.

5 ) روش الف ب پ را مدام به كار بگيريد
نخستين قانون موفقيت تمركز است. يعني همه نيروهاي خود را روي يك نقطه متمركز كنيد، مستقيماً به سراغ همان نقطه برويد و به چپ و راست منحرف نشويد.
قبل از شروع ليستي از كارهايتان تهيه كنيد و سپس آها را از نظر ارزش و ضرورت اولويت بندي كنيد تا مطمئن شويد كه هميهش در حال انجام مهم‌ترين كارهايتان هستيد.


6 ) روي اهداف اصلي تمركز كنيد
وقتي همه نيروهاي جسمي و ذهني متمركز شوند توانايي فرد براي حل مشكلات به طور حيرت انگيزي چند برابر مي‌شود».
نتايجي را كه بايد قطعاً از كارتان بدست آوريد تا بتوانيد بگوئيد كه به خوبي از عهده كار برآمده ايد مشخص كنيد و در تمام مدت قاطعانه به دنبال به دست آوردن آنها باشيد.

7 ) به قانون تشخيص ضرورت عمل كنيد
تمركز در معناي اصلي و درست كلمه توانايي، دقت و توجه ذهن روي يك موضوع واحد است.
هيچ وقت براي انجام همه كارها وقت كافي وجود ندارد اما هميشه براي انجام مهم‌ترين كارها وقت كافي هست.
كارهاي مهم را اول انجام دهيد و كارهايي را كه در اولويت نيستند اصلاً انجام ندهيد.

8 ) پيش از شروع، مقدمات كار را كاملاً فراهم كنيد:
ميزان كارايي شما هرچه باشد، توانايي‌هاي بالقوه شما بيشتر از آن است كه تا كنون به فعل درآمده است .
آمادگي تمام و كمال قبل از شروع كار مانع عملكرد ضعيف مي‌شود.

9 ) هميشه يك شاگرد باقي بمانيد
تنها ابزار موفقيت كه قطعاً به آن نياز داريد، صرف نظر از اينكه كارتان چيست، اين است كه بيشتر و بهتر از آنچه از شما انتظار مي‌رود كارايي داشته باشيد و خدمات عرضه كنيد .
هرچه در ارتباط با كارهاي ضروري و مهم‌تان دانش و مهارت بيشتري به دست آوريد، مي‌توانيد سريع‌تر آنها را شروع كنيد و زودتر به اتمام برسانيد.

10 ) استعدادهاي منحصر به فرد خود را تقويت كنيد
در كار خودتان را انجام دهيد، اما نه فقط در حد وظيفه بلكه اندكي بيشتر و از روي سخاوت. همين مقدار اندك به اندازه تمام كار ارزش دارد».
دقيقاً مشخص كنيد چه كاري است كه در حال حاضر خيلي خوب انجام مي‌دهيد يا در آينده مي‌توانيد خيلي خوب انجام دهيد، سپس تمام توان خود را در انجام آن به كار گيريد.

11 ) محدوديت‌هاي اصلي خود را مشخص كنيد
تمام افكار خود را روي كاري كه داريد انجام مي دهيد متمركز كنيد. پرتوهاي خورشيد تا متمركز نشوند نمي سوزانند»
محدوديت ها و يا عوامل بازدارنده دروني و بيروني خود را مشخص كنيد. عواملي كه سرعت شما را در دست يابي به مهم‌ترين هدف‌هايتان تعيين مي كند. سپس تمركزتان را به از بين بردن اين محدوديت‌ها معطوف كنيد.

12 ) هر بار يك قدم به جلو برويد
افرادي هم كه توانايي متوسطي دارند مي‌توانندكارهاي بزرگ انجام دهند، اگر هر بار تمام نيروي خود را به طور خستگي ناپذير روي يك چيز متمركز كنند»
يك ضرب آ لمثل قديمي انگليسي مي‌گويد: «يك متر يك متر سخت است ولي يك سانت يك سانت مثل آب خوردن.
طي كردن راهي كه هزاران فرسنگ است با برداشتن يك قدم آغاز مي‌شود»

13 ) خودتان را تحت فشار بگذاريد
نخستين شرط لازم براي موفقيت اين است كه نيروهاي جسمي و ذهني خود را به طور پيوسته و خستگي ناپذير روي يك مسئله متمركز كنيد»
هميشه تصور كنيد كه يك ماه ديگر بايد شهر را ترك كنيد، طوري كار كنيد كه گويا مجبور هستيد قبل از ترك شهر تمام كارهاي اصلي تان را به اتمام برسانيد.

14 ) قدرت‌هاي فردي خودرا حداكثر برسانيد
تمام سرمايه‌هاي خود را يك جا جمع كنيد، همه استعدادهاي خود را گرد آوريد، تمام نيروهاي خود را آرايش دهيد، و همه توانايي‌هاي خود را براي تسلط روي حداقل يك زمينه كاري متمركز كنيد»ـ
اوقاتي از روز را كه از نظر ذهني و جسمي كارايي بيشتري داريد مشخص كنيد و مهم‌ترين و ضروير‌ترين كارهايتان را در اين اوقات انجام دهيد. به اندازه كافي استراحت كنيد تا بتوانيد بيشترين بازدهي را داشته باشيد.

15 ) خودتان را به فعاليت ترغيب كنيد
بالاترين لذت‌ها در شور و شوقي است كه انسان را به ماجراجويي‌ها و پيروزي‌هاي بزرگ و فعاليت‌ها خلاقه وادار مي‌كند.  
خودتان مشوق خودتان باشيد. در هر شرايط يا موقعيتي به دنبال كسب نتايج خوب باشيد. به جاي تمركز بر مشكلات به دنبال راه حل بگرديد. همواره فردي خوش بين وسازنده باشيد.

16 ) روش تنبلي سازنده را تمرين كنيد
مدام براي انجام وظايف و كارهاي اصلي خود وقت ايجاد كنيد. هر روز براي انجام كارهاي فردا برنامه‌ريزي كنيد. چند كار كوچك را كه بايد حتماً انجام شوند همان اول صبح انجام دهيد. سپس بلافاصله به سراغ وظايف اصلي و مهم برويد و كار را تا به اتمام رساندن آنها ادامه دهيد».
هيچكس نمي‌تواند همه كارها را انجام دهد. بنابراين بايد يادبگيريد كه از روي عمد در انجام برخي از كارهايي كه از ارزش و اهميت كمتري برخوردار هستند تنبلي كنيد. با اين كار خواهيد توانست وقت كافي براي معدود كارهايي كه واقعاً مهم هستند ايجاد كنيد.

17 ) اول سخت‌ترين كار را انجام دهيد
هرچه بيشتر عمر مي‌كنيم بيشتر اطمينان پيدا مي كنم كه تفاوت عمده انسانها، تفاوت بين انسانها ضعيف و قوي، بين انسان بزرگ و كوچك ميزان توانايي يا اراده استوار و خلل‌ناپذير آنهاست. به اين معني كه انسان قدرتمند هنگامي كه هدفي را براي خود مشخص مي‌كند دو راه بيشتر پيش رو ندارد: يا مرگ يا پيروزي»
روزتان را با سخت‌ترين كار آغاز كنيد. كاري كه مي‌توانيد بزرگترين تأثير را بر خودتان و حرفه‌تان بگذارد. و تا وقتي كه آن را تمام نكرده‌ايد دست از كار نكشيد.

18 ) كار را به قسمت‌هاي كوچك‌تر تقسيم كنيد
هر كاري در ابتدا مانند يك نخ نازك است. اما هر بار كه يك عمل را تكرار مي كنيم ما اين نخ را ضخيم‌تر مي كنيم و با تكرار عمل نهايتاً اين نخ تبديل به طناب ضخيم و بلندي مي‌شود كه براي هميشه به دور فكر و عمل ما مي‌پيچد».
كارهاي بزرگ و پيچيده را به قطعات كوچكتر تقسيم كنيد و سپس هر بار يك قسمت از ار را شروع كنيد و به اتمام برسانيد.

19 ) وقت بيشتري ايجاد كنيد
هيچ چيز به اندازه تمركز انرژي روي تعداد محدودي از هدف‌ها به زندگي تان توان و نيروي بيشتر نمي دهد».
برنامه روزانه خود را روطي تنظيم كنيد كه به صورت طولاني مدت هر روز وقت كافي براي تمركز كامل روي كارهاي مهم و اصلي داشته باشيد.

20 )  سرعت انجام كار را افزايش دهيد
 منتظر نمانيد. زمان مناسب تر از اكنون وجود ندارد. از همين قطه اي كه ايستاده ايد با همين ابزار و امكاناتي كه در اختيار داريد كار را ادامه دهيد. همين طور كه پيش مي‌رويد. ابزارها و امكانات بهتر و مناسبب‌تر را پيدا مي كنيد».
عادت كنيد كارهاي اصلي خود را سريع‌تر انجام دهيد. به عنوان فردي كه كارها را سريع و دقيق‌ انجام مي دهد مشهور شويد.


21 ) هربار يك كار مهم انجام دهيد:
راز قدرت واقعي در اين است، با تمرين كردن مداوم ياد بگيريد كه چطور توانايي‌هاي خود را هدر ندهيد و در لحظه آنها را بر يك نقطه متمركز كنيد»
كارهاي ضروري تان را دقيقاً مشخص كنيد. سريعاً كار را شروع كنيد و سپس بدون توقف تا انجام 100% كار را پيش ببريد. اين رمز واقعي افزايش كارآيي و بهره‌وري فردي است .

میلاد حیدری بازدید : 8658 دوشنبه 27 اردیبهشت 1389 نظرات (3)

فصل 1: حكايت مشاوره مرد جوان با خويشاوندي دولتمند
روزگاري جواني هوشمند مي‌زيست كه مي خواست دولتمند شود. او به ستارة بخت خود اعتقاد نداشت. آكنده از نوميدهاي ديگر دست و دلش به كار نمي‌رفت.
در اين فكر و رؤيا بود كه به كار جديدي دست بزند و تنگناهاي مالي‌اش را يكباره و براي هميشه از بين ببرد.
او مي‌خواست نويسنده شود تا داستانهايش او را دولتمند و پر آوازه كند، اما جرأت نداشت به كسي بگويد كه چه رؤيايي در سر دارد.
بارها تصميم گرفته بود از كارش استعفا دهد اما نمي توانست، گويي شهامتي كه درگذشته او را براي رسيدن به خواسته‌هايش ياري مي‌داد از دست داده بود. روزي كه به شدت احساس ناكامي مي‌كرد ناگهان به كفر ديدار عمويي افتاد كه بسيار دولتمند بو. شايد مي‌توانست اندرزي دهد يا بهتر از ان پولي! عمويش او را بي درنگ پذيرفت اما قبول نكرد كه به او وام دهد زيرا بر اين باور بود بود كه با يان كار به او كمكي نمي‌كند. پس از گوش سپردن به حكايت ناله و فغان جوا ناز او پرسيد آيا فكر مي كني كسي كه ده برابر تو در مي‌آورد، هفته‌اي ده برابر تو كار مي‌كند؟ خير، بلكه بايد در كارش رازي باشد كه تو يكسر از آن بي خبري.
عمويش تصميم گرفت براي كمك او را نزد مردي بفرستد كه به او دولتمند آني مي‌گويند. او اين نام را برگزيد زيرا مدعي است كه پس از كشف راز حقيقي تحول، يك شبه دولتمند شده است.

فصل 2 : حكايت ديدار جوان با باغباني سالمند
جوان به سوي شهر دولتمند آني رهسپار شد با هزاران فكر و سؤال در ذهن پس از وارد شدن به امارات مستخدم به او گفت كه دولتمند آني در اين لحظه نمي‌تواند او را ببيند و بايد در باغ منتظر بماند. در حال قدم زدن در باغ به باغبان پيري برخورد كه به نظر با حيثيت بود.
باغبان از او پرسيد: اينجا چه مي‌كني؟ جوان پاسخ داد: مي خواهم دولتمند آني را ببينيم، جوياي اندرزش هستم. باغبان گفت: 10 دلار داري؟ جوان گفت: اين تمام پول همراه من است. باغبان گفت: عاليست فقط به هين مقدار احتياج دارم. بالاخره با تمام شكو ترديد تمام دارايي همراهش را به باغبان داد، در صورتي كه بعد از چند دقيقه فهميد كه باغبان 000/25 دلار به عنوان پول توجيبي به همراه دارد،‌اول خشمگين ولي بعد متوجه شد كه او همان دولتمند آني است.

اولين قدم اين بود كه جوان بخواهد دولتمند شود و با صداي بلند فكر كند آنها براي صرف شام روبروي هم نشستند دولتمند جام شرابش را بلند كرد و گفت بيا به سلامتي نخستين ميليون دلار تو بنوشيم.
در طول صرف شام جوان فهميد كه بايد از كارش لذت ببرد و از اسرار دولتمند شدن آگاه شود و با شور و اشتياق طالب آن باشد.

فصل 3 : حكايت آموزش جوان، براي غنيمت شمردن فرصت و خطر
دولتمند از جوان مي‌پرسد: اگر پول داشتي حاضر بودي چقدر براي اسرار دولتمندي بپردازي اولين رقمي كه به ذهنت مي رسد بگو.
جوان مي‌گويد: صد دلار.
پير مرد مي خندد مي گويد پس واقعاً معتقد به وجود اين اسرار نيستي. فرصت ديگري به جوان داد، اينبار پاسخ مي‌دهد: فراموش مكنيد كه ورشكسته‌ام. دولتمند ندا داد: از ازل دولتمندان از پول ديگران سود جسته اند تا بر دارايي شان افزوده اند.
دسته چكت همراهت هست؟ جوان دسته چكش را در حالي كه شكس داشت به پير مرد داد، موجودي آن چهار دلار و نيم بود.
دولتمند قلمي به جوان داد و گفت رقم موردنظرت را بنويس، جوان گفت نمي دانم چه بنويسم! دولتمند گفت خوب بنويس.
25000دلار يا اگر كم است 000/50 دلار.
جوان گفت ولي اين چك هرگز پاس نمي شود و برگشت مي خورد.
دولتمند جواب داد. من بزرگترين معامله‌ام را همين گونه انجام دادم. چكي به مبلغ 000/25 دلار امضا كردم و به دست و پا افتادم آن را تهيه كنم.
اشخاصي كه صبر مي‌كنند تا اوضاع و شرايط عالي از راه برسد، هرگز كاري را به انجام نمي رسانند»
اگر مي خواهي در زندگي موفق شوي، بايد مطمئن باشي كه حق انتخاب نداري» پس اكنون پشت خود را به ديوار بچسبان و آن چك را به من بده.
جوان هنوز ترديد داشت كه چك را امضاء كند، دولتمند گفت بيا با يانت سكه شير يا خط بياوريم، اگر تو بردي 000/25 دلار جيبم را به تو ميدم، اگر من بردم توچك را امضاء كن.
جوان در صورتي كه تاريخ چك براي يكسال ديگر باشد حاضر به شرط بندي شد. شرط را باخت و با دستي لرزان امضاء كرد. سپس پير مرد نامه‌اي به او داد و گفت تا زماني كه در اتاقت تنها نشدي نامه را باز نكن.
جوان قول داد و كنجكاوانه به اتاقش رفت.

فصل 4 : حكايت به حبس افتادن جوان
بالاخره جوان در اتاقش تنها ماند،‌ اتاقي بسيار مجلل با يك پنجره كه از سطح زمين بسيار فاصله داشت.
نامه را گشود، در كمال تعجب صفحه را خالي و سفيد يافت.
احساس كرد چقدر ابله است كه در مقابل يك نامه سفيد مبلغ گزافي پرداخت كرده، او اغفال شده بود. تصميم گرفت فرار كند. شايد زندگيش در خطر باشد، اما در از بيرون قفل شده بود و هرچه زنگ زد مستخدم نيامد، زنداني شده بود. روي تخت دراز كشيد و پس از كلي پريشاني خواب او را ربود.

فصل 5 : حكايت آموزش ايمان
صبح بعد جوان تنها انديشه اش اين بود كه پي رمرد را بيابد؛ اسرارش را ب او بدهد و چكش را پس بگيرد. به سمت در رفت ديگر قفل نبود. پير مرد را سر ميز صبحانه يافت كه داشت سبكه را به هوا مي‌انداخت. جوان را ديد و گفت فقط 15 بار بلدم به صورتي يندازم كه مي‌خواهم باز 11 ببازم. جوان دريافت كه ديروز كلك خورده، پير مرد گفت من فقط مهارتم را به كار گرفتم بعضي‌ها شرافت را با مهارت اشتباه مي گيرند و اين دو با هم متفاوتند جوان گفت شما به من كلك زديد. دولتمند جواب داد: ان راز دولت است. پير مرد گفت شما بصرت نداريد اين كاملاً طبيعي است، ذهنتان هنوز نابالغ است، هر بار به شك افتادي به ياد بياور كه نبوغ در سادگي است. ابتدا قبول اين موضوع مشكل است، ولي بعد از زماني فهم و ادراكش آغاز مي‌شود.
دقيقاً با تمام وجودم همين اميد را داشتم فهم ـ و ادراك»
پس از شما مي خوهم اندكي ايمان داشته باشي، اگر رازي وجود داشته باشد به خاطر ايمان صاحب مي‌شوي و اگر نه چيزي را از دست نمي‌دهد.

فصل 6 : حكايت آموزش تمركز بر هدف
دولتمند گفت زمان با من بودن محدود است. هر سؤالي داري بپرس اگر مي‌خواهي براستي دولتمند شوي رقمي كه مي خواهي به دست آوري و زماني را كه براي بدست آوردن آن به خود مي‌دهيد روي همان برگه بنويس. تمام كساني كه دولتمند شده‌اند با نوشتن رقم و زمان آن، به آنچه خواستند رسيدند. «اگر نداني به كجا مي‌روي، احتمالاً به هيچ كجا نخواهي رسيد» اكثر مردم از اين اصل بي‌خبرند كه زندگي دقيقاً به همان چيزي را مي دهد كه مي خوهيم، پس به من بگو سال آينده چقدر مي‌خواهي بدست آوري. جوان با اين كه مجاب شده بود، حرف پير مرد درست است، با تأسف گفت نمي دانم، دولتمند گفت: خوب رقمي را بنويس كه دوست داري تا سال آينده داشته باشي. به تو فرصت مي دهم، سپس ساعت شني روي ميز را برگرداند و وقتي‌اخرين دانة شن پايين افتاد هنوز رقم معيني انتخاب نكرده بود. دولتمند پرسيدك خوب! جوان بزرگترين رقمي را كه به ذهنش مي‌رسد اهسته برروي كاغذ نوشت. فقط 000/50 دلار. انتظار داشتم براي بار اول بنويسي 000/500 دار. پس از الآن كاري شروع مي كنيم به نام كاركردن با خويشتن.
از جوان خواست ذهنش را گسترش دهد و رقمي ديگر بنويسد. 000/75 دلار نوشته شد. پيرمرد گفت: درون هر انسان نعي رم است اين شهر هم دقيقاً همان صورتي است كه تصويرش مي كني. با افزايش رقمي كه نوشتي حد و مرز شهر خود را گستردي. بزرگترين محدوديتها، حدودي است كه انسان به خويشتن تحمل مي كند. از اين رو بزرگترين مانع كاميابي، مانعي ذهني است.
پير مرد از جوا خواست اين بار رقمي بسيار جسورانه تر بنويسد. جوان نوشت 000/100 دلار و اعتراف كرد اين حداكثر رقمي است كه مي ـواند تصور كند.
راز هر هدف اين است كه هم جاه طلبانه باشد و هم قابل دسترس اكنون به اتاقت برو و تارخي روز، ماه ، سال زماني را بنويس كه دولتمند شده‌اي و مي‌خواهي همانطور باقي بماني. مادامي كه به آرمان دولمند شدن خو نگرفته‌اي و اين آرمان بخشي از زندگي و دروني‌ترين انيدشه‌هايت نشد. هيچ چيز نمي‌تواند به تو كمك كند تا دولتمند شوي.

فصل 8 : حكايت كشف نفوذ كلام
پير مرد پرسيد: تمرين چطور بود به خير گذشت؟ جوان گفت: بله اما سوالهاي زيادي دارم. اول اينكه چگونه باور كنم كه ظرف مدت كوتاهي دولتمند مي‌شوم در صورتي كه هنوز خيلي جوانم و حتي نمي دانم در چه رشته‌اي مي خواهم مشغول به كار شوم.
پير مرد جواب داد: جواني مانع نيست. افراد بي شماري از توجوانتر دولتمند شده اند مانع عمده بي‌خبري از راز است. يا دانستن و به كار نبستن آن.
جوان گفت: من آماده به كارگيري آن هستم ولي نمي توانم صادقانه خود را مجاب كنم كه دولتمند مي‌شوم. پير مر گفت: طبيعتاً چندي زماني خواهد برد تا آنچه در طول اين سالها بافته‌اي بشكافي.
هرچه منش انسان نيرومند‌تر باشد، انديشه‌هايش قدرتمند تر خواه بود و سريعتر متجلي خواهد شد» هراكلس فيلسوف وباستاني يوناني بر اين باور بود كه: منش يعني تقدير.
خواستن بهترين مايه بقاي انديشه‌هايت است. هرچه خواستن شديدتر باشد خواستة‌هايت با شتابي افزونتر در زندگي متجلي مي‌شود. راه دولتمند شدن خواستن شديد آن است، در هر زمينه زندگي، صميميت و شدت،‌لازمة كاميابي است. آرزوي سوزان لازم است اما كافي نيست آنچه فاقد آني ايمان است و راه كسب ايمان از طريق تكرار كلام است. جوان گفت: فكر مي‌كنم مبالغه مي‌كنيد چطور مي‌توان از طريق جادوي كلام دولتمند شد. پير مرد نامه‌اي به جوان داد تا در تنهايي بخواهند در نامه فقط يك كلمه نوشته شده بود خدا نگهدار امضاء دولتمند ني. همان موقع صداي عجيب از پشت سرش شنيد. كامپيوتري كه تا به حال متوجه آن نشده بود روي صفحه آن اين جمله تكرا شده بود:
فقط يكساعت از زندگي باقي مانده
فقط يكساعت از زندگي باقي مانده
جوان ترسيد. آيا اين يك تهديد بود. آخر مگر من چه آزاري به او رسانده‌ام چرا بايد تهديد به مرگ شوم. همه چيز عجيب بود تصميم گرفت فرار كند اما در اتاق ديگر بار قفل شده بود هرچه فرياد كشيد صدايش به جايي نرسيد. از پنجره متوجه مردي شد كه به ساختمان نزديك مي‌شود. رداي گشاد سياه بر تن و كلاه لبه پهن سايهي بر سر داشت قلب جوان از كار ايستاد به جز قاتلي استخدام شده براي كشتن او چه كسي مي توانست باشد. گويي به دام افتاده بود. چندي بعد در باز و مرد سياه پوش وارد شد. در كمال تعجب دولتمند اني را ديد. با آرامش به مرد جوان نگريست و گفت: حالا جادوي كلام را درك كردي.
وقتي تخيل و منطق با هم در تضادند، همواره تخيل پيروز مي‌شود

فصل 9 : حكايت نخستين اشنايي با دل گل رخ
دولتمند به جوان گفت: كلام بر زندگيمان عميقاً تأثير مي گذارد. انديشه ـ حتي دروغ ـ اگر معتقد باشيم ه راست است مي‌تواند بر ما اثر نهد. نبايد بگذاري مشكلات آنقدر برايت مهم شود كه به تو ضربه بزند.
سفر شايد دراز و دشوار باشد. اما هرگز از آن دست نكش. به تو قول مي هم ارزشش را خواهد داشت.
جهان چيزي جز بازتاب ضمير دروت نيست.
اوضاع و شرايط زندگيت آيينه‌اي است كه تصوير زندگي درونت را باز مي‌نمايد.

فصل 10:‌حكايت تسلط بر ضمير ناهشيار
دولتمند ادامه داد: اگر ايمان داشته باشي كه كاري را به انجام برساني، حتماً انجام مي‌شود.
جوان گفت: نمي‌توانم باور كنم كه پس از 6 سال دولتمند مي‌وشم.
دولتمند: هرچه آن را دروني تر كني، قدرتمند‌تر مي‌شوي، تخيل همان چيزي است كه بعضي مي‌گويند ذهن ناهشيار. بخش نهفته ذهنت است و بسيار قدرتمند تر از بخش هشار، ذهن نيمه هوشيار در برابر نفوذ كلام تأثيرپذير است.
عزم و اراده نيز مي‌تواند بر ذهن نيمه هشيارت اثر بگذارد.
بهترين راه حل تكرار است. اين فن «تلقين به خود» است.
جوان گفت:
خب، فكر مي‌كنم مجابم كرديد كه آن را بيازمايم، اگرچه بايد اين حقيقت را به شما بگويم كه هنوز ظنينم.

فصل 11: حكايت بحث درباره ارقام و قواعد
دولتمند پشت ميز تحرير نشست و كاغذي به جوان داد كه بر رويش نوشته بود:
«
تا پايان اين سال داراييهايي به ارزش 31250 دلار خوهم داشت. هر سال به مدت 5 سال اين دارايي را 2 برابر خواهم كرد، تا .... ميليونر شوم».
و سپس گفت: تو نيز قاعده‌ات مي‌تواند چنين باشد.
بايد هدف‌هاي كوتاه مدت براي بزرگترين هدفت تعيين كني.
مهمترين چيز اين است كه هدف‌هايت را برروي كاغذ بنويسي.
مراقبت فرصتها باش و همين كه فرصتي پيش آمد، بي درنگ آن را بقاپ.
با دست روي دست گذاشتن اضافه حقوقي نمي‌گيري.
پس نبايد دربرداشتن گامهاي لازمي كه تو را به هدفت مي‌رساند ترديد كني.
وقتي برنامه‌ريزي‌ات درست باشد، ذهن ناهوشيارت برايت شگفتيها خواهد آفريد. وقتي به ان دستور بدهي كه 000/10 دلار بر درآمدت بيفزايد، قطعاً ان را اجرا خوهد كرد.
«
زندگي دقيقاض به ما همان چيزي را مي دهد كه از ان انتظار داريم نه كمتر نه بيشتر»

فصل 12 : حكايت يادگيري نيكبختي و زدگي
دولتمند گفت: بيشتر مردم مي خوهند خوشبخت باشند، اما نمي دانند جوياي چيستند. پس ناگزير بي آنكه هيچگاه آن را يافته باشند مي‌ميرند. حتي اگر آن را بيابند، چگونه آن را تشخيص بدهند؟ آنها دقيقاً‌مانند جويندگان دولتمند. به راستي مي‌خواهند دولتمند شوند. اما اگر بي درنگ از آنها بپرسي چقدر مي‌خواهند در سال بدست آورند، بيشتر شان قادر به پاسخ گفتن نيستند. اگر نداني به كجا مي‌روي، معمولاً‌ به جايي نمي‌رسي».
اين از نظر جوان كاملاً مفهوم بود. به طرزي خلع سلاح كننده ساده، به فكر افتاد چرا هرگز پيش از اين به آن نينديشيده بود.
جوان پرسيد: «آيا شما هميشه خوشبخت بوده‌ايد؟»
دولتمند: «ابداً، زماني بود كه يكسر نكبت با ر بودم . انديشه خودكشي نيز به سرم زد اما آنگاه من نيز دولتمند پيري را ملاقات كردم كه تقريباً ‌همن چيزهايي را به من آموخت كه امروز به تو مي‌آموزم. نخست بسيار شكاك بودم، نمي‌توانستم باور كنم كه اين نظريه در مورد من كارگر افتد. اما چون همه چيز را ازموده بومد و هنوز ناموفق بودم و چون چيزي را از دست نمي‌دادم، مشتاق بوم كه بيازمايمش. سي ساله بودم و احساس مي‌كردم عمرم را به هدر مي دهم گويي همه موهبتها از دستم مي‌گريختند.
چندي نگذشت كه ان گونه تفكر را آغاز كردم به عبارت ديگر انقلابي در ذهنم پديد آمد. تقريباً چندي پس از اينكه با خود تكرار كردم. «هر روز از هر جهت، بهتر و بهتر مي‌شوم.»

فصل 13 : حكايت يادگيري بيان خواسته‌ها در زندگي
دولتمند كاغذي به جوان داد و گفت:
هرچه را كه از زندگي مي‌خواهي بنويس. بايد دقيق باشند»
رؤيايت چيست؟ از چه چيز راضي خواهي شد؟ اين بسيار مهم است كه همه جزئيات نوشته شوند. هرچه تصويرت دقيق‌تر باشد، مجالهاي تجلي آنها بيشتر خواهد بود. جزئيات بسيار مهمند، انديشه هايت كه به طوري اسرار آميز و غير منظره و به طور منظم تقويت مي‌شوند، وقعيتهايي را پديد مي‌اورند كه به آنها اجازه مي‌دهدبه واقعيت تبديل شود.
به خاطر داشته باشد «ايمان مي تواند كوهها را جابجا كند» و سپس اهداف ساليان گذشته پيش خود را بر كاغذي كهنه به جوان نشان داد، كه امروز به بهتر شان رسيده بود. و بعد براي قدم زدن به باغ گل سرخ رفتند.

فصل 14: حكايت كشف اسرار باغ گل سرخ
دولتمند گل سرخي چيد و به جوان داد: «بايد هزاران بار اين گل سرخ را بوئيده باشم با اين حال هر بار تجربه‌اي تازه بدست آورده دادم. چون آموخته‌ام اكنون و اينجا زندگي مي‌كنم نه درگذشته و نه در آينده!
مسئله تمركز است. اين تمركز، كليد كاميابي در همة زمينه‌هاي زندگيست.
بايد همه چيز را همانگونه كه هست ببيني. بيشتر مردم گويي در خوابند، گويي نمي‌بينند ذهنشان از خطاها و شكستهايشان و از ترسهاي آينده آكنده است.
گل سرخ مظهر زندگي است، خارهايش نمايانگر راه ترجبه‌اند، ما بايد براي فهم زيبايي هستي تاب آوريم» هرچه ذهنت نيرومندتر باشد، مشكلاتت ناچيزتر خواهد نمود اين منشأ آرامش درون است. پس تمركز كن. كه يكي از بزرگترين كليدهاي كاميابيست» و سپس به سوي خانه گام برداشتند.
دولتمند و جوان سرميز شام نشتند.
جوان گفت: «دوست دارم كسب كار را شروع كنم، اما براي آغاز چگونه پول پيدا كنم؟ آه در بساطم نيست، بانكي را نمي‌شناسم كه وام بگيرم، وثيقه هم ندارم. صاحب هيچ چيز نيستم. جز يك اتومبيل بي ارزش!»
دولتمند گفت كه اين را تكرار نكن، مردم اكثراً بيش از انكه بيازمايند، دست مي كشند! در اوضاع وشرايط كنوني، براي رسيدن به هدفت، اگر واقعاً بخواهي براي گرفتن وامت چه مي كني؟»
جوان گفت: نظري ندارم.
دولتمند: «حتي اصلاً به خاطرت نمي‌رسد از دولتمندي كه تو را تشويق مي‌كند پول بگيري؟
جوان بي درنگ گفت: آيا شما 25000 دلار پول به من قرض مي دهيد؟
دولتمند پول را به جوان داد او از شادماني لبريز شد.
دولتمند گفتك من اين پول را به تو قرض نمي‌دهم بلكه مي‌بخشم. روزي تو نيز بايد آن را به كس ديگري بدهي،‌سالها پس از اكنون، كسي را خواهيد ديد كه در وضعيت امروز توست. از روي شهود او را خواهي شناخت. بايد معادل ارزشي را كه امروز از اين پول دارد به او بدهي.
پير مرد بيرون رفت. جوان خود را تنها يافت. سرش آكنده از انديشه‌ها و دستش سرشار از پولي كه دولتمند به او داده بود.

فصل 15: حكايت لحظه‌اي كه هريك به راه خود مي رود
جوان براي مدتي دراز تنها نماند. مستخدم پايكتي در دست، از راه رسيد: پاكت را به دست جوان داد و گفت: «سرورم اين پاركت را به منمحول كردند تا به شما بدهم. گفتند بايد آن را در خلوت اتاقتان بخوانيد. مي توانيد روزي ديگر را در اينجا بگذرانيد. آنگاه بايد برويد. اين خواسته سرور من است. جوان از او تشكر كرد و بي درنگ به اتاقش رفت. به هر جهت، اين بار احتياطاً در را اندكي باز گذاشت...
پاكت با مومي قرمز به شكل گل رخ مهر شده بود. جوان لبه تخت نشست و به دقت مهر و موم را گشود. از آن رايحه لطيف گل سرخ مي‌تراويد. وصيت نامة دولتمند آني را بيرون كشيد. وصيت نامه خارق‌العاده كه با دست و باحروف درشت شاهوار نوشته شده بود، گويي نفس مي كشيد و سرشار از حيات خود بود. نامه دست نوشته زيباي ديگري با جوهر سياه نيز همراهش بود.
چنين خواند: «اينها آخرين درخواستهاي منند. همه كتابهاي كتابخانه‌ام را براي تو مي‌گذارم. بعضياً معتقدند كه كتابها يكسر بي ارزشند. بر اين اعتقادند كه خود شان جهان را باز مي‌سازند. و چون از دانشي كه در كتابها يافت مي‌شود بهره‌يي نبرده اند، بدبختانه خطاهاي نايكان خود را تكرار مي كنند. به اين طريق، وقت و ثروت هنگفتي را به هدر مي‌دهند.
«
از سوي ديگر، به تله اعتماد به هر آنچه كتابها مي گويند نيفت. نگذار آنان كه پي شاز تو آمده اند به جاي تو بينديشند. فقط چيزي را نگاه دار كه فراسوي گذر زمان است.»
«از نخستين ديدارمان كوشيده‌ام مرواريدهاي فرزانگي را كه توانسته‌ام در طول عمر درازم برچينم به تو برسانم. در اين مدركف چند انديشه را كه نمايانگر ميراث معنوي من است خواهي يافت. مي خوهم آنها ره بدست افرادي هرچه افزونتر برساني. به مردم درباره رويارويي ما و اسراري كه آموخته اي بگو. اگرچه پيش از اين كار، خودت بايد آنها را بيازمايي. شيوه يي كه آزموده نشده و به اثبات نرسيده كاملاً فاقد ارزش است.»
«
در طول شش سال دولتمند خواهي شد. در آن هنگام اين آزادي را خواهي داشت كه براي تسهيم اين ميراث با مردم، گامهاي لازم را برداري.»
«
اكنون بايد بروم گل سرخهانم منتظرند.»
بغض گلوي جوان را فشرد، و لحظه يي در سكوت نشست.
به سوي باغ دويد و ديد كه دولتمند در نيمه راهي كنار بته گل سرخي دراز كشيده است. دستهاي پير مرد روي سينه اش بود و يك شاخه گل سرخ بدست داشت. چهره اش كاملاً آرام بود.

به اميد روزي كه حسابهاي بانكي همتون ودلتون و زندگيتون سرشار از ثروت و نعمت و پاكي و موفقيت باشه


میلاد حیدری بازدید : 4058 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (1)



خلاصه کتاب کی پنیر مرا جابه جا کرد

اثر: دکتر اسپنسر جانسون

ترجمه: لعیا عندلیب

راهی شگفت انگیز برای مقابله با هرگونه تغییر در کار و زندگی

پنیر را همانند ( هدفی ) بدانید، که پیش به سوی آن قدم بر می دارید .

کی پنیر مرا جا به جا کرد ؟
با نقل یک داستان موضوع را بهتر درک خواهید کرد :
روزی روزگاری در سرزمینی دور چهار شخصیت کوچک زندگی می کردند . دو تا از آنها موش زن وشوهر بودند و دو تای دیگر آنهای آدم کوچولو بودند .
آنها هر روز صبح به سمت ایستگاه پنیر می دویدند تا از لقمه های تازه ی خوشمزه لذت ببرند .
داشتن پنیر باعث خوشحالی است .
هر چه پنیر بیشتر برایت اهمیت داشته باشد، بیشتر می خواهی آن را نگه داری و به آن بچسبی .

این برنامه تا مدتی نسبتا طولانی ادامه داشت .
اما بعد از مدتی جریان عادی زندگی آنها تغییر کرد :

چون صبح روز بعد پنیری در آنجا نبود و با ناراحتی به خانه ی کوچولو یشان برگشتند. از این به بعد آنها هر روز صبح به ایستگاه می رفتند و پنیر را در آنجا نمی یا فتند .
و به خود می گفتند : کی پنیر مرا جا به جا کرده است ؟ یعنی چه پنیر نیست ؟ این انصاف نیست !!

و بالاخره آنها به نبودن پنیر قانع شدند و تصمیم گرفنتد به دنبال جای دیگر بگردند . یعنی راه خود را تغییر دهند .
یعنی :

اگر تغییر نکنی ، نابود می شوی .
هرازگاهی پنیر را بو کن تا متوجه کهنه شدنش بشوی .


و حرکت در مسیر جدید به تو کمک می کند تا پنیر ( راه ) تازه ای پیدا کنی .
آنها همچنان در راهرو های تاریک به دنبال پنیرشان می گشتند .
اگر بر ترست غلبه کنی، احساس آزادی می کنی .

آنها متوجه شدند که اگر زودتر راه افتاده بودند قطعا مقدار زیادی پنیر تازه پیدا می کردند .
هر چه سریعتر پنیر قدیمی (هدف قدیمی ) را رها کنی، سریعتر پنیر تازه ( هدفی تازه ) پیدا می کنی .

در مار پیچ به جستجو بردن ، امن تر از ماندن در وضع بی پنیری (بی هدفی ) است .

باورهای قدیمی تو را به سوی پنیر جدید ( هدفی معلوم ) هدایت نمی کنند .
وقتی ببینی که می توانی پنیر تازه ( هدفی تازه ) پیدا کنی و از آن لذت ببری راهت را تغییر می دهی .
تصور لذت بردنم از پنیر تازه ، حتی بیش از پیدا کردن آن مرا به سوی آن هدایت می کند .
توجه زود هنگام به تغییرات کوچک ، به تو کمک می کند تا خود را با تغییرات بزرگی که در راه است ، زودتر خود را تطبیق بدهی

دست نوشته های آن چهار شخصیت کوچک در جست و جوی پنیر شان :

تغییر ایجاد می شود .
به انتظار تغییر باش .
تغییر را زیر نظر داشته باش .
به سرعت خود را با تغییرات وفق بده .
تغییر کن .
از تغییر لذت ببر .
آماده باش تا به سرعت تغییر کنی وهر بار از آن لذت ببری.
به یاد داشته باشید : همراه با پنیر حرکت کنید .
و می فهمید هنگامی که اوضاع تغییر می کند ، به نفع ماست که کارهای ساده موثری انجام دهیم .

میلاد حیدری بازدید : 4559 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

با سلام ، حتما این داستان مختصر را بخوانید و می دانید که بودن در زمان حال چقدر شما را در حال و آینده موفق می سازد .

خلاصه کتاب هدیه
نوجوانی که با پیر مردی در مورد هدیه صحبت می کردند . نوجوان به پیرمرد گفت : شما به من گفتی وقتی هدیه را دریافت کنم خوشحال ترو موفق تر خواهم بود . پس منظورتان از موفق تر چیست ؟
پیرمرد جواب داد : موفق تر بودن ، یعنی پیشرفت به سوی چیزی که آن را مهم می دانی .
نوجوان سر درگم شد و معنای هدیه آن جور که باید بداند ،ندانست .
پیرمرد جواب داد :
تو قبلا می دانستی هدیه چیست ؟
تو قبلا می دانستی کجا آن را پیدا می کنی .

و تو قبلا می دانستی چگونه می تواند ترا خوشحال تر و موفق تر سازد .
وقتی جوان تر بودی آن را بهتر می شناختی .
فقط آن را فراموش کرده ای .

و نوجوان پا به جوانی گذاشت و هنوز در فکر حرفهای آن پیرمرد بود که هدیه به معنای چیست ؟
او شغلش چمن زنی بود و از بودن در زمان حال خوشحال بود و از کارش لذت می برد .
و بعد در یک لحظه آن را دریافت .
و پی برد منظور از هدیه چیست .....
چیزی که همیشه بوده است ؛ چیزی که هم اکنون حقیقت دارد :
هدیه گذشته نیست ، هدیه آینده نیست .

هدیه زمان حال است .
هدیه ، یعنی اکنون !

مرد جوان هرچه بیشتر به زمان حال می اندیشید ، آن را بهتر درک می کرد . بودن در زمان حال ، یعنی تمرکز بر روی آنچه اکنون اتفاق می افتد . یعنی قدر دانی از هدایایی که هر روز به تو تقدیم می شود .

او به پیش پیرمرد رفت و گفت که هدیه را یافته ام : هدیه همان حضور داشتن در زمان حال است
و پیرمرد گفت : به این توجه کن :
حتی در شرایط بسیار دشوار هنگامی که بر آنچه در لحظه ی اکنون درست است تمرکز می کنی احساس شادی بیشتری خواهی داشت و در نتیجه انرژی و اعتماد لازم را برای کنار آمدن با آنچه امروز درست نیست ، بدست می آوری .
این را همیشه به یاد داشته باشید !!!
بودن در زمان حال به معنی از خود راندن پریشانی ها ست ،
و توجه کردن به آنچه اکنون مهم است .
تو با آنچه امروز به آن توجه می کنی ، زمان حال خود را می سازی.

مرد جوان گفت : « پس حتی در شرایط سخت باید آشفتگی های کم اهمیتی را که مانع بودنم در زمان حال می شود ، از خود دور کنم .»
پیرمرد گفت :
اگر از گذشته چیزی نیاموخته باشی ،
مشکل میتوانی ، آن را رها کنی .

ولی همین که از آن چیزی آموختی و گذشتی ،
زمان حال را بهبود می بخشی .
این جملات را به خاطر بسپارید .
مرد جوان گیج شده بود و باز پرسید : « چه موقع باید تنها در زمان حال باشم و چه موقع باید از گذشته پند بگیرم ؟ »
پیرمرد جواب داد :
آن هنگام که در زمان حال احساس ناراحتی یا شکست می کنی ،
زمان آن است که از گذشته بیاموزی ،
یا برای آینده برنامه ریزی کنی .

به آنچه در گذشته روی داده است توجه کن .
چیزهای مهم از آن بیاموز .
از آنچه آموختی ، برای بهبود بخشیدن
زمان حال ، بهره بگیر

تو نمی توانی گذشته را تغییر دهی ،
ولی می توانی از آن پند بگیری .
هنگامی که همان شرایط به وجود می آید ،
تو می توانی متفاوت عمل کنی
تا از زمان حال شاد تر و توفیق آمیز تری
لذت ببری .
مرد جوان می خواست بداند « برنامه ریزی برای آینده به حضور در زمان حال چه ارتباطی دارد ؟ »
جواب داد :
هیچ کس نمی تواند آینده را پیشگویی کند یا بر آن تسلط یابد .

با این همه ، برای آنچه می خواهی انجام شود
هرچه بیشتر برنامه ریزی کنی ،
نگرانی کمتری در زمان حال ،
و شناخت بیشتری نسبت به آینده خواهی داشت .
و طرح تصویری از آینده ای شگفت انگیز را امروز آغاز کن.
برای کمک به تحقق چنان آینده ای ، نقشه ای واقع بینانه خلق کن .
نقشه ات را در زمان حال به اجرا در آور .
چند نکته عبرت آمیز از این درس :
عملکرد تو به هدفت بستگی دارد .
وقتی می خواهی خوشحال تر و موفق تر باشی
وقت آن است که در زمان حال حضور داشته باشی .

وقتی می خواهی زمان حال تو بهتر از گذشته باشد
وقت آن است که از گذشته بیاموزی .

زمانی که می خواهی آینده ات از حال بهتر باشد
وقت آن است که برای آینده برنامه ریزی کنی .

وقتی با هدف زندگی و کار می کنی ، و به آنچه اکنون مهم است پاسخ می دهی .
برای رهبری ، مدیریت و حمایت ،
دوست داشتن و دوست بودن
توانایی بیشتری خواهد داشت .

تعریف موفقیت : موفقیت یعنی بدل شدن به کسی که شایسته ی زیستن است و پیش رفتن به سوی هدفهای ارزشمند .
سه راه برای استفاده ی امروز از لحظات زمان حال :
بودن در زمان حال
آموختن از گذشته
برنامه ریزی برای آینده

میلاد حیدری بازدید : 2185 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

جملاتی که در زیر می خوانید برگرفته از سمینار تکنولوژی فکر دکتر آزمندیان است .امیدوارم با خواندن این عبارات راه موفقیت را بیابید و تحولی در خود احساس کنید.

 

زندگی قشنگ ترین واژۀ انسان است .

 

انسانی فردا دستاوردی بدست می آورد, که امروز رویایی داشته باشد.

 

جهنم خدا در سرای آخرت , جزای انسانهای است که در این دنیا بد زندگی می کنند.

 

هیچ چیز در دنیای هستی بعد از خدا زیباتر از انسان نیست .

 

اگر تو برای فرداهایت فکر نکنی ,شیاطین برای تو فکر میکنند .

 

تا تصمیمی اتخاذ نشود, انسان چیزی بدست نمی آورد.

 

سرنوشت ما از قبل توسط خدا رقم زده نشده است .ما خود سرنوشت خود را تعیین میکنیم .

 

ان الله لا یغیر بقوم حتی یغیر بانفسهم .

 

و ما هر چه در کائنات و زمین است برای تو مسخر کردیم .(قرآن کریم )

 

انسانها همانگونه که فکر کنند زندگی می کنند.

 

تمام آینده های زیبای تورا ,اندیشه های امروز تو می سازد.

 

برای اینکه یک فرد جذاب را جذب کنی ,خودت باید جذاب باشی .(ضرب المثل آمریکایی )

 

فقر در زندگی یک انسان فقیر, حاصل اندیشه های فقیرانه اوست .

 

قانون لیاقتها: جهان هستی آنچه به تو می دهد, که لیاقت آن را داری ,نه آنچه راکه لازم داری .

 

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی .

 

ثروت : هر دستاوردی در دنیای یک انسان ,ثروت است .

 

فقر عامل روسیاهی انسان در دنیا وآخرت است . (رسول اکرم (ص((

 

انسان همانطور که باور کند زندگی می کند.

 

اگر زندگی شما ارزش زندگی کردن را دارد ,حتما ارزش نوشتن را دارد.

 

اصل انتظار: به آدمها آن می رسد, که منتظرش هستند.

 

کائنات: هر چیز غیر از خدا و تو.

 

کائنات خدا به انتظارهای تو جواب می دهد.

 

تا کی در انتظار قیامت توان نشست برخیز و قیامتی به پا بکن

 

کی با من ,من باکی :فرق در دو باور.آیا دنباله رو است یا رهبر.

 

اگر گویی که بتوانم ,قدم در نه که بتوانی اگر گویی که نتوانی, برو بنشین که نتوانی

 

از کوزه همان تراود که در اوست .

 

هر آنچه را که محکوم کنید, از دست میدهیدش و هر آنچه را که به آن عشق بورزی ,بدست می آوریش .

 

انسانها هر آنچه را که باور کنند ,خلق می کنند.

اگر می خواهی ببینی که دیگران نسبت به تو چه احساسی دارند,ببینید خود چه احساسی نسبت به خود دارید.زیرا دیگران وقتی در تو نگاه میکنند, نسبت به تو آن احساسی را دارند, که تو نسبت به خود داری .

میلاد حیدری بازدید : 1221 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

تکنولوژی فکر یک سیستم جدید برنامه‌ریزی در ضمیر ناخودآگاه انسان است که از طریق آن تحولی عظیم در نظام فکر، شخصیت، باورها و روحیه‌ی یک انسان ایجاد می‌شود.

این تکنولوژی جدید که اخیرا توسط دکتر علیرضا آزمندیان، بنیانگذار تکنولوژی فکر در ایران ارائه شده و تدریس می‌شود، اثرات شگفت‌انگیزی در کیفیت زندگی شما می‌گذارد و شما با خلق اندیشه‌های زیبا در دنیایی از امید و اعتماد به نفس، زیباترین شخصیت را ازخود می‌سازید و با تلاشی مستمر و آینده‌آفرین به خلق عالی‌ترین دستاوردهای یک زندگی پرحاصل همت می‌کنید.

در این سیستم علمی و تکنولوژیکی با استفاده از پروگرام کردن ضمیر ناخودآگاه، شما می‌توانید نظام باورها و شخصیت خود را از نو بسازید و با استفاده از سیستم مدیریت روحیه از طریق ضمیر ناخودآگاه به دنیایی از آرامش و نشاط برسید و از این رهگذر به خلق اندیشه‌های هدفمند و امیدبخش بپردازید و از زندگی خود یک شاهکار بسازید.

دکتر علیرضا آزمندیان با اجرای این سیستم زیبای الهی- انسانی توانسته است بسیاری از زندگی‌ها را متحول کند و انسانهای زیادی را به سعادت و خوشبختی و آرامش و نشاط واقعی برساند.

میلاد حیدری بازدید : 1448 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

دکتر علیرضا آزمندیان در سال 1332 در یک خانواده‌ی مذهبی در تهران به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس اسلامی و از جمله دبیرستان علوی تهران طی کرد و در رشته‌ی ریاضی به‌عنوان یکی از دانش‌آموزان نمونه از دبیرستان علوی تهران فارغ‌التحصیل شد. وی تحصیلات دانشگاهی را در مقطع لیسانس در دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی مکانیک طی کرد و در سال 1355 فارغ‌التحصیل شد و پس از خدمت سربازی هم‌زمان با آغاز پیروزی انقلاب اسلامی ایران در صداوسیما به‌عنوان خبرنگار سیاسی و اقتصادی مشغول به کار شد. وی توفیقات زیادی در حرفه‌ی خبرنگاری به‌دست آورد و با تهیه‌ی گزارش‌هایی از اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی کشور و سفر به تمام نقاط ایران و پاره‌ای از کشورهای جهان، شناخت خوبی نسبت به مسایل مردم به‌دست آورد و با حضور در جبهه‌های جنگ و تهیه‌ی گزارش‌های تلویزیونی از علمیات جنگی، دلاوری‌های رزمندگان اسلام را در نبرد حق علیه باطل به تصویر کشید.

وی پس از 6 سال کار پر تلاش و شبانه روزی در صداوسیما در سال 1364 برای ادامه‌ی تحصیل به امریکا سفر نمود و فوق لیسانس را در رشته‌ی مهندسی صنایع با گرایش مدیریت مهندسی و مقطع دکترا و فوق دکترا در رشته‌ی مهندسی صنایع در سیستم‌ها در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی ادامه داد و در عین حال در رشته‌ی تخصصی خود در دانشگاه‌های امریکا به تدریس پرداخت.

دکتر آزمندیان به سمت مدیر عامل شبکه تلویزیونی آفتاب متعلق به جمهوری اسلامی ایران در نیویورک برگزیده شد و مدت 4 سال در این سمت به بالا بردن سطح فرهنگ ایرانیان مقیم امریکا همت گماشت.

دکتر علیرضا آزمندیان ضمن 12 سال تحقیق و تدریس در دانشگاههای آمریکا و در عین حال با مطالعات علمی پیرامون قدرت فکر به تبادل اطلاعات با دانشمندان این رشته پرداخت و ضمن شرکت در کنفرانس های علمی تکنولوژی فکر سالها در راستای توسعه این پدیده بزرگ قرن تحقیق و تدریس نمود و سرانجام برای انتقال دستاوردهای بی نظیر تکنولوژی فکر به هموطنان ایرانی خود در سال 1376 به ایران مراجعه کرد.

وی ضمن عضویت در هیأت علمی دانشکده فنی دانشگاه تهران به تأسیس مؤسسه فرهنگی علمی پدیده فکر اقدام کرد و با تشکیل کلاسهای تکنولوژی فکر به بسط و گسترش این تکنولوژی در ایران پرداخت و با تحولات بزرگی که در نظام فکری و باورهای دانشجویان خود ایجاد کرد، زندگی آنها را بکلی متحول ساخت.

استاد علیرضا آزمندیان پس از سفر به بیش از 30 کشور جهان از جمله کشورهای آسیایی، آفریقایی، اروپایی، امریکا و کانادا و مطالعه مبانی ذهن، قدرت بیکران فکر انسان و با اشراف به مکانیسم های فکر، باور و برنامه ریزی سیستم ضمیر ناخودآگاه انسان و با بکارگیری تکنیک های درست ارتباطات و تکنولوژی فکر، امروز در خدمت مردم عزیز ایران است تا با استفاده از دستاوردهای علمی خود ضمن ایجاد تغییرات اساسی در نظام فکریشان، به پالایش شخصیت های آنان پرداخته و با ایجاد تحولی شگرف در آنها، انسانهای شاد و بشاش، هدفمند، با انگیزه، توانمند و مصمم، باشخصیت و با اعتماد به نفس کامل و با عشق و امید برای زندگی عالی و پرحاصل برای ایران اسلامی ما تربیت کند.

دکتر علیرضا آزمندیان با برگزاری کنفرانس ها و دوره های تکنولوژی فکر برای مدیران، معلمان، دانشجویان، کارمندان و سایر اقشار تأثیرگذار جامعه، نه تنها نظام فکری و روحی آنان را متحول ساخته است، بلکه با اجرای تکنیک های مدیریت فکر، در بالا بردن کارایی و بهره وری انسانی آنان، تأثیر بسزایی گذاشته است.

کارکنان بنیاد بین المللی علمی و فرهنگی « فکر بزرگ » و مؤسسه « پدیده فکر » بر این باورند که با اشاعه این تکنولوژی در میان مردم ایران و متحول شدن نظام فکر و باور فردفرد آنان، به سربلندی و عظمت ایران اسلامی کمک شایانی می‌نمایند.

میلاد حیدری بازدید : 1875 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (1)

معیار واقعی بودن تصمیم آن است که دست به عمل بزنیم >>>>>> انتونی رابینز

اجازه نده ترس تو را فلج سازد >>>> مارک فیشر

افرادی که از ریسک کردن میترسند به جایی نمیرسند >>>>>>>>>> مارک فیشر

منشا همه بیماریها در فکر است >>>>>>>>>>> ژوزف مورفی

رحمت خداوند ممکن است تاخیر داشته باشد اما حتمی است >>>>>>> انتونی رابینز

چنانچه نیک اندیش باشید خیر و خوشی به دنبالش خواهد امد >>>>>> ژوزف مورفی

افراد موفق هیچ وقت اجازه نمیدهند که شرایط آزارشان دهد >>>>>>> مارک فیشر

افرادی که زمان را در انتظار شرایط عالی از دست میدهند هرگز موفق نمیشوند > مارک فیشر

اعمال ثابت ما سرنوشت ما را تعیین میکند >>>>>>>>>>>>>> انتونی رابیتز

هنگامی که تخیلات و منطق در ضدیت با هم قرار بگیرند تخیلات پیروز میشوند .>> مارک فیشر

وقتی که هدف روشنی داشته باشیم احساس روشنی به ما دست میدهد . >>>انتونی رابینز

ترس را از خود بران و با خود بگو من با نیروی شعور خود قدرت انجام هر کاری را دارم

هر کس از قدرت انتخاب برخوردار است پس سلامتی و شادی را انتخاب کند.> ژوزف مورفی

قانون زندگی , قانون باور است >>>>>>>>> ژوزف مورفی

اعتقادات ما اعمال افکار و احساسات ما را شکل میدهد >>>>>>>>>> انتونی رابینز

با هر تصمیمی تغییری تازه در زندگی اغاز میکنید >>>>>>>>>>> انتونی رابینز

برای شروع باید باور داشته باشی که میتوانی سپس با اشتیاق شروع کنی.> مارک فیشر

اگر نمیدانی به کجا میروی به هیچ کجا نخواهی رسید >>>>>>> مارک فیشر

نبوغ در سادگی نهفته است >>>>>>> مونزارت

این روشنی هدف است که به شما نیرو میبخشد >>>>>> انتونی رابینز

در زندگی شکست وجود ندارد بلکه فقط نتیجه موجود است >>>>> انتونی رابینز

تمام کسانی که ثروتمند شده اند باور داشته اند که میتوانند ثروتمند شوند.> مارک فیشر

باور به طور خود بخود به اجرا در میاید >>>>> ژوزف مورفی

نه موفقیت و نه شکست یک شبه ایجاد نمیشود >>>>>> انتونی رابینز

به ضمیر باطن خود به صورت یک هوش زنده و یک یار موافق بنگرید >>>> ژوزف مورفی

ترس باعث میشود تا بسیاری از مردم به رویاهایشان نرسند>> مارک فیشر

زندگی دقیقا به ما ان چیزی را میدهد که به دنبالش هستیم>>> مارک فیشر

نباید مطالب غلطی که از گذشته در ذهن ما برنامه ریزی شده اند حال و اینده ما را تباه کنند >>> انتونی رابینز

آرزوهی هر فرد موجب شکل گرفتن و بقای افکار او میشود>> هراکلیتوس

اندیشه هایتان را عوض کنید تا سرنوشتتان عوض شود.>>>ژوزف مورفی

زندگی آماده است تا بسیار بیشتر از انچه تصورش را میکنید به ما بدهد >>>>> مارک فیشر

تنها کسانی میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند که به قدرت ذهن ایمان دارند >> مارک فیشر

این جملات انرژی بخش را برای همه دوستان تان ارسال کنید تا به این طریق به انها انرژی مثبت هدیه دهید.

میلاد حیدری بازدید : 1319 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

فکر می‌کنید پیشرفت مطلوبی ندارید؟
اول باید ببینید که درست فکر می‌کنید یا نه؟ ملاک شما برای پیشرفت چیست؟ این ملاک تا چه حد عینی است؟ آیا اصلا ملاکی برای پیشرفت دارید یا فقط بر اساس مقایسه خود با دیگران، تصور می‌کنید که پیشرفتتان خوب نیست؟
در هر حال اگر برای‌تان ثابت شد که خوب پیشرفت نمی‌کنید، باید وضعیت را ارزیابی و تحلیل کنید.

ضعف درآمادگی‌های درسی

یک دلیل عدم پیشرفت می‌تواند ضعف پیش‌نیازها باشد. یادگیری‌های جدید بر پایه‌ی یادگیری‌های قبلی ساخته می‌شوند پس اگر در درس یا درس‌هایی ضعیف بوده‌اید و این ضعف را جبران نکرده‌اید، توقع نداشته باشید که همه چیز خوب پیش برود، یا سطح توقعات خود را پایین بیاورید و یا به صورت جدی به دنبال رفع کمبود پیش‌نیازها باشید. فبلا به این نکته اشاره کرده‌ایم که کلاس رفتن اکثر دانش‌آموزان با هدفمندی همراه نیست. درکلاس‌های تقویتی خصوصی و یا کنکور و تست -حتی اگرآموزش‌هاخوب باشند- تفاوت‌های فردی رعایت نمی‌شوند. تعداد زیادی در یک کلاس جمع می‌شوند. در این کلاس همه نوع دانش آموزی وجود دارد، ازضعیف تا قوی، ولی آموزش یکسان است درکلاس‌های کنکور، بیش‌تربرای تشریح مطالب، تست وتمرین و تکرار صرف می‌شود و دانش‌آموزانی که ضعف‌های اساسی در پیش‌نیازها دارند، فرصتی برای
ترمیم این ضعف‌ها پیدا نمی‌کنند.

دانش‌آموزان می‌توانند از زمان و هزینه‌هایی که صرف حضوردرکلاس‌ها می‌کنند، به صورت منطقی‌تری استفاده نمایند.

* اولا لزومی ندارد درهمه‌ی کلاس‌ها شرکت کنید. بایدتشخیص دهید نیازواقعی ما چیست. یعنی در کدام دروس وضع پیش‌نیازهای‌تان خوب است اما نیاز به تمرین و تکرار دارید و در کدام دروس باید وقت‌تان را صرف جبران ضعف‌ها کنید.
* ثانیا برای درس‌هایی که ضعف دارید، به صورت انفرادی یاگروه‌های کوچک (حداکثر ۴ نفری) از دبیرانی استفاده کنید که توانایی تشخیص ضعف‌ها و جبران آنها را دارند. به عبارت سادهتر رفع اشکالی کار کنید. به جای این که دبیر مربوط کلیه‌ی مطالب آن درس را آموزش دهد با هم، اما با وقت و دقت بیش‌تر به دنبال رفع اشکال باشید.

کلید: بدون جبران ضعف‌های پایه‌ای در درس‌ها، صحبت از پیشرفت تحصیلی معنایی ندارد.

ضعف درآمادگی‌های روانی

آمادگی‌های روانی (انگیزه‌ها) علی رغم نقش فوق‌العاده‌ای که دارند کمتر مورد عنایت قرار می‌گیرند. در مورد انگیزه‌ها معمولا دو نوع اشکال وجود دارد:

* بعضی‌ها انگیزه ندارند و یا انگیزه‌ی آنان کامل نیست. در این دسته، انگیزه‌ها دچار تغییرات و دگرگونی‌های زیاد است. زمانی ممکن است کاملا سر حال باشند و در آمادگی روانی در سطح بالایی به سر برند و زمانی هم هیچ حال وحوصله‌ای برای درس و کنکور ندارند. این که چرا تعدادی از دانش‌آموزان انگیزه‌ی کافی ندارند و سطح انگیزه در آنان دائما بالا و پایین می‌رود، موضوعی است که در فرصت دیگر بدان پرداخته خواهدشد.

برای آن که میزان آمادگی‌های روانی خود را ارزیابی کنید به سؤالات زیر با بله و خیر پاسخ دهید:

o آیا از درس خواندن لذت می‌برید؟
o آیا تلاش شما بیش از آن که برای خودتان باشد، برای جلب رضایت دیگران است؟
o آیا برای شما دل کندن ازمحرک‌های خوشایند دیگر مثلا تفریح، تلویزیون، فوتبال و…. کار سختی است؟
o آیا اهداف روشنی برای درس خواندن و کنکوردارید؟
o آیا ازسر اجبار درس می‌خوانید و آیا از آمادگی‌های درسی لازم برخوردار هستید؟
* بعضی ازدانش‌آموزان هم در مورد انگیزه‌های خود دچار اغراق وخودفریبی می‌شوند. متاسفانه گاه حتی مشاوران نیز متوجه نوع مشکل این دانش‌آموز نمی‌شوند. همان گونه که کافی نبودن انگیزه مشکل‌ساز است،  بزرگ‌نمایی در این باره هم موجب پوشیده‌ماندن واقعیت‌ها می‌شود.

این دسته ازدانش‌آموزان حتی اگرحرکت خود را با شور و حرارت شروع کنند، معمولا درادامه دچار کندی می‌شوند. مشاوران باید به این دانش‌آموزان واقع‌گرایی و نحوه‌ی تقسیم انرژی روانی از ابتدا تا انتهای کار را آموزش دهند. دانش‌آموزی که کار خود را با سر و صدا و صرف انرژی زیاد
شروع می‌کند، باید بداند که احتمالا در ماه‌های بعد نخواهد توانست این روند را ادامه دهد، پس آهسته و پیوسته رفتن بهتر از تندرفتن است.

توصیه مفید برای این دانش‌آموزان استفاده از خدمات مشاوره‌ای است.

کلید: انگیزه‌های واقعی خود را بشناسید و هر چند وقت یک بار آن‌ها را مرور نمایید و در صورت لزوم اصلاح کنید.

ملاک‌های ارزیابی

عامل دیگر برای عدم پیشرفت مشخص نبودن ملاک‌های پیشرفت است. دانش‌آموزان در مورد پیشرفت یا عدم پیشرفت احساس کلی و مبهم دارند. مثلا اگر یک روز خوب درس خوانده‌باشند، آن را نشانه‌ی پیشرفت می‌دانند و یا اگر یکی دو روز فرصت مطالعه را از دست بدهند، فکر می‌کنند که خیلی عقب افتاده‌اند. اما در واقع هیچ یک از این موارد چیز خاصی را نشان نمی‌دهند. پس، پیشرفت باید ملاک مشخصی داشته‌باشد. این ملاک می‌تواند بر اساس زمان تعیین شود. مثلا مقدار زمان مطالعه‌ی مفید، در این صورت شما باید سعی کنید با یک برنامه‌ی تدریجی و منطقی ساعات مفید خود را افزایش دهید.

یک ملاک دیگر بر اساس موضوعات درسی است. مثلا شما در محدوده‌ی یک ماهه تصمیم می‌گیرید که ۵ بحث ازفیزیک، ۴ بحث ازشیمی، ۶ بحث از ادبیات و…. را بخوانید و در ماه بعد موضوعات و مباحث دیگر را مطالعه کنید.

توصیه می‌شود ملاک‌های ارزیابی پیشرفت خود را به صورت جزیی مثلا روزانه و یا حتی هفتگی تعیین نکنید، چرا که باعث دل‌سردی می‌شود. در این خصوص بهتر است کمی کلی عمل نمایید. ارزیابی روند پیشرفت در فرصت‌های دو هفته‌ای خوب است. همیشه به خودتان امید بدهید که
می‌توانید بهتر از گذشته عمل کنید.

کلید: با تعیین ملاک‌های مشخص، کنترل روند پیشرفت خود را تسهیل کنید

نتیجه‌گیری:

* بدون جبران ضعف‌های پایه‌ای در درس‌ها، صحبت از پیشرفت تحصیلی معنایی ندارد.
* انگیزه‌های واقعی خود را بشناسید و هر چند وقت یک بارآنها را مرور نمایید و در صورت لزوم اصلاح کنید.
* با تعیین ملاک‌های مشخص، کنترل روند پیشرفت خود را تسهیل کنید.

میلاد حیدری بازدید : 876 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

فکر می‌کنید پیشرفت مطلوبی ندارید؟
اول باید ببینید که درست فکر می‌کنید یا نه؟ ملاک شما برای پیشرفت چیست؟ این ملاک تا چه حد عینی است؟ آیا اصلا ملاکی برای پیشرفت دارید یا فقط بر اساس مقایسه خود با دیگران، تصور می‌کنید که پیشرفتتان خوب نیست؟
در هر حال اگر برای‌تان ثابت شد که خوب پیشرفت نمی‌کنید، باید وضعیت را ارزیابی و تحلیل کنید.

ضعف درآمادگی‌های درسی

یک دلیل عدم پیشرفت می‌تواند ضعف پیش‌نیازها باشد. یادگیری‌های جدید بر پایه‌ی یادگیری‌های قبلی ساخته می‌شوند پس اگر در درس یا درس‌هایی ضعیف بوده‌اید و این ضعف را جبران نکرده‌اید، توقع نداشته باشید که همه چیز خوب پیش برود، یا سطح توقعات خود را پایین بیاورید و یا به صورت جدی به دنبال رفع کمبود پیش‌نیازها باشید. فبلا به این نکته اشاره کرده‌ایم که کلاس رفتن اکثر دانش‌آموزان با هدفمندی همراه نیست. درکلاس‌های تقویتی خصوصی و یا کنکور و تست -حتی اگرآموزش‌هاخوب باشند- تفاوت‌های فردی رعایت نمی‌شوند. تعداد زیادی در یک کلاس جمع می‌شوند. در این کلاس همه نوع دانش آموزی وجود دارد، ازضعیف تا قوی، ولی آموزش یکسان است درکلاس‌های کنکور، بیش‌تربرای تشریح مطالب، تست وتمرین و تکرار صرف می‌شود و دانش‌آموزانی که ضعف‌های اساسی در پیش‌نیازها دارند، فرصتی برای
ترمیم این ضعف‌ها پیدا نمی‌کنند.

دانش‌آموزان می‌توانند از زمان و هزینه‌هایی که صرف حضوردرکلاس‌ها می‌کنند، به صورت منطقی‌تری استفاده نمایند.

* اولا لزومی ندارد درهمه‌ی کلاس‌ها شرکت کنید. بایدتشخیص دهید نیازواقعی ما چیست. یعنی در کدام دروس وضع پیش‌نیازهای‌تان خوب است اما نیاز به تمرین و تکرار دارید و در کدام دروس باید وقت‌تان را صرف جبران ضعف‌ها کنید.
* ثانیا برای درس‌هایی که ضعف دارید، به صورت انفرادی یاگروه‌های کوچک (حداکثر ۴ نفری) از دبیرانی استفاده کنید که توانایی تشخیص ضعف‌ها و جبران آنها را دارند. به عبارت سادهتر رفع اشکالی کار کنید. به جای این که دبیر مربوط کلیه‌ی مطالب آن درس را آموزش دهد با هم، اما با وقت و دقت بیش‌تر به دنبال رفع اشکال باشید.

کلید: بدون جبران ضعف‌های پایه‌ای در درس‌ها، صحبت از پیشرفت تحصیلی معنایی ندارد.

ضعف درآمادگی‌های روانی

آمادگی‌های روانی (انگیزه‌ها) علی رغم نقش فوق‌العاده‌ای که دارند کمتر مورد عنایت قرار می‌گیرند. در مورد انگیزه‌ها معمولا دو نوع اشکال وجود دارد:

* بعضی‌ها انگیزه ندارند و یا انگیزه‌ی آنان کامل نیست. در این دسته، انگیزه‌ها دچار تغییرات و دگرگونی‌های زیاد است. زمانی ممکن است کاملا سر حال باشند و در آمادگی روانی در سطح بالایی به سر برند و زمانی هم هیچ حال وحوصله‌ای برای درس و کنکور ندارند. این که چرا تعدادی از دانش‌آموزان انگیزه‌ی کافی ندارند و سطح انگیزه در آنان دائما بالا و پایین می‌رود، موضوعی است که در فرصت دیگر بدان پرداخته خواهدشد.

برای آن که میزان آمادگی‌های روانی خود را ارزیابی کنید به سؤالات زیر با بله و خیر پاسخ دهید:

o آیا از درس خواندن لذت می‌برید؟
o آیا تلاش شما بیش از آن که برای خودتان باشد، برای جلب رضایت دیگران است؟
o آیا برای شما دل کندن ازمحرک‌های خوشایند دیگر مثلا تفریح، تلویزیون، فوتبال و…. کار سختی است؟
o آیا اهداف روشنی برای درس خواندن و کنکوردارید؟
o آیا ازسر اجبار درس می‌خوانید و آیا از آمادگی‌های درسی لازم برخوردار هستید؟
* بعضی ازدانش‌آموزان هم در مورد انگیزه‌های خود دچار اغراق وخودفریبی می‌شوند. متاسفانه گاه حتی مشاوران نیز متوجه نوع مشکل این دانش‌آموز نمی‌شوند. همان گونه که کافی نبودن انگیزه مشکل‌ساز است،  بزرگ‌نمایی در این باره هم موجب پوشیده‌ماندن واقعیت‌ها می‌شود.

این دسته ازدانش‌آموزان حتی اگرحرکت خود را با شور و حرارت شروع کنند، معمولا درادامه دچار کندی می‌شوند. مشاوران باید به این دانش‌آموزان واقع‌گرایی و نحوه‌ی تقسیم انرژی روانی از ابتدا تا انتهای کار را آموزش دهند. دانش‌آموزی که کار خود را با سر و صدا و صرف انرژی زیاد
شروع می‌کند، باید بداند که احتمالا در ماه‌های بعد نخواهد توانست این روند را ادامه دهد، پس آهسته و پیوسته رفتن بهتر از تندرفتن است.

توصیه مفید برای این دانش‌آموزان استفاده از خدمات مشاوره‌ای است.

کلید: انگیزه‌های واقعی خود را بشناسید و هر چند وقت یک بار آن‌ها را مرور نمایید و در صورت لزوم اصلاح کنید.

ملاک‌های ارزیابی

عامل دیگر برای عدم پیشرفت مشخص نبودن ملاک‌های پیشرفت است. دانش‌آموزان در مورد پیشرفت یا عدم پیشرفت احساس کلی و مبهم دارند. مثلا اگر یک روز خوب درس خوانده‌باشند، آن را نشانه‌ی پیشرفت می‌دانند و یا اگر یکی دو روز فرصت مطالعه را از دست بدهند، فکر می‌کنند که خیلی عقب افتاده‌اند. اما در واقع هیچ یک از این موارد چیز خاصی را نشان نمی‌دهند. پس، پیشرفت باید ملاک مشخصی داشته‌باشد. این ملاک می‌تواند بر اساس زمان تعیین شود. مثلا مقدار زمان مطالعه‌ی مفید، در این صورت شما باید سعی کنید با یک برنامه‌ی تدریجی و منطقی ساعات مفید خود را افزایش دهید.

یک ملاک دیگر بر اساس موضوعات درسی است. مثلا شما در محدوده‌ی یک ماهه تصمیم می‌گیرید که ۵ بحث ازفیزیک، ۴ بحث ازشیمی، ۶ بحث از ادبیات و…. را بخوانید و در ماه بعد موضوعات و مباحث دیگر را مطالعه کنید.

توصیه می‌شود ملاک‌های ارزیابی پیشرفت خود را به صورت جزیی مثلا روزانه و یا حتی هفتگی تعیین نکنید، چرا که باعث دل‌سردی می‌شود. در این خصوص بهتر است کمی کلی عمل نمایید. ارزیابی روند پیشرفت در فرصت‌های دو هفته‌ای خوب است. همیشه به خودتان امید بدهید که
می‌توانید بهتر از گذشته عمل کنید.

کلید: با تعیین ملاک‌های مشخص، کنترل روند پیشرفت خود را تسهیل کنید

نتیجه‌گیری:

* بدون جبران ضعف‌های پایه‌ای در درس‌ها، صحبت از پیشرفت تحصیلی معنایی ندارد.
* انگیزه‌های واقعی خود را بشناسید و هر چند وقت یک بارآنها را مرور نمایید و در صورت لزوم اصلاح کنید.
* با تعیین ملاک‌های مشخص، کنترل روند پیشرفت خود را تسهیل کنید.

میلاد حیدری بازدید : 1550 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (3)

آیا تا به حال به تماشای دریا نشسته‌اید؟ اگر آری، حتما متوجه شده‌اید که تمام آشفتگی‌ها، برخوردها و امواج فقط در سطح است.

در عمیق‌ترین بخش‌های دریا هم آشفتگی وجود ندارد؛ حتی موجی کوچک.وقتی در دریای وجودتان عمیق فرو روید و آرامش را به دست آورید، به نقطه‌ای می‌رسید که هیچ آشفتگی و ناآرامی هرگز در آن راه نداشته است. همانجا بایستید، هر تغییر و دگرگونی از آنجا میسر می‌شود.در آنجا خود استاد خویشتن‌ هستید. اکنون هر آنچه غیر ضروری است می‌تواند دور انداخته شود، بدون هیچ‌‌گونه درگیری و نزاع.  با کمال تعجب می‌بینید که تغیر کرده‌اید.

امروزه نقش مثبت‌اندیشی، داشتن افکار و امواج مثبت و دارا بودن عینک خوشبینی بر کسی پوشیده نیست. نتایج یک پژوهش نشان می‌دهد میانگین عمر افراد مثبت‌اندیش، ۷ سال بیشتر از کسانی است که از این ویژگی بی‌بهره هستند و با عینک تیره بدبینی به دنیا و امور آن می‌نگرند.

در زندگی شهرنشینی با توجه به استرس‌های موجود در محیط پیرامون افراد، آلودگی‌های صوتی و دیگر ناهنجاری‌هایی که اثرات نامطلوب فراوانی به دستگاه روانی ما وارد می‌آورد؛ طبیعی است که مقادیر فراوانی از انرژی ما از بین رفته و ما فاقد انرژی و توان لازم جهت مقابله با مسائل و کنار آمدن با مشغله‌های زندگی روزمره می‌شویم.

بی‌توجهی‌ها و عدم‌آگاهی نسبت به ملزومات و مایحتاج دستگاه روانی ما را دچار مسائلی می‌کند که بعضا ریشه و علت آنها را در بیرون از خود جست‌وجو می‌کنیم. خلق افسرده، حالات اضطرابی، پرخاشگری و بسیاری از بیماری‌های روان‌تنی حاصل همین غفلت و بی‌توجهی ما نسبت به خویشتن خویش است.

همواره مصایب و مشکلات حاد موجود در زندگی برهم‌زننده تعادل روانی ما نیستند؛ به عبارتی نرساندن سوخت لازم به دستگاه روانی هم می‌تواند علت بسیاری از کج‌خلقی‌ها، اختلالات خواب، اختلالات جنسی و خلقی در ما باشد.

گاهی اوقات ما فراموش می‌کنیم که ظرف درون خود را از آلودگی‌ها بزداییم و یا به عبارتی دیگر از ورود آلودگی‌ها به ظرف وجودی خویش جلوگیری کنیم؛ گویا از یاد می‌بریم که ما فقط برای کار کردن و متحمل شدن استرس‌ها و فرو خوردن خشم خویش در اثر مسائلی که نمی‌توانیم دخالت مستقیمی در جریان اجرایی آن داشته باشیم، به این دنیا نیامده‌ایم. رسالت ما درگیر شدن در تمام بازی‌های زندگی و تلاش صرف جهت نباختن نیست.

جراحی روانی

ما معمولاً قبل از اینکه منزل را به سمت محل کار و یا رفتن به یک جلسه کاری و یا مهمانی ترک کنیم تدارکات خاصی می‌بینیم از جمله اینکه ما خود را آراسته می‌کنیم ما با لباس‌هایی که داخل منزل از آنها استفاده می‌کنیم و با همان وضعیت از منزل بیرون نمی‌رویم، بعید می‌دانم کسی این آراستگی را نکوهش کند، اما چگونه است که ما برای رفتن به یک مهمانی ساده ساعت‌ها وقت صرف می‌کنیم تا با وضعیت ظاهری مناسبی حضور به هم رسانیم ولی دقت و انرژی برای خویشتن خویش نداریم برای رفتن به یک کلاس آموزشی در زمینه مسائل ارتباطی – رفتاری و یا مراجعه به یک متخصص علوم رفتاری اعلام می‌کنیم که فرصت نداریم یا پول نداریم!

بنابراین لزوم انجام جراحی روانی بیش از پیش نمایان می‌شود. آری ما در ابتدا نیازمند برداشتن بخش‌های مسئله‌دار ذهنمان هستیم، باید ابتدا برای افکار و باورهایمان فکری بیندیشیم چرا که احساسات ما منتج از افکار ماست باید شروع به خارج کردن اضافات ذهنمان کنیم این خروج به‌مراتب مهم‌تر از خروج چربی‌ها از بدنمان است چرا که اگر به زیبایی ذهن و روان برسیم و دستگاه روانی ما شرایط مناسبی داشته باشد چه بسا برای خود ارزش و احترام بیشتری قائل شویم و پذیرش مناسبی برای خویش داشته باشیم.

در اینجا  می‌خواهم به اهمیت بیشتر بعد روانی اشاره کنم که در واقع پیش‌نیاز بعد جسمانی است؛ احساس رضایت و دوست داشتن خود مستلزم انجام جراحی‌های خاصی نیست همانطور که احساس خوشبختی مستلزم رسیدن به یک وضعیت مطلوب اقتصادی – رفاهی نیست. خوشبختی یک وضعیت نیست بلکه احساسی خوشایند و درونی است و اگر ما بتوانیم در همین شرایطی که هستیم به احساس خوشبختی و رضایت برسیم با رسیدن به اهداف و محقق شدن آرزوهایمان این احساس بیشتر و ماندگارتر از قبل خواهد بود.

در غیراین صورت هیچ تضمینی وجود ندارد که ما با رسیدن به یک موقعیت اقتصادی مناسب یا قبولی در کنکور و غیره احساس خوشبختی و سعادتمندی کنیم وضعیت مالی مناسب به رفاه بیشتر و راحتی ما کمک می‌کند ولی بالقوه شادی و رضایت وارد زندگی ما نمی‌کند ما برای شاد بودن به ارتباط با آدم‌های شاد، توجه به نیازهای کودک درون، دارا بودن عشق بدون قید و شرط به کل هستی و زدودن زنگارها از ظرف زیبای درون نیاز داریم.

آیا می‌توانم بهتر از این باشم

ما در مسائلی که برایمان روی می‌دهد نقش داریم این نقش برخی مواقع مستقیم و گاهی به‌صورت غیرمستقیم است و چه زیباست هرکدام از ما در رابطه با مسائلی که برایمان ایجاد می‌شود نقش خود را بیابیم و از خود سؤال کنیم من در این موضوع یا این مشکل چه نقشی داشتم آیا می‌توانم ایفای نقش بهتری داشته باشم؟

تغییر معمولاً بار استرسی دارد تغییر محل کار، تغییر محل زندگی، تغییر شغل و تغییر رئیس‌مان در محل کار ما را کمی دچار اضطراب می‌کند؛ تغییرات درونی هم از این امر مستثنی نیست.

ما براساس بسیاری از عادات قهری و جبری خود زندگی می‌کنیم و برای ما آسوده‌تر است که آنها دست‌نخورده باقی بمانند ما طبق عادات رفتاری خود در شرایط مشابه رفتارهای مشابهی انجام می‌دهیم بنابراین با شروع دستکاری این عادات که زمینه تغییرات رفتاری ما را فراهم می‌کنند بعضاً با احساسات ناخوشایندی هم روبه‌رو می‌شویم به‌عنوان مثال کسی که همواره در اختلافات از موضع برنده – بازنده عمل می‌کند و می‌خواهد به هر قیمتی شده نبازد وقتی متوجه می‌شود که برای حل اختلاف می‌توان به گونه‌ای دیگر نیز رفتار کرد و گاهی لازم است به خاطر دیگری مثلاً همسر، گذشت کرد و این به معنای باختن و بازنده بودن نیست ابتدا حالت خوشایندی نخواهد داشت او همواره با زور و فشار تلاش کرده موقعیت را به نفع خویش تغییر داده و به پایان ببرد و هم‌اکنون باید جلوی این رفتار خود را بگیرد طبیعی است که این کار راحت نخواهد بود ولی کافیست قدم اول برداشته شود و ما به لزوم تغییر پی ببریم و شروع کنیم با گذشت زمان و بررسی تعاملات و رفتارهای خود با دیگران و اثرات مطلوب ایجاد شده، این تغییر تقویت خواهد شد و مهر تاییدی خواهد بود که نشان می‌دهد ما چقدر به تغییر کردن نیازمندیم.

نکته قابل توجه که می‌توان در اینجا بدان اشاره کرد این است که اساس درمان بسیاری از روان‌درمانگران و روانپزشکان معروف دنیا براساس همین تغییر است دکتر گلاسر درمان را تغییر در رفتار می‌داند؛ آدلر تغییر در انگیزش، راجرز تغییر در ادراک، الیس تغییر در باورها، بک تغییر در شناخت و پرز تغییر در نیازها و علایق را اساس درمان اشخاص می‌دانند.

اهمیت تغییر در اینجا بیش از پیش خود را نمایان می‌کند در بسیاری از مواقع تغییر سبک زنگی ما را از مبتلا شدن به بسیاری از بیماری‌ها و مسائل روان‌شناختی مصون می‌دارد تصور کنید فردی که مهارت‌های حل مسئله، کنترل خشم، روابط بین فردی مؤثر و رفتار جرات‌مندانه را آموخته و آنها را به کار می‌برد نسبت به کسی که از این توانایی‌ها برخوردار نیست در مقابله با مسائل زندگی و ناملایمات و یا در برقراری ارتباط مناسب با دیگران چقدر می‌تواند قدرتمندانه و موفق‌تر عمل کند.

همه چیز مهیاست برای یک شروع دیگر برای شروعی بهتر، ما نیازمند تغییرات وسیعی در همه ابعاد هستیم اما بیاییم این تغییرات را ابتدا از خود شروع کنیم ابتدا از درون نه از بیرون، تغییرات مناسب درونی شرایط را برای تغییرات بیرونی نیز مهیا می‌کند پس بیاییم گام اول را استوار برداریم و اعلام کنیم: غافل نخواهم بود و تغییر را شروع خواهم کرد.

میلاد حیدری بازدید : 1692 یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

رشد و پیشرفت نتیجه ایجاد تغییر و تحول در زندگیست. اگر همچنان در وضعیت فعلی خود باقی بمانید، هیچ گاه به رشد و تعالی نمی رسید. شیوه ی تفکر و عملکرد خود را تغییر دهید تا بتوانید به کلیه اهداف خود دست پیدا کنید. باید توجه داشت که تغییر و تحول از یک روند ممتد پیروی کرده و هیچ گاه متوقف نمی شود. به محض متوقف شدن تغییر و تحول، رشد و پیشرفت شما هم متوقف می گردد.

ما قصد داریم تا در این مقاله مهم ترین تکنیک های موجود در زمینه ایجاد تغییر و تحول در زندگی را به شما معرفی کنیم.

۱- ریتم زندگی خود را آرام کنید

شما نیاز به زمان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید. پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید.

“سعی کنید آهسته به جلو پیش بروید تا در عین حال بتوانید بیش از پیش از زندگی لذت ببرید. مشغولیت های بی مورد نه تنها لذت تماشای مناظر بی نظیر زندگی را از شما می گیرند بلکه باعث می شوند که شما هیچ حسی نسبت به اینکه کجا هستید، به کجا می روید، و چه کاری انجام می دهید نیز نداشته باشید.”
ادی کانتور

۲- خواستار تغییرباشید

“تمایل داشتن” ضروری است. این زندگی شماست، هیچ کس نمی تواند در آن تغییر ایجاد کند مگر خود شما. اگر خودتان خواستار تغییر نباشید، آنگاه هیچ چیز در این دنیا نمی تواند شما را مجبور به تغییر کند.

به این منظور در ابتدا باید به خود بگویید که با ایجاد تغییر، زندگی من از شرایط فعلی بهتر خواهد شد. اصلاً مهم نیست که زندگی شما تا چه اندازه خوب است به هر حال باز هم جای پیشرفت و ترقی وجود دارد. از سوی دیگر اگر تصور می کنید که زندگیتان اصلاً خوب نیست، باز هم ناامید نشوید، همیشه جای امیدواری برای بهبود اوضاع جود دارد. به خودتان بقبولانید که همیشه توانایی ایجاد تغییرات مناسب در زندگی را دارید.

۳- مسئولیت پذیر باشید

قبول مسئولیت های زندگی یک “باید” است. دیگران را به خاطر اتفاقات بدی که در زندگیتان رخ می دهد سرزنش نکنید. انگشت سرزنش خود را به سوی خانواده، دوستان، کارفرما و یا وضعیت بد اقتصادی جامعه نشانه نگیرید. خوبی و بدی موجود در زندگی مستقیماً به عملکرد فردی شما بستگی دارد. زمانیکه مسئولیت این موارد را پذیرفتید، آنگاه می توانید انتظار ایجاد تغییرات شگرفی را در زندگی خود داشته باشید.

“باید تصمیم بگیریم که خودمان و نه اوضاع و احوال پیرامونمان را تغییر دهیم. با این روش می توانیم خیلی موثرتر عمل کنیم.”
استفان کوی

۴- ارزش های اصلیتان را مرور کنید

در اعماق قلب هر فرد اصولی وجود دارد که وی به شدت به آنها معتقد است. از خود سوال کنید ارزشمندترین چیزی که در زندگیتان وجود دارد چیست؟ احساس می کنید برای داشتن یک زندگی موفق باید چه اصولی را رعایت کنید؟ اینها ارزش هایی هستند که خودتان باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشید. آنها را پیدا کنید و به خودتان یادآوری نمایید.

۵- دلایل مهم زندگیتان را پیدا کنید

ایجاد تغییر کار ساده ای نیست چراکه شما باید بر سکون حاکم بر زندگی خود غلبه کنید. درست مثل یک شاتل فضایی که برای غلبه بر جاذبه ی زمین نیاز به یک موشک پرقدرت دارد. شما هم برای غلبه بر سکون موجود در زندگی نیاز به یک منبع پرقدرت انرژی دارید. دلیل شما برای تغییر درست همان منبع انرژی است. برای پیدا کردن این دلایل ببینید چه چیزهایی برایتان مهم هستند.

۶- افکار نیرو بخش را جایگزین افکار محدود کننده کنید

افکار محدود کننده جزء بزرگترین موانعی هستند که شما را از پیشرفت در زندگی محروم می کنند. ابتدا باید آنها را پیدا کنید تا بعداً بتوانید بر آنها غلبه کنید. به منظور تشخیص این قبیل افکار در ذهن خود به دنبال افکاری باشید که شامل عبارات زیر هستند:

“من نمی توانم….”

“قادر نیستم که ….”

“من هیچ وقت نتوانستم ….”

“هیچ راهی وجود ندارد که ….”

هر زمان که در ذهن خود به یکی از این افکار برخورد کردید، آن را یادداشت نمایید و یک تفکر نیرو بخش را جایگزین آن نمایید. در مقابل هر جمله منفی یک جمله ی مثبت بنویسید.

۷- عادات خوب را جایگزین عادات بد کنید

شما می بایست علاوه بر افکار محدود کننده، عادات بد خود را نیز پیدا کنید. آیا عاداتی هستند که همیشه شما را از اقدام کردن باز می دارند؟ آیا رفتارهایی هستند که باید از آنها دست بشکنید؟ بهتر است که لیستی از آنها تهیه نمایید.

سپس به جای اینکه سعی کنید آنها را ترک کنید، یکسری عادات مثبت برای جایگزین نمودن آنها در نظر بگیرید. فرض کنید یکی از عادات بد شما تماشای بیش از اندازه تلویزیون است. به جای اینکه مدت زمان تماشای تلویزیون را کم کنید، به انجام کاری فکر کنید که جایگزین تلویزیون شود. به عنوان مثال می توانید مطالعه کردن را انتخاب کنید.

۸- برای خود الگو و مربی انتخاب کنید

پیدا کردن یک الگو در زندگی کمک بزرگی در راه تعالی آرمان ها محسوب می شود. او می تواند شما را راهنمایی کرده و مشکلات و موانع موجود بر سر راهتان را یادآوری نماید. با این کار می توانید در وقت و ان‍رژی خود صرفه جویی کنید.

البته پیدا کردن یک مربی خوب ساده نیست و در ابتدا شما باید به او ثابت کنید که فرد مستعد و قابلی هستید. سعی کنید در نظر او فرد مفیدی جلوه کنید. در کارها کمکش کنید تا ثابت کنید که شاگرد زرنگی هستید و این ارزش را دارید که بر روی شما سرمایه گذاری کند.

۹- انتظارات منطقی داشته باشید

باید از ابتدای راه انتظارات منطقی را در ذهن خود بپرورانید. کار شما در مراحل ابتدایی به مراتب ساده تر است و هر چه جلوتر می روید موانع و مشکلات هم بیشتر می شوند. تغییر و تحول نیازمند زمان است به ویژه اگر بخواهید تغییرات دائمی در زندگی خود ایجاد کنید. انتظارات منطقی، شما را در شرایط سخت همچنان پابرجا نگه می دارند.

۱۰- پیوسته در حرکت باشید

مسئله اصلی آغاز نمودن کار است. زمانیکه شروع کردید، آنوقت می توانید با سرعت دلخواه به جلو پیش بروید. درست مثل هل داد ماشین، در ابتدا باید نیروی زیادی به آن وارد کنید تا راه بیفتد، اما وقتی راه افتاد نیاز به انرژی کمتری دارد.

همیشه در حال بهبود زندگی خود باشید. سعی کنید هر روزتان بهتر از دیروز باشد. همانطور که قبلاً هم گفتیم تا تغییر و تحول نباشد، خبری از رشد و پیشرفت هم نخواهد بود.

میلاد حیدری بازدید : 2242 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

 

 

دکتر دنیس ویتلی  را به عنوان استاد موفقیتهای عالی و کمال فردی در دنیا می شناسند.

او با بیش از 10 میلیون نسخه فروخته شده نوارهای «ایجاد انگیز» در 14 زبان پرفروشنده ترین فرد در زمینه پیشرفتهای شخصی و حرفه ای است . احتمالاً او را بیشتر به عنوان نویسنده / گوینده  سِری ِ« روانشناسی پیروزی » می شنا سند که همواره در فهرست پر فروش ترین برنامه های بدون موسیقی بوده است .

این مجموعه نوارها در زمان اولین عرضه که سال 1978 بوده است 100000000 دلار در حراجی ها فروخته است .

او همچنین 10 عنوان کتاب در زمینه مدیریت خویشتن تأ لیف کرده است که 2 عنوان از آنها جزء پر فروش ترین کتابها بوده اند: « سرآغاز مهارت» و« بهترین بودن »

جدیدترین کتاب ویتلی « امپراطوران فکر » است که در فوریه 1995 توسط  ویلیام  مارو منتشر شد...

ویتلی که یکی از سخنگویان معروف وپر مشغله در شرکتها، انجمن ها و مؤسسات امریکاست، حدود 180 سمینار نیم روزه را در سالهای 96-95 در سراسر کشور برگزار کرده است ..

مدارس بازرگانی و دانشگاههای مهم برپا کننده این سمینارها برای مخاطبین در سطوح مختلف بودند..

همچنین این سری سخنرانی ها با عنوان « نکاتی در زمینه رهبری » چهرهایی چون استفن کوی و تام پیترز را معرفی کردند.

اخیراً ،انجمن مدیریت فروش و بازاریابی ،ویتلی را سخنران برجسته سال نامیده است ...
نام او همچنین به تازگی در تالار افتخار سخنرانان بین المللی در سِنت لوییس میسوری وارد شده است.

ویتلی بنیان گذار انجمن ملی خود باوری و مدیر کابینه رئیس جمهور در تحصیلات حرفه ای در سال 1991بود..

او جایزه نشاط  جوانی را به خاطر کمک قابل ملاحظه اش در راهنمایی جوانان دبیرستانی از انجمن ملی رهبری جوانان دریافت کرد..

 در دهه 1980 ، وی توسط  ویلیام  سیمون به  سِمتِ ریا ست کمیته المپیک امریکا منصوب شد،تا بعنوان اولین فرد غیر پزشک در انجمن پزشکی ورزشی المپیک خدمت کند ، او بعنوان رئیس کمیته روانشناسی مسئول ابداع برنامه های تمرینی برای ذهن بود تا عملکرد تمامی ورزشکاران المپیک امریکا را بهبود بخشد ،بعلاوه او در این مدت در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی  استاد میهمان بود.

 در دهه 1970 ویتلی رئیس انجمن بین المللی تحصیلات تکمیلی بود،مؤسسه ای غیرانتفاعی که توسط دکتر جوناس ساک و دیگر دانشمندان برجسته حفظ تندرستی تأسیس شده بود،به علاوه او اسیران جنگی ای را که از ویتنام به امریکا باز می گشتند مورد مشاوره قرار می داد.

در دهه 1960 هنگامی که تحصیلات تکمیلی خود را به پایان می رساند ،به عنوان مشاور رئیس ساک در زمینه تحقیقات بیولوژیکی در لاجولای  کالیفرنیا فعالیت می کرد .

همچنین در این مدت سمینارهای کنترل استرس  را برای فضا نوردان موشک آپولوی ناسا برگزار کرد.

ویتلی کاپیتان سابق نیروی دریائی و فارغ التحصیل دانشکده دریا نوردی امریکا در آناپولیس  است ..

او دکترایش را در رشته رفتارشناسی انسان  در سال 1970 از دانشگاه لاجولا دریافت کرد..
ویتلی و همسرش سوزان  در رانکو سا نتای امریکا زندگی می کنند و دارای 7 فرزند می باشند..

نوشته شده توسط:سهیل بهمن

میلاد حیدری بازدید : 810 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

" اگر كسي استعداد طبيعي داشته باشد باز هم بايد براي موفقيت تمرين كند و آماده شود.
جان ماکسول "

" قدرت شگفت انگيز نيروهاي خلاق و استعدادهاي نهفته آدمي هنگامي آشكار مي شود كه نيازي حياتي، تواناييهاي او را به فعاليت وادارد و كشش آرزويي، سراپاي وجودش را به جنب و جوش درآورد.
آبراهام لينكلن "

" هوش و استعداد خود را پرورش بده، اما نه از راه مطالعه صرف، بلكه با تفكر توام با عمل. تمايل بيشتر دانشمندان به مطالعه شبيه تلمبه است؛ خالي بودن مغزهاي خودشان موجب مي شود كه افكار مردم ديگر را به سوي خود بكشند؛ هركس زياد مطالعه كند به تدريج قدرت تفكر خود  را از دست مي دهد.
شوپنهاور "

" نظم و ترتيب، آتش پالايشگري است كه استعداد را به قابليت تبديل مي كند
ری اسمیت "

" بايد دانست كه تعهد و استعداد با هم ارتباطي ندارند، مگر اينكه شما آنها را به هم ربط دهيد
جان ماکسول "

" هر انسان عادي تنها از يك دهم استعدادها و قدرت فكري خود استفاده مي كند.
ویلیام جیمز "

" نگرش انسان با استعداد و ظرفيت او رابطه مستقيم دارد.
جان ماکسول "

" تحمل انسان داراي نبوغ ناممكن است، مگر آنكه در وجودش دست كم دو ويژگي وجود داشته باشد : سپاسگذاري و پاكي
نیچه "

" به هر قهرمان ورزش حرفه اي كه بنگريد، استعداد فراوان مي بينيد. اما آنچه بهترين ها را به بالاترين سطح مي رساند، فكر و ذهن است
جان ماکسول "

" آنچه كسي را برنده مي كند، توانايي ذاتي، استعداد و يا ضريب هوشي او نيست. ابزار برنده، نگرش شماست نه استعدادتان؛ نگرش معيار كاميابي است.
دنيس ويتلي "

" استعدادهاي خود را پنهان نكنيد. استعداد براي اين خلق شده است كه به كار گرفته شود. گذاشتن ساعت آفتابي در سايه چه فايده اي دارد؟
بنجامين فرانكلين "

" اگر استعداد داريد، اما تلاش و تحرك شما به جايي نمي رسد، احتمالا بر خود مسلط نيستيد.
جان ماکسول "

" تفاوت انسانها در داشتن و نداشتن استعدادها نيست بلكه در چگونگي استفاده از آن است.
استيوي واندر "

" دانايان سكوت مي كنند،با استعدادها گفتگو مي كنند و ابلهان اهل مجادله اند.
ضرب المثل چینی "

" در زنان هوش و در مردان استعداد بيشتر است. آنچه را زن با چشم دقت و بررسي مي بيند، مرد با ديده عقل و انديشه مي نگرد.
ژان ژاك روسو "

" استعداد بشر همواره با محدوديت روبه رو است و هيچ كس بدون داشتن برخي ضعفها نمي تواند نابغه گردد؛ اين ضعفها حتي مي تواند محدوديت هاي ذهني باشد.
شوپنهاور "

" لياقت و استعداد شخصي، وابسته به هدف عالي هر شخصي بوده و موفقيت، نتيجه مستقيم سعي و كوشش است.
كنفوسيوس "

" استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد
اونوره دو بالزاك "

" تمام سرمايه هاي خود را يك جا جمع كنيد، همه استعدادهاي خود را گرد آوريد، تمام نيروهاي خود را آرايش دهيد و همه توانايي هاي خود را براي تسلط روي حداقل يك زمينه كاري متمركز كنيد.
جان هاگاي "

" بهترين راه دشمن تراشي، داشتن و به كار انداختن استعداد و لياقت است
لاروشفوكو "

" دانشگاه، تمام استعدادهاي افراد از جمله بي استعدادي آنها را آشكار مي كند.
آنتوان چخوف "

" در جامعه اي كه كارها برحسب استعداد تقسيم نشود، در حقيقت همه بيكارند.
فرانسوا ولتر "

" هر كس با استعدادهايي آفريده شده كه بايد آنها را به كار بندد. به كار بستن آنها، بزرگترين سعادت در زندگي هر فرد است.
گوته "

" استعداد هاي نهفته درون خود را كشف و شكوفا كنيد
آنتوني رابينز "

" بدبختي، مربي استعداد است
ويكتور هوگو "

" برنامه ريزي، يعني تشخيص اين مطلب كه بزرگترين استعدادها و آرزوها بايد مسير درست خود را پيدا كنند.
آنتونی رابینز "

" براي آگاهي از استعدادها و محدوديت هايتان، هيچ كس مناسب تر از خودتان نيست
پائولو كوئيلو "

" فرزانگان سخن نمي گويند، بلكه با استعدادان سخن مي گويند و تهي مغزان بگومگو مي كنند.
كونگ تين گان "

" استعداد، آدمي را مي پوشاند و وقتي استعدادش رو به كاستي نهاد، آنچه هست نمايان مي شود.
نیچه "

" كساني كه از حيث استعداد و طبيعت، مافوق ديگران هستند، غالبأ به خطا و گناه نزديكترند، زيرا هيچ دليلي ندارد كه استعداد، اشخاص را مافوق يكديگر قرار دهد
فرانسوا ولتر "

" استعداد در فضاي آرام رشد مي كند و شخصيت در جريان كامل زندگي.
گوته "

میلاد حیدری بازدید : 2603 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (2)


 رابرت کیوساکی

 رابرت کیوساکی  متولد هاوایی می باشد او نویسنده و سخنرانی با انگیزه است و در امریکا تحصیل کرده است، در جنگ ویتنام به عنوان عضوی از سربازان دریایی جنگیده است .

او در حال حاضر در امریکا زندگی می کند و نویسنده ای با انگیزه و سخنرانی حاذق در حوضه مالی ،سرمایه گذاری و تجارت می باشد.

پدر پولدار ،پدر بی پولی از سری کتابهای او می باشد که به همراه برنامه های آموزشی او به میلیونها تیراژدر سراسر جهان به انتشار رسیده است .او در این رابطه به ، بالغ بر هزاران دانش آموز آموزش می دهد.

کیوساکی در هاوایی متولد شد و درهمانجا دوران کودکی را پشت سر نهاد او از پدر و مادری  ژاپنی و امریکای می باشند.در نوجوانی به نیورک رفت  وبعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه ، داوطلبانه به عضویت ناوگان دریایی درآمد .اوبعنوان  افسر و خلبان هلیکوپترجنگی در زمان جنگ ویتنام  به خدمت انجامید.

کیوساکی  بمحض بازگشت در Xerox printing and photocopying company   مشغول بکار شد وبه فروشندگی در آن پرداخت.

در سال 1977 با تاسیس یک کمپانی اولین موفقیتش را در تجارت جهانی  بدست آورد.

کمپانی کیوساکی واردات  کیف پولهای نایلونی بود که بعدها به شرکت Surfer Wallet  شناخته و معروف شد و سود زیادی را برای او به ارمغان آورد.

کیوساکی در کنار ان به آموزش و مشاوره در زمینه های تجارت و امور مالی پرداخت.

در اواسط دهه هشتاد موسسه آموزشی را دایر نمود و این فرصت را به دانش آموزان دور دنیا داد تا در رابطه با فلسفه امور مالی به یادگیری بپردازند.او برای تدریس امور مالی صفحه ای را طراحی کرد که در عین حال بسیار سرگرم کننده نیز بود .

این بازی که Cash flow 101" " نام دارد بسیار موفقیت آمیز بود این بازی همچنان بصورت On line  در دسترس می باشد .

Rich Dad , Poor Dad،بزرگترین موفقیت کیوساکی از طریق فروش این کتاب بدست آمد.

هنر او آمیختن بحث مالی و سرمایه گذاری همراه با سرگرمی می باشد .

پدر پولدار و پدر بی پول کیوساکی دو شخصیت خیالی می باشند که بر گرفته از افرادی هستند که در زندگی شخصی او نقش مهمی را ایفا کرده اند.

در اصل پدر بی پول شخصی است کارمند دولت که سخت کار می کند و در نتیجه کم در یافت می کند، بعد از سالیان  سال او بازنشسته می شود و در آخر فقیر و ناراحت و پیر .

در عوض پدر پولدار فردیست با ریسک پذیری بالا و از اموالش برای سرمایه گذاری استفاده بهینه ای می کند. در سن جوانی به ثروت زیادی دست می یابد و خیلی زودتر ازوقت معمول ،خودش را بازنشسته می کند تا از زندگی خود لذت ببرد.

سری کتابهای پدر پولدار ، پدر بی پول به بیشتر از8 جلد می رسد ، که در زمینه های سرمایه گذاری ، املاک ، امور مالی ، تقویت  انگیزه  در تجارت  و... می باشند.اکثر این کتابها بسیار مشهور شده ورتبه نخست  بالاترین فروش را به خود اختصاص داده اند ، بالغ بر 17 میلیون جلد از آنها به فروش رسیده اند . جالب است بدانید رابرت کیوساکی با فلسفه های مالیش گروههای بسیاری را رهبریت می کند و جالب تر اینجاست که او منتقدان بسیاری نیز دارد.

بعضی ها او را گناه کار به دادن امید های بیهوده به افرادی که قادر به سرمایه گذاری نیستند ، می کنند و می گویند : کیوساکی افراد را به سرمایه گذاریهای بزرگ واجب کرده که در آخر برای آنها مضر بوده است .کیوساکی در سن 47 سالگی در سال 1994 بازنشسته شد اما او هنوز در موسسه  آموزشی خود فلسفه پدر پولدار ،پدر بی پول را تدریس می کند .کیم کیوساکی هم علاوه بر اینکه در موسسه با او شریک است ، شریک زندگی کیوساکی نیز می باشد.

 

 نوشته شده توسط:سهیل بهمن

میلاد حیدری بازدید : 4766 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

" چه نيكو است كه آدمي مورد اعتماد باشد.
جان اشتاين بك "

" به هيچ شوهري و هيچ زني و هيچ ياري اعتماد نيست كه اعترافات آدمي را بشنود.
والت ويتمن "

" كسي كه خود را بزرگ مي پندارد، اعتماد چنداني ندارد كه همنوعانش او را بزرگ شمارند. او مي ترسد نظري كه درباره ي خود دارد با نظرهايي تركيب شود كه همنوعان اش نسبت به او دارند.
فرناندو پسوا "

" هر كس اطمينان به دست آورد كه همنوعان اش او را ارزشمند مي شمارند، هراسي از آنها به دل راه نمي دهد.
فرناندو پسوا "

" هيچ پيروزي اي آينده ي ما را در نظر ما مشخص نمي سازد و نمي تواند باعث اعتماد ما به آينده ي دور و درازي باشد.
آندره موروا "

" در دنيا عده ي اندك شماري يافت مي شوند كه مي توان به آنها اعتماد كرد؛ بايد گشت و اينها را يافت.
آندره موروا "

" بي اعتمادي، سنگ محكي براي يقين پيدا كردن از وجود طلاست.
نيچه "

" برنامه ريزي براي آينده، نگراني و عدم اعتماد را كاهش مي دهد.
اسپنسر جانسون "

" گرفتاري اين دنيا از اين است كه نادان از كار خود اطمينان دارد و دانا از كار خود مطمئن نيست.
برتراند راسل "

" بي نظمي در كار بدتر از بي خبري از آن است. در كار هاي زندگي بايد به خود اعتماد داشت و بس.
بنجامين فرانكلين "

" كسي كه به پشتكار خود اعتماد دارد، ارزشي براي شانس قايل نيست.
مثل ژاپني "

" مردمان را عيب نهاني آشكار مكن كه ايشان را رسوا كني و خود را بي اعتماد.
سعدي "

" به همه اعتماد داشتن خطرناك است، به هيچ كس اعتماد نداشتن خطرناكترين است.
آبراهام لينكلن "

" هر چقدر كارتان را بهتر انجام دهيد، خودتان را بيشتر دوست خواهيد داشت و اعتماد به نفس تان نيز بيشتر خواهد شد.
برايان تريسي "

" راحت طلبي، دشمن شماره يك شهامت و اعتماد به نفس است.
برايان تريسي "

" در هر زمينه اي هر چه بيشتر ياد بگيريد و دانش خود را بالا ببريد، اعتماد به نفس تان نيز بيشتر مي شود.
برايان تريسي "

" ايستادگي در برابر سختي ها در شما اعتماد به نفس ايجاد مي كند و توانايي شما را نيز افزايش مي دهد.
برايان تريسي "

" در برخي از موارد، فريب خوردن بهتر از بي اعتمادي است.
سرنگ "

" هرگز به احساساتي كه در برخورد اول با كسي پيدا مي كنيد نسنجيده اعتماد نكنيد.
آناتول فرانس "

" كودكان اعتماد مي كنند، زيرا هرگز شاهد خيانت نبوده اند. معجزه آنگاه رخ مي دهد كه اين اعتماد را در نگاه پيري فرزانه ببينيم.
بوبن "

" بهترين دستور زندگي اين است كه اعتماد به نفس داشته باشيد.
ميكل آنژ "

" هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشكن: اعتماد، قول، رابطه و قلب؛ زيرا اينها وقتي مي شكنند صدا ندارند، اما درد بسياري دارند.
چارلز ديكنز "

" به پزشك خود ايمان داشته باشيد و به گفته هايش، كه جز دارويي شفا بخش نيست، اعتما د كنيد و جرعه ي تلخ او را با خاطري آسوده سركشيد.
جبران خليل جبران "

" اگر كسي با اطمينان به سمت روياهايش به پيش برود و بكوشد تا آنچنان زندگي كند كه هميشه تصورش را كرده است، با چنان موفقيتي به آنها خواهد رسيد كه در زمانهاي عادي، دست نايافتني به نظر مي رسد.
هنري تورئو "

" به شخصي كه به هيچ كس اعتماد ندارد اطمينان نداشته باشيد!
ويليام شكسپير "

" در وجود مردم به دنبال عيب نگرد كه رسوايشان كني و خودت را بي اعتماد.
سعدي "

" اعتماد به نفس ضرورتاً تضمين كننده ي موفقيت نيست، اما عدم اعتماد به نفس به يقين باعث شكست مي شود.
آلبرت بندورا "

" به آدمها اعتماد كن تا با تو صادق باشند.
رالف والدو امرسون "

" نشاط و خوشدلي، اعتماد به نفس شما را تقويت و زندگي را دلپذيرتر مي سازد و باعث مي شود كه اطرافيان شما شادي بيشتري را احساس كنند. خوشدلي به معني خوش خيالي و فرار از مشكلات نيست، بلكه نشانه ي هوش و ذكاوت شما است.
آنتوني رابينز "

" هميشه به خود اعتماد داشته باشيد. اگر يك بار كاري را با موفقيت انجام داده باشيد، باز هم مي توانيد.
آنتوني رابينز "

" دي رفت و باز نيامد، فردا را اعتماد نشايد، حال را غنيمت دان كه دير نپايد.
خواجه عبداله انصاري "

" بالاترين پيماني كه مي توانيم با دوست خود ببنديم اين است: بيا تا ابد اعتماد بين ما حاكم باشد.
رالف والدو امرسون "

" هيچ كس به تصوير نقاش اعتماد نمي كند، اما مردم عكس را باور مي كنند.
انس آدام "

" بزرگترين موفقيت عبارت است از اعتماد يا سازش كامل بين اشخاص صميمي.
رالف والدو امرسون "

" خودستايي مايل است كه به وسيله ي شما اعتماد به خود را بياموزد. او از نگاههاي شما تغذيه مي كند و در دستهاي شما تعريف و تمجيد نسبت به خود را مي بلعد.
نيچه "

" تمام چيزي كه در اين زندگي لازم داريد بي خبري و اعتماد به نفس است و موفقيت حتمي است.
مارك تواين "

" به همه عشق بورز، به تعداد كمي اعتماد كن و به هيچ كس بدي نكن.
ويليام شكسپير "

" به خويشتن اعتماد كن، آنگاه راه زندگي را خواهي يافت.
گوته "

" به آدم اعتماد كنند، بهتر از آن است كه به آدم محبت كنند.
جرج مك دونالد "

" هرگز فوايد بلندمدت قابل اعتماد بودن را دست كم نگيريد.
جان ماكسول "

" قابل اعتماد بودن چيزي فراتر از پذيرش مسئوليت است. پذيرش مسئوليت بايد با قضاوت درست همراه باشد.
جان ماكسول "

" اگر كسي پيوسته دستور كارش اين باشد كه منافع خودش را مقدم بر منافع تيم بداند، غير قابل اعتماد بودن خود را ثابت مي كند.
جان ماكسول "

" قابل اعتماد بودن فراتر از توانمندي تنها است.
جان ماكسول "

" زيانبارترين احساس پس از شكست، از دست دادن اعتماد به نفس و مشكوك شدن به توانايي و صلاحيت خويش است.
جان ماكسول "

" نه اينكه ديگر به من دروغ نمي گويي، بلكه چون ديگر به تو اعتماد ندارم، اين موضوع برايم تكان دهنده است.
نيچه "

" هر بار كه در برابر ترس مي ايستيد، قدرت، شهامت و اعتماد به نفس پيدا مي كنيد. بايد كاري را انجام دهيد كه فكر مي كنيد نمي توان انجام داد.
النور روزولت "

" كاركنان لغزش هاي صادقانه را تحمل مي كنند، اما اگر به اعتمادشان آسيب برسانيد، ديگر به سختي مي توانيد اعتماد آنها را به دست آوريد. مي توان سر رئيس را شيره ماليد، اما نمي توان سر همكاران و زيردستان را شيره ماليد.
مدير عامل پپسي كولا "

" بزرگترين توانايي، قابل اعتماد بودن است.
كورت برگ وال "

" به هيچ دسته كليدي اعتماد نكنيد بلكه كليد سازي را فرا بگيريد.
آنتوني رابينز "

" اعتماد به تدريج مي آيد و يكجا مي رود.
موار دفاست "

" به همه عشق بورز، به تعداد كمي اعتماد كن و به هيچ كس بدي نكن.
ويليام شكسپير "

میلاد حیدری بازدید : 839 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

  اسپنسر جانسون

اسپنسرجانسون یکی ازمحبوبترین و یکی از نویسندگان بزرگ درجهان می باشد.

میلیون ها نفراز خوانندگان کتابهای او توانسته اند به سادگی با اعتماد به خود در شغل و زندگی به موفقیت وکامیابی دست پیدا کنند .

دکتر جانسون یکی از موفق ترین افرادی می باشد که بارها برای پیچیده ترن موضوعات راه حل های ساده وآسانی را معرفی نموده است .

او به تنهایی ودر بعضی ازموارد با همکاری کن بلانچارد کتابهای موفقی را به بازار عرضه نموده  ،که از معروفترین آنها

 اولین فروشنده بزرگ دنیا، چه کسی پنیر منرا جابجا کرد  ؟ 

می توان نام برد .

بعد از فارغ التحصیل شدن در رشته روانشناسی از دانشگاهی در جنوب کالیفرنیا ،جانسون مقام M.D را از رویال کالج در ابرلند دریافت نمود و دستیاری پزشکی را در مایو کلینیک ومدرسه هاروارد مدیکال  کامل نمود. حکایتهای دکتر اسپنسر جانسون بدون هیچگونه محدودیت زمانی توانسته است اعتماد بسیاری از خوانندگان کتابهایش را جلب نموده و شغل و زندگی میلیونها نفر را در سراسر جهان متغیر سازد...

 نوشته شده توسط:سهیل بهمن

میلاد حیدری بازدید : 542 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

 

 

 
 
گل

آیا احساس روزمرگی و یکنواختی می کنید و توان و انرژی خود را برای ادامه از دست داده اید؟ آیا فکر می کنید هیچ موضوع تازه و جذابی برای امیدوار بودن ندارید و انگیزه ای برای لذت بردن پیدا نمی کنید؟ آیا احساسات مثبت نسبت به خودتان را از دست داده و حتی نمی توانید به توانایی های خود هم دلخوش باشید؟ در این صورت است که باید باور کنید که ریشه همه این ناامیدی ها و ناراحتی ها در افکار و ذهنیات خود شماست . کافی است  مقداری این افکار را مورد تجدید نظر قرار دهید تا ببینید که می توان متفاوت با قبل همچنان لذت از زندگی را تجربه کرد.

 

1) خود را بشناسید

اهداف، احساسات و محدودیت‏های خود را بشناسید و با آرامش با آنها برخورد نمایید. خواه از طرق مطالعه، خواه از طرق اندیشیدن و تفكر. سعی کنید بعضی راه‌هایی را  كه باعث شناخت شما از خودتان می‏شود و این‏كه چه چیزهایی شما را خوشحال می‏كند را پیدا كنید. با آگاهی از نقاط ضعف خود به جای سرکوبی آنها را بپذیرید و در صدد رفع آن برآیید.

2) به خودتان ارزش بدهید

 به خود اعتماد داشته باشید‌ ممكن است سخت به نظر برسد. اما سعی كنید رفتارتان گویای این باشد كه از خودتان مواظبت می‏‌كنید. ‌حتی اگر همیشه احساس عدم اطمینان می‏‌كنید برخورد و رفتار مثبت را به دنیای اطراف هدیه دهید.

3) بیش از حد توان‏تان كار نكنید

همه ما با سخت كوشی. خواهان تامین امنیت و رفاه خانواده خود هستیم. اما مهم این است كه تعادل را در زندگی حفظ كنیم. ‌معمولا آنچه از نظر مالی دنبال می‌كنیم با آنچه كه تحقق می‏یابد یكسان نیست. اگر برای شما تامین معاش مهم‌تر از صرف وقت با عزیزان یا لذت بردن از زندگی است. بهتر است در تعیین اولویت‏ها بازنگری كنید.

از ارتباط مسمومی كه در شما احساس ناراحتی، عصبانیت یا ناامنی می‏کند، اجتناب کنید. حتی المقدور ارتباط خویش را با كسانی كه برای شما افسردگی به ارمغان می‏آورند. به حداقل برسانید.

4) از افراد منفی دوری كنید

از ارتباط مسمومی كه در شما احساس ناراحتی، عصبانیت یا ناامنی می‏کند، اجتناب کنید. حتی المقدور ارتباط خویش را با كسانی كه برای شما افسردگی به ارمغان می‏آورند. به حداقل برسانید؛ مثل كسانی كه اكثرا محبت‌های دریافتی را بدون پاسخ می‏‌گذارند و یا كسانی كه دائما از شما انتقاد می‏‌كنند.

5) مثبت فكر كنید

همه ما بخشی از اوقاتمان را از دست داده‏ایم اما افراد موفق از شكست‏هایشان درس گرفته‏اند و مغلوب شكست خود نشده‏اند. ‌اگر شما توانایی‏هایتان را به خوبی توسعه دهید و نقش مثبتی داشته باشید واقعا قادر به تغییر موقعیت‏های منفی به موقعیت‏های مثبت خواهید بود.‌

6) ورزش، ورزش، ورزش

یك رژیم غذایی مناسب و قدری فعالیت بدنی روزانه اعم از این‏که پیاده روی آرام باشد یا كار بیرون، فشار و اضطراب را تخفیف می‏‌دهد و روحیه را شاداب نگه می‏‌دارد. ‌ورزش و تمرینات بدنی، افراد را از احساس برتر طلبی رهایی و توانا‏یی های سركوب شده ذهن را ترقی می‏‌دهد. انجام وظایفی خارج ازتکالیف روز مره می تواند حس مفید بودن و توانا بودن را در شما تشدید نماید.

7) بخشی از اوقاتتان را تنها بگذرانید

لذت بردن از جمع دوستان و تنهایی. دو بخش از زندگی‏اند كه برای تقویت روحیه بسیار مهم هستند. زمانی را برای لذت بردن از تنهایی خویش صرف کنید. در این زمان به جملات درونی خود فکر کنید و در صورت افراط در بدگویی آنها را تعدیل نموده و متوجه نکات مثبت خود باشید.

کمک
کمک
کمک

8) به دیگران كمك كنید و اجازه دهید به شما كمك كنند

وقتی مشكلاتتان طاقت فرسا به نظر می‏‌رسد، نشان دهید كمك دیگران می‏‌تواند اضطراب و دلواپسی شما را برطرف نماید. کمک بلاعوض در مسائل اجتماعی یا کمک به دوستان نیز می‏تواند به نفع شما تمام شود و احساسات مثبتی را ایجاد کند. افرادی را بیابید كه هنگام مشكلات بتوانید با آنها مشورت كنید . چنانچه پس از مشورت مشکلاتتان همچنان طاقت فرسا جلوه می‏‌نمایند. یك مشاور متخصص كمك بگیرید

9‌) ارتباط و مراودات

با روشی روشن احساساتتان را به خانواده ، دوستان بیان كنید و با دقت كامل به جواب آنها گوش فرا دهید. هرگز خود را تحت فشاری كه ناشی از عدم بیان احساسات است قرار ندهید.‌

 نوشته شده توسط :سهیل بهمن

 

میلاد حیدری بازدید : 537 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (1)

كلمه ها عقاید شكل گرفته و افكار بیان شده هستند به عبارت ساده آن چه می گویی فكری است كه بیان می شود. كلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند كه به زندگی و امورمان شكل می دهند.

اگر یك كارگر بی سواد بتواند یك اصطلاحی را در دنیا شایع كند؛ پس من و تو، ما و شما به طورحتم می توانیم استفاده از كلمه ها و اصطلاح های مثبت را در سطح كل ایران گسترش داده و انرژی مثبت را بین همه پخش كنیم..

امروزه ثابت شده كه كلمات منفی نیروی منفی به سمت شخص می فرستند و او را به سمت منفی و بیماری سوق می دهند! به طور مثال وقتی به ما می گویند خسته نباشی دراصل خستگی را به یادمان می آورند و ناخودآگاه احساس خستگی می كنیم (با خودتان امتحان كنید) اما اگر به جای آن از یك عبارت مثبت استفاده شود نه تنها نیروی از دست رفته، ترمیم و خستگی جسم را از بین می برد بلكه نیروی مثبت و سازنده ای را به افراد هدیه می دهیم.

مثال:

به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود

به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت

به جای دستت درد نكنه ؛ بگوییم :ممنون از محبتت، سلامت باشی

به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این كه وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشكرم

به جای لعنت بر پدر كسی كه اینجا آشغال بریزد ؛ بگوییمرحمت بر پدر كسی كه اینجا آشغال نمی ریزد

به جای گرفتارم؛ بگوییم : ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود

به جای دروغ نگو؛ بگوییم :راست می گی؟ راستی؟

به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده

به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما

به جای شكست خورده؛ بگوییم : با تجربه

به جای مگه مشكل داری؛ بگوییم :مگه مسئله ای داری؟

به جای فقیر هستم؛‌بگوییم : ثروت كمی دارم

به جای بد نیستم؛ بگوییم :‌ خوب هستم

به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست

به جای مشكل دارم؛ بگوییم :مسئله دارم

به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم :چندان هم راحت نبود

به جای فراموش نكنی؛ بگوییم :یادت باشه

به جای داد نزن؛ ‌بگوییم : آرام باش

به جای من مریض و غمگین نیستم؛‌ بگوییم :‌ من سالم و با نشاطهستم

به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم :شما را در شادی ها ببینم

شما هم می‌توانید به این لیست مواردی رو اضافه كرده و برای دیگران بفرستید...

وقتی بعد از مدتی همدیگر رامی‌بینیم، به جای توجه كردن به نقاط ضعف همدیگر و نام بردن از آنها مثل:
چقدر چاق شدی؟"، "چقدر لاغر شدی؟"، "چقدر خسته به نظر می‌آیی؟"، "چرا موهات را این قدر كوتاه كردی؟"، "چرا ریشت را بلند كردی؟"، "چرا توهمی؟"، "چرا رنگت پریده؟"، "چرا تلفن نكردی؟"، "چرا حال مرا نپرسیدی؟


میلاد حیدری بازدید : 822 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

ارتباط

ارتباط به معنای برخوردهای متفاوت با اشخاص متفاوت است ، اما بعضی از مردم در این زمینه دچار گرفتاریهایی میشوند، علت اصلی گرفتاریهای آنها در برقراری ارتباط با یکدیگر،این است که هر کدام به شیوه خود با دیگران ارتباط برقرار میکنند.

ارتباط موثر با دیگران، نیاز به خلاقیت دارد. هر یک از ما در هر لحظه در شرایط ادراکی ویژه ای به سر می بریم. اگر از شیوه مورد علاقه شخص مخاطب خود استفاده کنید و خود را در سطح دیگران قرار دهید و از زبان آنها برای انتقال نقطه نظرهای خود استفاده نمایید، او به اقدام و خواسته شما پاسخ مثبت خواهد داد و اغلب به نتیجه دلخواه مورد نظر خود یعنی ارتباط موثر خواهید رسید. در بحث ایجاد ارتباط و چگونگی برقراری آن، متقاعد نمودن دیگران، هنر بدست آوردن حمایت و همکاری افراد و فرآهم آوردن شرایطی که افراد بتوانند مطابق میل و خواسته شما رفتار کنند، عناصری اصلی و تعیین کننده هستند.

ایجاد ارتباط از راههای مختلفی صورت می پذیرد.

 

الف: به حرفهای دیگران خوب گوش دهید

یکی از روشهای مهم در برقراری ارتباط موثر و درک بهتر مخاطب خود و ایجاد شرایطی که او نیز بتواند شما را بهتر درک کند، گوش دادن پویا است، که هنریست همپای سخن گفتن و کسی که بخوبی به صحبتهای دیگران گوش می سپارد می تواند رابطه خوبی با آنها برقرار کند. ارتباط واقعی زمانی ایجاد می شود که به سخنان مخاطب خود به خوبی گوش فرادهیم، منظور این است که به گفته ها و طرز تلقی و نقطه نظر های مخاطب خود به گونه ای خاص گوش فرادهیم، متوجه گردیم او چه منظوری و چه احساسی دارد و به قالب فکری او در مورد حرفی که می زند دقیق شویم.

اگر از شیوه مورد علاقه شخص مخاطب خود استفاده کنید و خود را در سطح دیگران قرار دهید و از زبان آنها برای انتقال نقطه نظرهای خود استفاده نمایید، او به اقدام و خواسته شما پاسخ مثبت خواهد داد

درک همدلانه، روش بسیار موثری است که می تواند تغییرات فراوانی در شخصیت ایجاد کند بنا براین گوش دادن موثر به مخاطب بدین معناست که بتوان مانند او دید، شنید و احساس کرد. در واقع این نوعی همگام شدن و برقراری ارتباط مؤثر است. در رابطه با همگام شدن و همزبانی روحیه شما با مخاطبان، سرعت صحبت و حتی هم نفس شدن شما با آنها، ارتباط موثرتری ایجاد می کند و درک متقابل شما و او را به حداکثر می رساند. با همسان کردن روشهای ادراکی خود با مخاطبتان تضمین می کنید که شما و او در سطح مشابهی ارتباط برقرار می سازید. اما باید به این مساله توجه داشت که حتی اگر منظور و نیت مخاطب خود را به درستی درک کنید، ممکن است هنوز در بسیاری مواقع اشخاص از معنای پنهان در پس پرده سخن خود آگاه نباشند. از جمله راههای اطلاع از معانی پنهان و در پس پرده، استفاده از کلید “چرا” است، اما کلمه پرسشی “چرا؟” نیز می تواند مشکلاتی ایجاد کند.

ارتباط

 این طرز سوال کردن گاه در شخص مخاطب احساس تحقیر و یا جبهه گیری ایجاد می کند، بخصوص اگر با لحنی متهم کننده مطرح شود، داوری منفی را به مخاطب شما انتقال می دهد. راه دیگر برای اطلاع از معانی پنهان در پس سخنان دیگران،طرح کلمه سوالی “چه” است. این کلمه پرسشی و کلماتی چون چه کسی؟ کدام؟ کجا؟ اگر به شکل تهدید کننده ای مطرح نگردد اغلب جواب های مشخصی فراهم می آورد. در کل باید به این نکته توجه داشت که سؤالاتی که با “چه؟” شروع می شوند، درمقایسه با جملاتی که با “چرا؟” شروع میشوند جواب مشخصتری به دست می دهد. طرح جملات سوالی با “چرا؟” اغلب منجر به تعمیم دادن یا گرفتن موضع تدافعی، میشود.

در انتها ضمن صحبت با مخاطب خود اقدامات زیر را انجام دهید:

با آرامش خاطر و اطمینان بنشینید و نگاهتان را به چشمان مخاطب خود بدوزید.

با دقتی وسواس گونه به حرفهایش گوش دهید.

در صورت نیاز از او توضیح بخواهید، زیرا افراد خوششان می آید و این تصور ایجاد می شود که مطالبشان مهم بوده و شما به آن توجه دارید.

اگر صلاح دانستید، درپایان صحبتهایتان با دیگران با صراحت اظهار نظر کنید و در صورت نیاز پیشنهاد داده ولی بیاد داشته باشید که اگر می خواهید پیشنهادی ارائه دهید، سعی کنید اصول و ضوابط لازم را در نظر بگیرید، پیشنهاد و طرحهایی که فقط موارد ایراد را در نظر می گیرند، پذیرفته نخواهند گردید.

درک همدلانه، روش بسیار موثری است که می تواند تغییرات فراوانی در شخصیت ایجاد کند بنا براین گوش دادن موثر به مخاطب بدین معناست که بتوان مانند او دید، شنید و احساس کرد.

 

ب : چگونه سخن گفتن را بیاموزید

این موضوع که طرف صحبت شما چه کسی است، اهمیت ندارد مهم آن است که به هنگام گفتگو رفتار و گفتاری پسندیده داشته باشید تا به نتیجه دلخواه و مورد نظر دست یابید و ارتباط مناسبی را با آنها برقرار سازید.

رعایت نکات زیر به شما در روند یک مذاکره سودمند یاری می رساند:

در سخن گفتن شتاب نکنید. موضوع بحث و گفتگو را چندین بار قبلاً با خود با صدای بلند تکرار کنید تا هنگام ادای آنها دچار فراموشی یا لکنت زبان نشوید.

جملات ساده، کوتاه و رسا بکار ببرید و شیوه خلاصه گویی را در پیش بگیرید.

گفته های خویش را با اطمینان و اعتماد به نفس ادا کنید و انتظار نداشته باشید دیگران آنچه را که شما با شک و تردید بر زبان می آورید، باور کنند.

اگر در حین مذاکره متوجه شدید که مخاطبتان مایل به صحبت کردن است به او مجال دهید افکارش را بروز دهد و اطلاعات و معلوماتش را برای شما بیان کند.

در برابر ترش روترین و عبوس ترین اشخاص هرگز بشاشیت خود را از دست ندهید و هنگام گفتگو نیز تمام قوایتان را برای کسب کامیابی متمرکز سازید.

در اکثر مذاکرات باید ابتدا بین طرفین، تمایل اولیه به صحبت کردن وجود داشته باشد. در این زمان است که میدان برای ارائه تفکر و تبادل اندیشه گسترده تر شده و در نتیجه امکان موفقیت بیشتر میشود.

در سخن گفتن و مذاکره باید شیوه ای درست و مبتنی بر اندیشه ، دقت و حوصله و تعقیب اصولی مطالب، در پیش گرفت و گرنه موفقیت از آن ما نخواهد بود.

در مقالات بعد به ارائه دیگر راه های برقراری ارتباط خواهیم پرداخت.

میلاد حیدری بازدید : 714 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)
راه

«جان ماکسول»: «تفاوت بین افراد عادی و افراد موفق در نگرش آنها نسبت به شکست است.»

راز نتیجه نامطلوب و نه شکست

چیزی به نام شکست وجود ندارد، هر چه هست نتیجه است. نتایجی که از اعمالمان میگیریم میتواند مطلوب باشد (موفقیت) یا نامطلوب (درس). نتایج نامطلوب درسهایی هستند که به ما میآموزند چگونه به موفقیت برسیم. کسانی که به نتایج نامطلوب یا به درس میرسند نشان میدهند که برای رسیدن به موفقیت چیزهایی هست که باید یاد بگیرند و یا شاید باید استراتژی و باورهای خود را برای رسیدن به موفقیت اصلاح کنند. مهمترین نکته ای که در خصوص نتایج نامطلوب وجود دارد این است که اگر از نتایج نامطلوب درس نگیریم و بدون فکر دست به تلاش مجدد بزنیم، موفق نخواهیم شد.

ادیسون برای اختراع لامپ 999 بار تلاش کرد و هر 999 بار تلاش وی به نتیجه ی نامطلوب منجر شد و وقتی برای هزار مین بار تلاش کرد، توانست لامپ را اختراع کند. خبرنگاری از او پرسید: «آقای ادیسون آیا ناراحت نیستید که 999 بار شکست خوردید.» ادیسون در جواب گفت: «من 999 بار تلاش کردم و به نتیجه ی مطلوب خود نرسیدم. اما به این نتیجه رسیدم که 999 راه وجود دارد که با آنها نمیتوان لامپ تولید کرد.»

نتایج نامطلوب درسهایی هستند که به ما می آموزند چگونه به موفقیت برسیم

وقتی به نتیجه ی نامطلوبی میرسید ناامید نشوید و تلاش های ادیسون را به یاد بیاورید و چون او امیدوارانه دست به تلاشی مجدد بزنید. نتایج نامطلوب، راهنمای شما برای رسیدن به نتایج مطلوب است. چرا که مدام در حال درس گرفتن هستید و با ادامه ی مسیر حتما به موفقیت خواهید رسید. نتایج نامطلوب تجربه هایی مفیدند که شما را به نتیجه ی مطلوب می رسانند. انسان های موفق به نتایج نامطلوب چون پلی برای رسیدن به موفقیت نگاه می کنند، نه شکست و پایان تلاش. در واقع نتایج نامطلوب به ما می گویند که چگونه به موفقیت برسیم.

به قول «ساموئل اسمایلز»: «ما از شکست ها درس می آموزیم، نه از موفقیت ها.»

شکستها پایدار نیستند بلکه موقتی اند، چرا که با درس گرفتن از آنها می توان به موفقیت رسید.

شما ناخدای کشتی زندگی تان هستید. آیا ناخدا اگر ببیند که کشتی دارد به گل می نشیند، دست روی دست می گذارد و هیچ تلاشی برای نجات کشتی اش نمی کند؟

راه

یکی از مواردی که به ما نشان می دهد که با تسلیم نشدن میتوان به هر موفقیتی رسید، جریان راه رفتن کودکان نوپاست. حتماً کودکان را دیده اید که چگونه سعی میکنند سرپا بایستند و با اینکه بارها زمین میخورند، اما دوباره سرپا می ایستند. اگر کودکان مجدداً تلاش نکنند که بایستند، چه اتفاقی می افتد؟ هرگز نمی توانند بایستند و راه بروند. پس کودکان تلاش خود را میکنند و نهایتاً موفق میشوند. همین کودکان در سال های بعد به کمک تلاش می توانند بر روی یک طناب در ارتفاع چند متری زمین نیز راه بروند.

انسانهای موفق برای رسیدن به هدف خود، بارها و بارها شکست خورده اند و از شکست های خود درس ها گرفته اند و نهایتاً به هدف خود رسیده اند. شکستها وسیله ای برای ناامید شدن نیستند، بلکه وسیله ای برای راهنمایی ما هستند. پس بهتر است شکست را معلم خود بدانیم.

شکست ها پایدار نیستند بلکه موقتی اند، چرا که با درس گرفتن از آنها میتوان به موفقیت رسید.

این گفته ی معروف را همیشه به یاد داشته باشید که: «تقریباً همه ی موفقیت های عظیم بر پایه ی شکست بنا شده اند.»

فقط دو دسته اند که هیچ گاه شکست نمیخورند و هیچگاه نیز به موفقیت نمیرسند: دسته ی اول مردگان اند و دسته دوم کسانی اند که دست به هیچ کاری نمی زنند. اگر قرار باشد در ازای هر حرکت و تلاش نتیجه دلخواه خود را در حد بالا دریافت کنیم پس تجارب لازم را چگونه کسب کنیم . آیا انسان ها به طور مادر زادی دانشمند متولد شده اند؟ کلیه افرادی که به نوعی در تاریخ برجسته شده اند سوابق طولانی در حرکت و دست به عمل زدن دارندو بار ها شاهد عدم کسب نتایج دلخواه بوده اند. افراد می توانند سلامت روح و روان خود را با میزان پشتکار و امید خود محک بزنند. و در صورت عدم انگیزه برای ادامه، آن را با کمک و یاری مشاوران تقویت نمایند.

میلاد حیدری بازدید : 574 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)
دانه انار

 

«برایان تربسی»: «شما آنچه را که میبینید باور نمیکنید. بلکه آن چیزی را میبینید که قبلاً به عنوان یک باور انتخاب کرده اید.»

راز باورها

باور یعنی اعتقاد و ایمان داشتن. یعنی اینکه راجع به هر شخص یا چیزی چه نظر و اعتقادی داریم.

اینکه چقدر خودمان و تواناییهای مان را باور داریم، عامل تعیین کننده ای برای رسیدن به موفقیت در زندگی ماست. به یاد داشته باشید که هر کس به اندازه ای که خود را باور کرده و به خود ایمان آورده، ارزشمند است. خیلی مهم است که باورهای مان در زندگی درست باشد، اگر هم نادرست اند قدرت پذیرش این امر و تغییر آنها را داشته باشیم. در این صورت است که میتوانیم پیشرفت کنیم.

خداوند در قرآن میفرماید: «آیا ندیده اید که خدا هر چه را که در آسمانها و زمین است مسخّر شما ساخت و نعمتهای خود را چه آشکار و چه پنهان به تمامی شما ارزانی داشته؟...» (لقمان /20)

شما به همان تبدیل میشوید که باور دارید. پس باور داشته باشید که موجود با ارزشی هستید و به تواناییهای خویش ایمان بیاورید و بدانید که خداوند تمام هستی را برای شما خلق کرده است.

ما باید باور کنیم که: «استحقاق زندگی بسیار زیبا و دل انگیزی را داریم و شایسته ی رسیدن به موفقیتهای بسیاری هستیم و تواناییها و استعدادهای بیشماری داریم که به کمک آنها میتوانیم به خوشبختی برسیم». برخی از افکاری که در ذهنمان است، بی اینکه خودمان متوجه باشیم، جلوی پیشرفت ما و رسیدنمان به آنچه را که لایق آن هستیم میگیرد. باید این افکار  منفی را از خود دور کنیم.

افراد موفق به خودشان اطمینان دارند و به شکست فکر نمیکنند. این باور را در خود تقویت کنید که در زندگی شما شکست وجود ندارد، بلکه گاهی ممکن است به جای رسیدن به نتیجه ی دلخواهتان به نتیجه ای نامطلوب برسید که این موضوع را باید نتیجه ی نامطلوب تلقی کنیم و نه شکست.

باور

انسانهای بسیار موفق کسانی نیستند که هرگز به نتیجه ی نامطلوب نرسند، بلکه اگر انتظار نتیجه ی به دست آمده را ندارند، از آن درس میگیرند. هر گاه به نتیجه ی نامطلوبی در زندگی رسیدید و یا در کاری موفق نشدید، کافی است باور داشته باشید که نهایتاً به نتیجه ی مثبت و مطلوبتان خواهید رسید. فقط باید با تلاش و پشتکار بیشتر راههای دیگر را نیز امتحان کنید تا به موفقیت برسید. هیچگاه ناامید نشوید زیرا شما لیاقت رسیدن به بهترینها را دارید. همانطور که گفتیم باورهای ما عامل تعیین کننده ی انتظارات ما از خودمان و دیگران است. سعی کنید خودتان را اسیر باورهای بی اساس و دست و پا گیر نکنید. باید باورهای محدودکننده و ضعیف را از خود دور کرده، باورهای جدید را جایگزین آنها کنیم. بهترین راه برای سُست کردن باوری اشتباه این است که با طرح چند سوال، به نادرستی آن پی ببریم و اطمینان خود را به آن سست کنیم و آن باور غلط را از خود دور کنیم. میتوانید این اعتقاد را که «من نمیتوانم در زندگی زناشویی موفق شوم و شکست خواهم خورد» را با طرح سوالاتی، مثل: «آیا این باور من باوری بی اساس و اشتباه نیست؟»، «این باور تا به حال چه ضررهایی به من زده است؟» و «آیا این باور مرا از مسیر درست زندگی مشترک دور نمیکند؟» با پاسخ دادن به اینگونه سوالات شما در مییابید که باید باورهای  مخرب خود را دور بریزید و باورهایی زیبا و نیروبخش را جایگزین آنها کنید.

با تغییر در باورهایتان میتوانید مسیر زندگیتان را به کلی تغییر داده و به پیشرفتی بزرگ در زندگی دست یابید و نهایتاً به موفقیت برسید. تکرار عبارات تاکیدی مثبت نیز میتواند شما را در جهت زیباتر و مثبت تر کردن باورها و زندگیتان کمک کند. مثل: «من در انجام کارهایم موفق میشوم.»، «شغلم به من آرامش میدهد.» و «فرصتهای شغلی بسیاری پیش روی من قرار دارند.» و «من به همسر و فرزندانم عشق می ورزم».

انسانهای بسیار موفق کسانی نیستند که هرگز به نتیجه نامطلوب نرسند، بلکه اگر انتظار نتیجه ی به دست آمده را ندارند، از آن درس میگیرند.

باورهای ما مانند دانه هایی هستند که در ذهنمان میکاریم و آنها به ما محصول میدهند. باید در انتخاب باورهایمان بسیار دقت کنیم، زیرا تنها دانه های خوب و مرغوب محصولات خوبی به بار می آورند. مراقب باشیم که در ذهن خود دانه های نامرغوب و علفهای هرز نکاریم. زیرا حاصل باورهای صحیح و مثبت، موفقیت و خوشبختی و لذت از زندگی است و حاصل باورهای نادرست و مخرب، ناامیدی و شکست است.

به یاد داشته باشید که هر چیزی را که عمیقاً باور داشته باشید برایتان به واقعیت تبدیل میشود. اگر باور داشته باشید که میتوانید قهرمان مسابقات دوی المپیک شوید، قطعاً با تمرین به این هدف میرسید.

مطمئناً افکار و باورهای شما در زندگیتان نقش مهمی دارند، زیرا باورهای شما زندگی آینده تان را میسازد و زیبایی افکار شما باعث زیبایی زندگیتان میشود. نگرانیهای بی حد و بی اندازه ی شما نیز قطعاً در زندگی تان تاثیرات مخربی میگذارند. بهتر است نگرانیهای بیجا را از خودتان دور کنید. اگر باور داشته باشیم که در این دنیا چیزی برای ناراحتی وجود ندارد و هر آنچه برای ما رخ میدهد خیر است، میتوانیم برای خودمان لحظات زیبایی خلق کنیم.

میلاد حیدری بازدید : 578 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

اراده کنید تا متحول شوید

انسان متفکر – انسان متوکل

تحول

برچسب ها، باور آفرین و شخصیت سازند. ما در مسیر کمال ، از این تکنیک برای تهذیب نفس و ساختن هویت و شخصیت جدید و باورهای عالی، استفاده می کنیم. در این مقاله راجع به دو ویژگی تفکر و توکل صحبت می کنیم که اگر با تمرین و مراقبت در خود ایجاد کنید ، زندگی تان رنگ و بویی دیگر می گیرد.

 

انسان متفکر

از آنجا که فکر ، نردبان معراج انسان است و زندگی در مسیر کمال در لحظه های اندیشه انسان صورت می گیرد ، لذا یک انسان عارف در واقع یک انسان متفکر است. تفکر به معنای اندیشه های ناب، زیبا، مثبت و تحول آفرین که در ذهن یک انسان سالک مسیر کمال شکل می گیرد و بازتاب آن لحظه های زندگی او را می سازد. در این صورت، کیفیت زندگی یک انسان عارف به کیفیت اندیشه های او بستگی دارد.

اندیشه های منفی ومأیوسانه، یک زندگی رو به شکست را شکل می دهد.

هنگامی که ما برچسب انسان متفکر را بر پیشانی ذهن و دلمان نصب می کنیم، در واقع به ضمیر ناخودآگاه خود این پیام را می دهیم که ما مرتبا اطلاعات زیبایی را به عنوان اندیشه های ناب برایت می فرستیم و تو موظفی تا با دریافت چنین اندیشه هایی باورهای زیبا و روحیه عالی در ما تولید کنی. ضمیر ناخودآگاه نیز با هدایت اندیشه های زیبا عالی ترین شخصیت و احساس را در ما خلق می کند و بستر کمال را برای زندگی ما فراهم می آورد.

تحول

 

شما به عنوان یک انسان رهرو مسیر کمال مرتبا با ذکر این جمله تاکیدی مثبت که من انسان متفکری هستم در خود، شرایط و بستر کمال را فراهم کنید. در این راستا مرتباً بیندیشید که شما کیستید، در زندگی چه می کنید و در نهایت به کجا می روید. این نحوه تفکر، انسان را در شرایط ارزیابی و تصحیح قرار می دهد و باعث می شود که شما خود موجودتان را با خود مطلوب، مقایسه کنید و از رهگذر تصمیم های درست در زندگی، به اصلاح مسیر بپردازید و به سوی کمال حرکت کنید.

 

 

 

 

انسان متوکل

به خاطر داشته باشیم که برچسب ها باور آفرین و روحیه سازند و در نهایت شکل دهنده هویت ما هستند. هنگامی که خود را یک انسان متوکل می نامیم، در واقع این باور را در خود می سازیم که ما به عنوان سالکان مسیر کمال، در همه امور زندگی خود ، به خدای رحمان توکل می کنیم و عاقبت امور را به اراده قدرتمند او می سپریم و یقین داریم که خداوند از انسان های مؤمن مراقبت و دفاع می کند بدین سان از دغدغه ها رها می شویم و در آغوش امن خدا احساس امنیت و آرامش می کنیم.

آری، انسان متوکل کسی است که تنها تکیه گاهش، ذات مقدس خدای یکتاست که بر سریر کاینات تکیه زده و عالم خلقت، با سرانگشت اعجازش در حرکت و تکاپوست. دست نیاز انسان متوکل همواره به سوی اوست و خوب می داند که با دعا و نیایش است که به حریم ملکوت راه می یابد و خدا به سرزمین قلبش، پا می گذارد. او سکان کشتی زندگی اش را به دست خدا سپرده است و چون تو را نوح است کشتی بان، ز توفان غم مخور.

انسان متوکل، خود و زندگی اش را به خدا سپرده و هر آنچه هست و نیست را به وی واگذاشته و از این رهگذر به دنیایی از آرامش رسیده است .

خدا مدافع اوست و در سخت ترین لحظات زندگی، حضورش را بر وی عیان می سازد. کسی که به خدا توکل می کند و او را وکیل خود قرار داده است، از هر محکمه ای سرافراز پای بیرون می گذارد و این چنین است که انسان های بزرگ؛ انسان هایی که خون تحول و شکوفایی در رگ های بشریت تزریق می کنند ، هیچ گاه نیاز به توجیه و دفاع از خویش ندارند ، زیرا خدا که ناجی و بهترین وکیل و مدافع کل کاینات است، خود به نجات آنها می آید.

تحول

 

توکل، ریسمانی است آویخته از عرش الهی و تنها بیداران و هشیارانند که به این ریسمان محکم، چنگ زده و رستگار می شوند. توکل به این معنا نیست که جریان امور را به خدا بسپاری و خود در کنج عافیت بنشینی و به خویش مشغول شوی؛ زیرا آنکه توکل می کند، همه راه ها را رفته، همه درها را کوفته، هر پیامی را شنیده، هر ندایی را دریافته، و خود را به آب و آتش زده است و می زند. او از پای نمی نشیند و در عین حال نتیجه کار را به خدای رحمان می سپارد. به تعبیر دیگر توکل یعنی کار را به امید خدا انجام دادن، تلاش کردن و حاصل را از خدا خواستن! بیماری که به خدا توکل می کند ، بهترین نسخه را از متخصص ترین طبیب می گرید زیرا نیروی توکل و تلقین، آن چنان روحیه ای به وی داده و آن چنان باوری در وی پدید می آورد که کارخانه داروسازی درونش را به کار می اندازد و بهترین داروها و مفیدترین آنزیم ها و هورمون ها را برای این سیستم پیچیده می سازد و بر بیماری فائق می شود.

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء، ای آنکه نامت، داروی وجود است و ذکرت شفای جسم  روان، به تو توکل می کنم و خود را به تو می سپارم. من با توام و تو با منی.

خدایا! بر تو توکل می کنم که مرکز پرگار آفرینشی و از تو مدد می جویم که یکتا مددکار عالمی. به درگاه تو پناه می برم که آفتاب سلطنت در قلمروی امپراتوری هستی، هرگز غروب نمی کند.  تو با منی و روح بهاران با من است و بدین سان است که :

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد

                           من و ساقی، به هم سازیم و بنیادش براندازیم

ای رهرو مسیر کمال! همواره با خود بگو و تکرار کن که من انسان متوکلی هستم و این جمله تاکیدی، این باور را در تو می سازد که خدا، یار و یاور توست . در همه امور از تو مراقبت می کند. این معنی تو را به دنیایی از آرامش و سکون می برد و هویت بسیار زیبایی در تو می سازد.

میلاد حیدری بازدید : 4156 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

قانون جذبممکن است ندانی، اما قانونی مقتدر در زندگی تو سرگرم کار است که قانون جذب نام دارد و همین الان در حال جذب افراد و مشاغل و موقعیت‏ها و ارتباطات در زندگی توست. این عالی نیست؟

این کتاب به تو یاد می‏دهد که قانون جذب چگونه برای تو کار می‏کند، و چطور می‏توانی با استفاده از آن تغییراتی در زندگی خودت ایجاد کنی و به آنچه می‏خواهی برسی.

با استفاده از قانون جذب:
ثروتت را افزایش می‏دهی.
زوج دلخواهت را پیدا می‏کنی.
شغل دلخواهت را پیدا می‏کنی.
به اهدافت می‏رسی.
از جذب آنچه نمی‏خواهی، جلوگیری می‏کنی.

پیشگفتاری از مایکل لوسیر

قبل از اینکه چیزی در مورد قانون جذب یاد بگیرم. از زندگی حرفه‏ای‏ام راضی نبودم. درگیر شغلی بودم که مرا به هیچ جا نمی‏رساند و هیچ فرصتی به من داده نمی‏شد تا خلاق باشم. ساعات طولانی کار می‏کردم و وقت کمی برای پرداختن به علایق بیرونی‏ام داشتم. حتی با اینکه خوابی دیده بودم که برای رها کردن کارم به من انگیزه می‏داد، این کار را نکردم. هشت سال طولانی در آن شغل دوام آوردم، چون به درآمدش نیاز داشتم.

به هرحال، به محض اینکه در مورد قانون جذب چیزهایی یاد گرفتم، همه چیز تغییر کرد. شروع به پیگیری خواسته‏هایم کردم، مثل مربیگری و تدریس، که احساسی خوب به من می‏داد. بنابراین نتیجه گرفتم که «احتیاج دارم بیشتر به این کار بپردازم.» از قانون جذب استفاده کردم تا اطلاعات بیشتری به دست بیاورم و فرصت‏ها و موقعیت‏ها را برای مربیگری و تدریس جذب کنم.

مایکل لوسیر - نویسنده کتاب قانون جذب

مایکل لوسیر (نویسنده)

با این که هنوز هم کار دولتی داشتم، در عرض یک سال در بیش از پنجاه همایش آموزش دادم و حالا چیزی نمانده بود به آرزویم برسم: یعنی روزهایم را صرف تعلیم دیگران در مورد قانون جذب کنم.

آرزوهای من شناسایی شد، به تدریج، توانستم کارفرمای خود را متقاعد کنم فقط چهار روز در هفته کار کنم، که این اولین باری بود که کارفرمایم به چنین کاری تن می‏داد. به مدت پنج سال، چهار روز در هفته کار کردم که بعد به سه روز در هفته تقلیل یافت و همزمان حواسم را بر کار مربیگری‏ام متمرکز می‏کردم. در سال 2000 کارم را ول کردم و هرگز به گذشته نگاهی نینداختم.

و امروز از زندگی‏ حرفه‏ای‏ام راضی هستم. هرگز تا این حد احساس سرزندگی و خلاقیت نکرده بودم. از لحاظ مالی هم وضعم به مراتب بهتر از زمانی است که برای کسی دیگر کار می‏کردم. مردم همیشه از من می‏پرسیدند چطور زندگی‏ام این‏قدر عالی و معرکه است. بنابراین من این حکایت را برایشان می‏گفتم، و اینکه درک قانون جذب بود که همه چیز را برایم میسر کرد.

 

آنچه دیگران درباره این کتاب می‏گویند

اتل جی لرد - دستیار گروه امور پرورشی
پیام مایکل لوسیر، دیدگاه تو را نسبت به خودت و دیگران تغییر می‏دهد. من پی برده‏ام که قانون جذب هم الهام‏بخش است و هم شفابخش.

مری مرکدینت - سخنران و مؤلف
مایکل لوسیر از موهبتی بزرگ برخوردار است، چرا که می‏تواند اصول نظری را به نتایجی تقطیر کند که کارایی دارد. خواندن قانون جذب آسان است، کاربردش نیز به همچنین، و از همه مهم‏تر، به راستی کارآیی دارد. 

مارک چارلتون
یکی از عمیق‏ترین دگرگونی‏ها در تفکر ما، در نظر گرفتن ارتباط اساسی بین این است که ما کیستیم و چه چیزی را به خود جلب می‏کنیم. مایکل لوسیر، خردمندانه در این کتاب نشان می‏دهد که چطور این ارتباطات را از طریق یادگیری جذب آنچه یا آنکه در زندگی می‏خواهیم، تغییر دهیم. انتشار این کتاب موهبت است.

لیندا شاملفل - مربی و سخنران
کتاب مایکل مباحث فلسفی و بالقوه پیچیده را به نحوی ساده توضیح می‏دهد. دست به هر اقدامی بزنی،
کائنات به همان نسبت به تو پاداش می‏دهد. زندگی اجتماعی و حرفه‏ای من با توسل به گام‏های آسانی که مایکل در این کتاب آورده است، زیر و رو شد.

 

شناسنامه کتاب

  • نام: قانون جذب
  • عنوان اصلی: Law Of Attraction
  • موضوع: مثبت‏نگری، موفقیت، تفکر نوین، اعتماد به نفس
  • نویسنده: مایکل لوسیر
  • مترجم: نفیسه معتکف
  • ناشر: درسا


میلاد حیدری بازدید : 649 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

 

فرهنگ موفقیت

 

نیروی کلمات دگرگون کننده و تمثیلهای جهانی

آیا تاکنون عمیقا تحت تاثیر سخنان کسی قرار گرفته اید ؟آیا هنوز کلمات جان، اف کندی ،وینسون چرچیل، یا مارتین لوترکینگ را به خاطر می آورید؟این اشخاص با کلام نافذ خود نه فقط من و شما، بلکه ملتی را تحت تاثیر قرار دادند، و حتی بعد از مرگشان هم هنوز سخنانشان دیگران را تکان می دهد.

اما آیا هرگز به این فکر افتاده اید که کلماتی که بطور عادتی از آنها استفاده می کنید دارای چه قدرت جادویی برای ایجاد روحیه مثبت و یا ایجاد غم و افسردگی هستند؟ آیا کلماتی که بکار می برید، سازنده اند یا نابود کننده؟ آیا در شما امید ایجادمی کنند یا نومیدی؟ برای اینکه تاثیر شگفت انگیز کلمات را در تغییر روحیه دریابید این بار که خواستید به بیان احساسات خود بپردازند، آگاهانه در انتخاب کلمات، دقت کنید.

 

کلمات چنان قدرتی دارند که می توانند آتش جنگی را بیفروزند و یا صلحی را بر قرار سازند مرابطه ای را به نابودی کشانند و یا آنرا محکمتر کنند برداشت و احساس ما نسبت به هر چیز بسته به معنایی است که به آن چیز می دهیم کلماتی که آگاهانه یا نا آگاهانه برای بیان یک وضعیت انتخاب می کنیم بلافاصله معنای آن را در نظرمان دگرگون می کنند و در نتیجه احساسمان را تغییر می دهند اگر ضمن تعریف واقعه ای آن را( فاجعه)بنامید ویا آن را (کمی مایوس کننده ) بخوانید احساستان در برابر آن فرق نمی کند؟ اگر مساله ای را ( مشکل بزرگ )

و یا ( اشکال جزئی) قلمداد کنید، آیا شدت احساستان نسبت به آن یکسان است؟ اگر موضوعی را که به آن ایمان دارید با من در میان گذارید و من بگویم اشتباه است چه؟ اگر بگویم افکارتان بکلی غلط است چه ؟ بدتر از آن اگر بگویم( دروغ می گوئید ) چه ؟ آیا این طرز سخن گفتن روابط ما را تیره نمی کند؟

سالها پیش ، کشفی کردم که برای همیشه بر زندگی من اثر گذاشت . در یک جلسه اداری، با دو نفر از همکاران نشسته بودیم که خبر بدی به ما رسید. شدت احساسات هر یک از ما نسبت به آن خبر متفاوت بود. مهمتر آنکه هر یک از ما، احساسش را با کلمه متفاوتی بیان می کرد. من می گفتم ( خشمگینم) دومی می گفت( آزرده ام) و سومی اظهار می کرد ( ناراحتم). یادم است که کلمه ( ناراحت) برای بیان چنان وضعیتی ، در نظر من بسیار احمقانه جلوه می کرد ! من ناراحت نبودم و جالب اینکه نه چنین احساسی داشتم و نه برای بیان آن از چنان کلمه ای استفاده می کردم. با خود فکر کردم اگر نوع کلماتی را که بکار می بریم تغییردهیم، آیا در الگوی عاطفی ما نیز تغییر ایجاد می شود؟

پس از آن جلسه، با خودم عهد کردم که به مدت ده روز، هر گاه از جا درفتم، بجای کلمات خشم و عصبانیت)از کلمات( آزردگی و ناراحتی) استفاده کنم. نتیجه برایم تعجب آور بود . فقط با تغییر کلمه ای که عادتاٌ بکار می بردم شدت احساس منفی من کاهش یافت . گفتن این جمله که ( این موضوع مرا می رنجاند )به کلی الگوی قبلی مرا در هم ریخت. بزودی از کلمات دیگری هم استفاده کردم، مثلاٌ( دارید خلق مرا تنگ می کنید). در نظر بگیرید که از دست کسی عصبانی هستید و در حالی که قیافه بی تفاوتی گرفته اید به اواین جمله را می گوئید.

یکی از کلماتی را که به طور معمول برای بیان احساسات منفی خود بکار می برید انتخاب کنید، آنگاه کلمه دیگری را بجای آن بگذارید که الگوی قبلی را در هم بریزد و یا دست کم شدت احساس را کم کند.


هنگامی که برای بیان حالتی از کلمات تازه و غیر معمول استفاده می کنید بر چسب تازه ای به آن حالت می زنید. مثل آنکه دکمه حیاتی دیگری را فشار داده باشید. نه فقط از نظر عقلانی، بلکه از نظر عاطفی و احساسی دگرگون می شوید. کلمات، دستگاههایی را در بدن ما به کار می اندازند. اگر در این مورد شک دارید، در نظر بگیرید که کسی به شما ناسزایی بگوید. در اینصورت نه فقط از نظر فکری، بلکه به احتمال زیاد از نظر جسمی نیز تغییراتی درفیزیولوژی بدن شما ایجاد می شود.

من کلماتی را که بلافاصله موجب تغییر عواطف و یا کاهش و افزایش شدت احساسات می شوند، ( کلمات دگرگون کننده) می نامم.

لغاتی را که عادتاٌ بکار می برید و دائماٌ از آنها برای بیان عواطف و احساسات خود استفاده می کنید، تغییر دهید تا بلافاصله نحوه تفکر، احساس، و زندگیتان عوض شود. این یکی از ساده ترین و در عین حال نیرومند ترین ابزارهایی است که زندگی هر کسی رادر یک لحظه دگرگون می کند.


بیشتر ما کلماتی را طبق معمول برای بیان تجارب زندگی خود بکار می بریم، نا آگاهانه انتخاب می کنیم. غالباٌ  برای تشریح عواطف خود از کلماتی استفاده می کنیم، بدون آنکه فکر کنیم این کلمات ممکن است چه اثری بر ما یا دیگران داشته باشند. این کلمات بخشی از مجموعه لغات عادتی ما هستند و عملاٌ احساسی را نسبت به زندگی خود داریم شکل می دهند.

به عنوان مثال بسیاری از مردم از کلماتی نظیر ( خفت) یا ( افسردگی) برای بیان تقریباٌ هر نوع تجربه نا خوشایند استفاده می کنند. اگر چیزی بگوئید که خوششان نیاید (خفیف یا افسرده) می شوند . اگر نظرشان را بپرسید، باز هم خفیف و افسرده می شوند . هر چیزی آنها را خفیف و افسرده می کند، زیرا از بر چسب این کلمات تقریباٌ برای هر تجربه ای استفاده می کنند . سعی کنید لغاتی را که برای بیان عواطف خود بکار می برید گسترده تر کنید تا اینکه کلماتتان آن حالات عاطفی و احساسی را که انتظار دارید، در دیگران بوجود آورد.

 اهمیت زبان در درک زندگی چه اندازه است؟ این موضوع، مطلقاٌ اساسی است. کلماتی را که به تجارب خود نسبت می دهیم،به سادگی بصورت تجارب ما در می آیند.

 مارک تواین زمانی گفته بود ( کلمه مناسب عامل بسیار نیرومندی است. هرگاه کلمه مناسبی را بکار می بریم هم جسم و هم درروح اثر می گذارد و آدم را مثل برق از جا می پراند.)

چه کلماتی تاثیر نیرومندتری بر شما دارند؟ کلمات نوازشگر؟ تحسین آمیز؟ اعجاب آور؟ اغراق آمیز؟

بیشتر مردم بیش از چند هزار کلمه بلد نیستند. اگر در نظر بگیرید زبان انگلیسی که ازنظرتعداد لغت غنی ترین زبانهای دنیاست بین 500 تا 750 هزار لغت دارد، متوجه می شوید که ما بطور معمول بیش از دو درصد کلمات زبان خود را بکار نمی بریم! بدتر آنکه خیلیها برای بیان عواطف همیشگی خود از ده،پانزده و حداکثر بیست کلمه بیشتر استفاده نمی کنند که از آن میان نیمی از آنها نیز منفی هستند.

آیا برای بیان احساس خود( چه برای خود و چه برای دیگران) بطور معمول از چند لغت استفاده می کنید؟ چند کلمه را هم اکنون می توانید بروی کاغذ بیاورید؟

 آیا اگر بخواهید در برابرجمعی از مردم سخن بگویید عصبی می شوید؟آیا دل پیچه می گیرید ؟ تنفستان تند می شود؟ ضربان قلبتان بالا می رود ؟دستتان می لرزد؟این احساسات سالها زندگی کارلی سیمون را مختل کرد.اما کسان دیگری یاد گرفته اندکه چگونه از این احساسات به سود خود استفاده کنند.مثلاٌ بروس اسپرینگستین این احساسات جسمی را هیجان می نامد و آنها را برای ایجاد حالت آمادگی ،طبیعی و مثبت می شمارد این احساسات به او یاد آور می شود که هم اکنون باید برنامه بسیار جالبی را برای هزاران نفر اجرا کند . از نظر او بالا رفتن ضربان قلب دشمن انسان نیست، بلکه حامی اوست.

این بار که در مرکز توجه جمعی قرار گرفتید و میزان آدرنالین خونتان بالا رفت نام آن را هیجان بگذارید نه ترس.

 وقتی بر چسب خاصی به چیزی زدیم نسبت به آن احساس خاصی هم پیدا می کنیم. این موضوع خصوصاٌ در مورد بیماریها صادق است. تحقیقات نشان داده است که کلمات سرطان و سکته قلبی غالباٌ بیماران را وحشتزده می کند و آنها چنان بیچاره و افسرده می شوند که عملاٌ سیستم دفاعی بدنشان دچار اختلال می گردد. برعکس معلوم شده است که اگر بیماران، افسردگی ناشی از بعضی برچسبها را از خود دور کنند و بدانند که جسم آنان برای بهبود به چه کارهایی نیاز دارد سیستم دفاعی آنان غالباٌ فعال می شود.

دکتر نورمان کازینز هنگام بحث درباره (کلمات دگرگون کننده) گفته است(کلمات می توانند موجب بیماری یا مرگ شوند. لذا پزشکان عاقل در گفتگوی با بیماران باید بسیار دقیق باشند.)

برای بیان سلامت جسمانی خود کلماتی را با دقت انتخاب کنید.

  کسانی که از کلمات ضعیف استفاده می کنند، زندگی عاطفیشان هم ضعیف است. و کسانی که ذخیره لغاتشان غنی است جعبه رنگی در اختار دارند که تجاربشان را نه فقط برای دیگران، بلکه برای خودشان هم رنگینتر جلوه می دهد.

امروز چگونه می توانید رنگهایی به ( جعبه رنگ عاطفی ) خود بیفزایید؟ چه کلمات مثبت و روحیه سازی می توانید به کلمات عادتی اضافه کنید . اگر مرتباٌ از این کلمات استفاده کنید زندگی شما تا چه حد شیرینتر می شود.

آیا کسانی را می شناسید که بیش از حد خوشبخت بوده زندگی پرشوری داشته باشند؟این اشخاص برای تجارب زندگی خود غالباٌ از چه کلماتی استفاده می کنند که بتوانید آنها را سر مشق قرار دهید و در نتیجه بعضی از الگوهای عاطفی مثبت آنان را تجربه کنید.

آیا زمان آن فرا نرسیده است که از کلمات دگرگون کننده بجای کلمات تضعیف کننده عادتی خود استفاده کنید و روحیه بهتری پیدا نمایید ؟ تمرین زیر را انجام دهید:

1 –
سه کلمه را که در هنگام ناراحتی معمولاٌ از آنها استفاده می کنید بنویسید.

2 –
خود را در حالتی شاد و سر حال قرار دهید. در ذهن خود کلمات تازه ای را پیدا کنید که الگوی قبلی را درهم بریزد و یا لااقل شدت احساس را کم کند . مانعی ندارد که از کلمات احمقانه، غیر عادی، یا نامناسب که روحیه منفی را بر طرف و شادی و خنده را جایگزین آن می کند استفاده کنید. یکی از دلایلی که من بجای ( خشم) از کلمات ( ناراحتی) یا ( خلق تنگ) استفاده می کنم، این است که این کلمات به نظرم مسخره می آیند. هر وقت اصطلاح ( خلق تنگ) را بکار می برم، نمی توانم از خنده خودداری کنم.

شدت احساسات منفی را می توان با افزودن کلماتی به کلمات اصلی کاهش داد. علاوه بر جایگزین کردن کلمه (خشم) با (رنجش) یا (ناراحتی) می توانیم از این عبارات نیز استفاده کنیم:(دارد کمی خلقم تنگ می شود.) یا ( مختصری احساس رنجش می کنم.) یا ( گویا اوضاع اندکی نامناسب است.)

با فرزندان خود به چه زبانی سخن می گویید؟ غالباٌ متوجه نیستیم که کلمات ما چه اثری بر آنان می گذارد. بجای اینکه به آنها بگوییم(دست و پا چلفتی!)یا ( چرا ساکت نمی شوی؟)که این کلمات باعث می شود که کودک، خود را بی ارزش بپندارد، سعی کنید برای تغییر حالت او از لحن نیمه جدی استفاده کنید . مثلاٌ می توانید بگویید( اگر به این کار ادامه دهی، کم کم ناراحت می شوم.) و در موقع گفتن این جمله لبخند بزنید. چیزی بگویید که نه فقط توجه کودک ، بلکه توجه خودتان را به طرز سخن گفتن و یا رفتار مناسبتر جلب کند. سپس به دنبال آن پیشنهادی از این قبیل بدهید(عزیزم اگر این کار را اینطور انجام دهی فکر می کنم بهتر به نتیجه برسی.)

برای اینکه کلمات دگرگون کنندهرا در گفتگو های خود بکار ببرید، می توانید از اهرمهای روانی زیر استفاده کنید.

1 –
با سه نفر از دوستان خود قرار بگذارید که بجای بعضی از کلمات و عبارات عادتی از کلمات و عبارات تازه ای استفاده کنید.

2 –
رفتار خود را به مدت 10 روز زیر نظر بگیرید . هر گاه متوجه شدید که از کلمات قدیمی استفاده کمی کنید . بلافاصله با کلمات تازه الگوی خودرا در هم یریزید .واگر متوجه شدید که بطور غیر ارادی از کلمات تازه استفاده کرده اید، بلافاصله به خود پاداش دهید.

3 –
برای اصلاح رفتارتان از دوستانتان کمک بگیرید تا هر وقت متوجه شدند از کلمات قدیمی استفاده می کنید به شما تذکر دهند.( مثلاٌ عصبانی شده ای یا کمی آزرده) (مایوس شده ای یا مانوس)

آیا همیشه باید شدت عواطف منفی خود را کم کنیم؟ البته خیر؛ همه عواطف بشری در جای خود لازمند . مثلاٌ گاهی ممکن است کسی برای ایجاد تغییر، نیازی داشته باشد که احساس خشم کند. اما سخن ما این است که برای انجام هر عملی فوراٌ از عواطف منفی و احساسات شدید بصورت غیر لازم و نا مناسب استفاده نکنیم. هدف این است که آگاهانه شرایطی را فراهم آوریم که کمتر احساس رنج و بیشتر احساس لذت نماییم.

استفاده از کلمات دگرگون کننده نه تنها به رفع الگوهای رنج کمک می کند، بلکه می تواند میزان لذت را نیز افزایش دهد. با این تمرین برشدت عواطف مثبت خود بیفزاید.

1 –
سه کلمه یا عبارت را که معمولاٌ برای بیان احساسات مثبت خود بکار می برید روی کاغذ بنویسید . آیا این کلمات بقدر کافی نشاط آور هستند؟

2 –
سه کلمه یاعبارت تازه را که کاملاٌ شادیبخش باشند انتخاب کنید.

3 –
از دوستان خود کمک بگیرید تا همیشه بجای کلمات قبلی از کلمات تازه و قویتر استفاده کنید.( مثلاٌ (مایل هستی یا بسیار علاقمند؟)( راضی هستی یا مشتاق) )اگر در ده روز آینده از اهرم روانی استفاده کنید، کم کم عادت می کنید که این کلمات را به شکل مؤثر بکار برید.

نه فقط کلمات، تاثیری نیرومند بر عواطف ما دارند بلکه مجموعه های خاصی از لغات( که آنها را به عنوان تمثیل بکار می بریم.) تاثیری خارق العاده و دگرگون کننده دارند. مثلاٌ ممکن است بگویید( از دست فلانی عصبانی هستم.) یا بگویید ( فلانی از پشت به من خنجر زد.) کدامیک از این دو بیان قویتر است؟ مسلم است که احساس خنجری که از پشت بزنند، اثری عمیق دارد.

هنگام استفاده از تمثیل عین واقعه را شرح نمی دهیم، بلکه آن را به چیز دیگر تشبیه می کنیم. معمولاٌ تمثیلهای ما بسیار قویتر از واقعیت هستند. فلانی واقعاٌ چه کرده است؟ مثلاٌ ممکن است پیمان شکنی کرده باشد، اما پیمان شکنی با اینکه از پشت به کسی خنجر بزنند تفاوت بسیار دارد.

شما برای تجارب دردناک یا ناراحت کننده از چه تمثیلهایی استفاده می کنید؟

یادگیری یعنی اینکه بین چیزی که قبلاٌ درک کرده اید وچیزی که تازه است رابطه ایجاد کنید. برای این کار می توان از تمثیل استفاده کرد.

شما هر نوع عقیده ای که داشته باشید ممکن است قبول کنید که حضرت مسیح معلمی بزرگ بوده است. شیوه تعلیم او چه بوده است؟ استفاده از تمثیل. هنگامی که او به نزد ماهیگیری رفت به او نگفت( من می خواهم که تو مردم رابه دین مسیح دعوت کنی.) بلکه گفت( از تو می خواهم که صیاد انسانها باشی.) با استفاده از تمثیل صید ( چیزی که قبلاٌ معنی آن را می فهمید)و ارتباط آن به مفهوم تازه ( دعوت به دیانت مسیح) بلافاصله نحوه کار رابه آموخت . تمثیل می تواند بلافاصله تاریکی وسوء تفاهم را بر طرف کند و مطلب را روشن و واضح سازد.

این بار که با شنیدن مطلبی گیج شدید، بپرسید ( مثل چی؟ آیا ممکن است مثالی بزنی؟)

ما برای بیان جنبه های گوناگون زندگی دائماٌ از تمثیل استفاده می کنیم، هر چند که ممکن است متوجه این موضوع نباشیم. تمثیل، چهار چوب زندگی ما را تشکیل می دهد. مثلاٌ اگر از شما بپرسم( زندگی چیست؟آن را به چه تشبیه می کنید؟)ممکن است کسی بگوید زندگی نبرد است و کس دیگر آن را بازی یا آزمون بنامد. این تمثیلها را تمثیلهای کلی می نامیم زیرا که بطور همزمان بر جنبه های گوناگون زندگی اثر می گذارند.

اگر با این دیدگاه که ( زندگی نبرد است) به زندگی نگاه کنید آن راچگونه خواهید دید؟ زندگی دشوار است؛ ممکن است شکست بخوریم یا کشته شویم؛فردی که در خیابان به او بر می خوریم ممکن است دشمنمان باشد. اگر زندگی را بازی بدانیم چه؟ می تواند مایه تفریح باشد. اگر آن را موسیقی بدانیم چه؟ می تواند ضرباهنگی در آن باشد.

استفاده از کدام تمثیل صحیح است؟احتمالاٌ همه تمثیلها در جای خود مفیدند. گاهی لازم است که زندگی را بازی بدانیم تا در نظرمان شادیبخش جلوه کند. گاهی لازم است که زندگی را سفری مقدس بشماریم تا اینکه قدر نعمتهایی که داریم مثلاٌ دوستان، خویشان و یا فرصتهای زندگی را بدانیم. گاهی خوب است که زندگی را بصورت آزمونی در نظر آوریم و از این تمثیل خصوصاٌ درهنگامی که با مصیبتی مواجه می شویم و هیچ معنای مثبتی در آن پیدا نمی کنیم استفاده کنیم. هر یک از این تمثیلها را که انتخاب کنید بی اختیار نحوه تفکر ، احساس و واکنشتان نسبت به وقایع، تفاوت می کند.

برای تعریف زندگی از چه تمثیلهای مثبت دیگری می توانید استفاده کنید که بیانگر معنای واقعی آن باشند؟ آنها را روی کاغذ بنویسید.

مقابله با مشکلات زندگی از نظر شما ممکن است ( بالا رفتن از نردبان موفقیت) باشد یا اینکه

( تلاش کنید تا سر خود را بیرون از آب نگه دارید.) مسلماٌ اگر اصطلاح ( پرواز کردن) بجای

 ( سینه خیز) رفتن استفاده کنید تصوردیگری از زمان خواهید داشت.

برای بیان کارهای روزمره خود از چه تمثیلهایی استفاده می کنید؟ این تمثیلها چه احساسی را در شما بوجود می آورد؟ چه تمثیلهای تازه ای را می توانید بکار بگیرید تا زندگی شیرینتر شود؟

تمثیل می تواند در انسان ایجاد امید کند. موقعی که اوضاع بر وفق مراد نیست، اغلب اشخاص فکر می کنند ( همیشه به همین منوال خواهد بود.) اما شاید بتوانید از تمثیل بهتری هم استفاده کنید. مثلاٌ ( زندگی هم دارای فصلهایی است و من اکنون در فصل زمستانم.) در ضمن یادمان باشد که در زمستان بعضیها یخ می زنند و بعضی دیگر اسکی بازی می کنند ! بعلاوه در پس هر زمستانی بهاری است! همچنان که در پی هر روزی شبی است . خورشید طلوع می کند و می توان دانه های تازه ای کاشت. آنگاه تابستان و سپس پائیز و فصل برداشت فرامی رسد.

گاهی کارها دقیقاٌ طبق برنامه پیش نمی رود، اما اگر یقین کنید که فصلها جای خود را به یکدیگر می دهند متوجه می شوید که در دراز مدت نوبت برداشتن محصول هم خواهد رسید.

اگر احساس می کنید که چیزی (شما را عقب نگه می دارد.) یا( دیواری) راه پیشرفتتان را سد کرده است، ببینید از چه تمثیلهایی استفاده می کنید. این تمثیلها باعث می شود که نتوانید از منابع و امکانات خود برای حل مشکلات بهره مند شوید. مبارزه کردن با دیوار و یا شیئی نامرئی که شما را عقب نگه می دارد دشوار است.

از آنجا که خود شما این تمثیل را انتخاب کرده اید خودتان هم می توانید به آسانی آن را عوض کنید. اگر حس می کنید که ( مشت به دیوار می کوبید) چرا بجای مشت زدن دیوار را با مته سوراخ نمی کنید؟ یا از آن بالا نمی روید؟یا از  زیر آن نقب نمی زنید ؟ یا در را باز نمی کنید تا از آن عبور کنید ؟و یا آن را بصورت پلکانی سنگی در نظر نمی آورید؟تغییر تمثیلها شیوه مقابله شما را با هر مشکلی تغییر می دهد.

برای اینکه نیروی پشتکار را به خود یادآور شوید به تمثیل سنگتراش توجه کنید . چگونه وی سنگ به آن برزگی را می شکند و به آن شکل می دهد. او هر سنگ سختی را با تیشه می تراشد . ضربه اول حتی خراشی جزئی هم بر سنگ وارد نمی کند، اما او پشت سر هم صدها و یا هزاران ضربه می زند. حتی در مواقعی که حرکات او بیهوده به نظر می رسند دست از تلاش بر نمی دارد، زیرا می داند که اگر کسی فوراٌ به نتیجه نرسد معنی اش این نیست که پیشرفت نمی کند.پس او از زدن ضربه دست نمی کشد. زمانی فرا می رسد که سنگ دو نیم می شود . آیا فقط ضربه آخر مؤثر بوده است؟ البته خیر. تلاش مستمر او نتیجه داده است.

آیا می توانید از این تمثیل در زندگی خود استفاده کنید و بر تلاش و پشتکار خود بیفزایید.

تغییر هریک از تمثیلهای کلی می تواند بلافاصله نظر کلی شما رانسبت به زندگی عوض کند. در یکی از سمینارهای من خانمی حضور داشت که مرتباٌ از هرچیزی ایراد می گرفت. مثلاٌ:هوای اتاق خیلی گرم بود، بعد خیلی سرد می شد، قد نفر جلویی خیلی بلند بود و امثال اینها. بسیاری از شرکت کنندگان او را ( مایه دردسر) می دانستند. اما من که می دانستم هر رفتاری نتیجه اعتقادی است، سعی کردم آن عقیده یا تمثیل را که همه را ناراحت کرده بود پیدا کنم. بالاخره آن را کشف کردم( ترکهای کوچک کشتی را غرق می کنند.) اگر شما هم معتقد بودید هر اشکال کوچکی ممکن است کشتی تان را غرق کند آیا غیر از این عمل می کردید؟

تمثیل کلی تازه ای را به او یاد دادم و رفتار او عوض و کلاس آرام شد.

آیا شما هم به تمثیلی عقیده دارید که باعث غرق کشتی تان شود؟

غالباٌ تمثیلی که در یک زمینه ( مثلاٌ شغل) از آن استفاده می کنیم برای زمینه دیگر ( مثلاٌ روابط)مناسب نیست. مردی را می شناختم که از نظر عاطفی بقدری سرد و منزوی بود که خانواده اش هیچ نوع ارتباطی را با اواحساس نمی کردند. او هرگز احساسات واقعی خودرا بروز نمی داد و همیشه آنها را راهنمایی می کرد. شغل او مامور مراقبت برج کنترل هواپیما بود ! این شغل مستلزم آن بود که همیشه خونسرد و بی احساس بماند و حتی در موقع بروز خطر خونسردی خود را حفظ کند تا خلبانان دستپاچه نشوند. و عادت داشت که مرتباٌ آنها را هدایت کند . گرچه این طرز فکر برای اداره آن شغل ضروری بود ، اما مسلماٌ در خانواده نمی توانست کاربرد داشته باشد.

آیا به تمثیلهایی اعتقاد دارید که لازم باشد در مواردی آنها را با تمثیل دیگر عوض کنید؟ آیا با استفاده از این اطلاعات می توانید یکی از دوستان خود کمک کنید؟

به کمک این تمرین تمثیلهای خود را کشف کنید و بر آنها مسلط شوید.

1 –
چند تمثیل را که در مورد زندگی دارید بنویسید. آنها را بررسی کنید و بپرسید ( اگر زندگی چنین باشد در برابر آن چه احساسی خواهم داشت؟) این تمثیل دارای چه محاسن و معایبی است.

2 –
تمثیلهایی را که در مورد یکی دو جنبه مهم زندگی ( مثلاٌ روابط یا شغل ) داریدبنویسید. آیا این تمثیلها نیروبخشند یا تضعیف کننده ؟ آگاه شدن از این تمثیل به تنهایی ممکن اسب باعث تغییر آنها شود.

3 –
برای زندگی و هر یک از جنبه های آن که برایتان مهم است تمثیلی تازه فکر کنید.

4 –
 تصمیم بگیرید که در یک ماه آینده براساس این تمثیلهای تازه زندگی کنید. مثلاٌ مرتباٌ به خود یادآور شوید که شغل یعنی...

گاهی تمثیل، بهترین راه کمک به اشخاص است.

موقعی که پسر من ( جاشوا) شش ساله بود یکی از دوستانش مرد، و او با چشمان گریان به خانه آمد .

به او گفتم( عزیزم می دانم چه احساسی داری. اما علتش این است که تو هنوز یک کرم ابریشم هستی.) با این گفته فکر او منحرف شد. بعد شرح دادم که کرم ابریشم ابتدا بصورت کرم است و موقعی که به دور خود پیله ای می تند، ظاهراٌ مرده به نظر می رسد. اما در واقع چنین نیست. جاشوآگفت( بله او در حال تبدیل شدن به پروانه است.)

گفتم ( درست است و این آغاز زندگی تازه اوست. تو نمی توانی دوست خود را ببینی زیرا او هم اکنون زیباتر و نیرومندتر از همیشه بر بالای سر ما پرواز می کند. گاهی اوقات کافی است که به خدا اعتماد کنیم، زیرا اوست که می داند چه موقع ما باید به پروانه مبدل شویم...)

میلاد حیدری بازدید : 497 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (1)

 

رمز و راز تغییر

 

دانش شرطی کردن موفقیت

من همیشه از اینکه می توانم تغییرات پایداری را در افراد به وجود آورم به خود مغرور بودم . اما یک روز از خواب غفلت بیدار شدم . مردی که زمانی به کمک من سیگار را ترک کرده بود،نزدم آمد،سیگاری روشن کرد، و گفت (تو موفق نشدی)

من که کنجکاو شده بودم پرسیدم ( منظورت چیست؟) گفت ( پس از جلسه ای که با هم داشتیم، به مدت دو سال ونیم سیگار نکشیدم. اما یک بار در اثر فشار روحی،سیگاری روشن کردم و از آن موقع تا کنون دوباره به سیگار پناه آوردم. همه اش تقصیر تو بود!تو ذهن مرا به طور کامل برنامه ریزی نکرده بودی !)

گرچه صحبتهای این مرد، خالی از خشونت نبود، اما نکته مهمی را به من آموخت.من دریافتم که ما باید شخصاٌ مسؤلیت تغییرات خود را به عهده بگیریم. هیچکس نمی تواند ذهن شما را ( برنامه ریزی ) کند. این شما هستید که باید خود را شرطی کنید.

 

 

هر تغییری که در خود ایجاد کنیم ، فقط جنبه موقت دارد، مگر اینکه خود را( و تنها خود ، نه کسی یا چیزی دیگر را) مسؤول ایجاد آن تغییر بدانیم. خصوصاٌ باید به این سه اصل، معتقد شویم:

1 –
 تغییر، باید ایجاد شود( نه اینکه خوب است تغییر کنم)

2 –
 من باید این تغییر را ایجاد کنم( دیگران ممکن است راهنمایی کنند، اما مسئولیت با من است)

3 –
من می توانم تغییر را به وجود آورم( عادتها راخودم ایجاد کرده ام، پس خودم هم می توانم آنهارا تغییر دهم).

عامل واقعی ایجاد تغییر، چیست؟ تغییر، هنگامی ایجاد می شود که ما احساسی را که نسبت به یک تجربه معین داریم، عوض کنیم.

تا زمانی که از کشیدن سیگار، لذت می برید، قادر به ترک آن نیستید. تغییر پایدار، هنگامی ایجاد می شودکه سیگار را چیزی تهوع آور و مایه مرگ بدانید.

گرچه پذیرفتن این حقیقت دشوار است، اما عکس العملهای رفتاری ما ناشی از عواطف قلبی است و نه محاسبه هوشمندانه . ممکن است بدانید که خوردن شکلات، برای سلامتتان مضر است، و معذالک آن را بخورید. چرا؟ زیرا محرک اعمال ما، لذت و رنجی است که یاد گرفته ایم تا به بعضی از امور نسبت دهیم، نه چیزهایی که عقلاٌ صحیحی می دانیم. ما، در مغز و ذهن خود تداعیهایی را برقرار کرده ایم و این تداعیهای عصبی است که باعث رفتارهای ما می شود.

 چرا بیشتر کوششهایی که برای تغییر عادت می کنیم، مؤثر واقع نمی شود؟ علتش آن است که به عوارض مشکلات، یعنی به معلول توجه می کنیم، در حالی که اگر علت را بر طرف نکنیم، مشکل دوباره تظاهرمی کند.

شیوه ای که من ابداع کرده ام ( تداعی عصبی شرطی ) شامل شش مرحله ساده، اما مؤثر است که تغییرات پایداری را ایجاد می کند:

1 –
آنچه را که واقعاٌ می خواهید، روشن سازید.( بیشتر مردم به چیزهایی که نمی خواهند ، توجه می کنند).

2 –
از اهرم روانی استفاده کنید.( کاری کنید که ایجاد تغییر ، امری اجتناب نا پذیر شود.)

3 –
الگو های محدود کننده را در هم بشکنید.( عادتهایی را که به آن چسبیده اید، ترک کنید).

4 –
برای عادتهای قبلی، جانشینی پیدا کنید. ( مبارزه با عواطف و رفتارها کافی نیست باید آنها را با عادات بهتری جایگزین کرد).

5 –
رفتار تازه را شرطی کنید( تا اینکه به صورت عادت تازه در آید).

6 –
آنرا آزمایش کنید( تا از درستی عملکرد آن مطمئن شوید).

چه عاملی مانع ایجاد تغییر می شود؟ بعضی از عقاید فردی و یا فرهنگی می توانند از ایجاد ممانعت کنند. بعضیها نمی توانند باور کنند که قادر به ایجاد تغییر هستند، زیرا قبلاٌ سعی کرده و موفق نشده اند. یا ممکن است تصور کنند که ایجاد تغییر، مستلزم مقدمات طولانی و خسته کننده است. می گویند( اگر چنین نبود، تاکنون تغییرات لازم را ایجاد کرده بودم .) علاوه بر این اگر مشکلی را که سالها در گیر آن بوده اند ظرف چند دقیقه حل کنند، در آن صورت باید جواب دوستان و خویشاوندان خود را بدهند. ممکن است بپرسند( اگر کار به این آسانی بود، پس چرا اینهمه ما را نگران خود کردی؟) این محرکهای منفی باعث می شود که ما در ایجاد تغییر کو تاهی کنیم تا مورد تحسین دیگران قرار گیریم.

خود را از شر این عقاید فرهنگی خلاص کنید و بدانید که هر عمل تازه نتایج تازه در پی خواهد داشت. اکار و یا بی ثبات به حساب می آییم. برعکس افرادیکه با ثبات باشند، قابل اعتماد، محکم و درستکار به شمار می روند. این برداشتها فشارهای بیرونی زیادی را بر ما وارد می کند که شخصیت قبلی خود را حفظ کنیم و دقیقاٌ مطابق انتظارات جامعه رفتار نماییم.

فقط بدانید به همان سرعتکه می توانید مشکلی رابه وجود آورید.به همان سرعت هم می توانید راه حلی برای مشکلات بیابید! وقتی می بینید که دیگران بسیار دیر تغییر می کنند با خود بیندیشید که آیا عمل تغییر واقعاٌ اینهمه طولانی است، یا اینکه این افراد آنقدر تغییر را به تاخیر می اندازند تا آنکه ناچار، به آن تن دردهند.

برای اینکه تغییراتی را به سرعت ایجاد کنید اولین اعتقادی را که باید در خود بوجود آورید اینست که می توانید واقعاٌ هر چیزی راهم اکنون تغییر دهید.

 در شما هیچ اشکال و ایرادی نیست. نه اعصابتان در هم شکسته است و نه نیازی به اصلاح دارید. اگر دائماٌ از جوابهای منفی اجتناب و از طرد شدن می هراسید علتش اینست که مغزتان راهی مؤثر را برای فرار از رنج، دنبال می کند. اما اینکه بطور کلی از جنس مخالف بپرهیزیم نیز رنج آوراست! برای ایجاد رفتارهای تازه باید تغییری در روابط عصبی و ذهنی خود ایجاد کنید. عوامل لازم برای ایجاد هر نوع تغییر در زندگی هم اکنون در شما هست. کافی است آنها را فعال کنید.

اگر می خواهید در بعضی از جنبه های زندگی خود بهبودی پدید آورید( خواه این بهبود در زمینه رفتار باشد، خواه در زمینه عواطف و احساسات) هم اکنون آن را مشخص کنید و با استفاده از مابقی مطالب این بخش به خواسته خود برسید.

تداعی عصبی شرطی قدم اصلی شماره 1

تصمیم بگیرید که چه می خواهید و مشخص کنید که چه عاملی مانع رسیدن به آن خواسته است.

بخاطر داشته باشید که حواس خود را به هر چه متوجه کنیم همان را به دست می آوریم. پس به چیزهائیکه آنها را نمی خواهید . فکر نکنید، بلکه افکار خود را به چیزهایی که نمی خواهید ، متوجه سازید . به عنوان مثال هدف خود را (ترک سیگار) قرار ندهید، بلکه تصمیم بگیریدکه ( سالمتر، شادتر و زنده تر) از گذشته باشید. هر چه در این زمینه دقیقتر باشید نیروی بیشتری برای ایجاد تغییرات سریع پیدا می کنید.

پساز اینکه خواسته خود را مشخص کردید، موانع و مشکلات را نیز مشخص سازید. مثلاٌ رنج و ناراحتی ناشی از ایجاد تغییر را قابل پیش بینی است در نظرآورید.

خواسته شما چیست ؟ چه موانعی برای رسیدن به آن وجود دارد.

حتماٌ تا کنون توجه کرده اید که بعضیها وقتی دچار بیماری ساده ای می شوند، بسیار دیر بهبود پیدا می کنند . هر چند که این اشخاص واقعاٌ می خواهند که بهبود یابند، اما از توجه و محبتی که دیگران به آنها می کنند و اجازه استراحتی که به آنها می دهند لذت می برند، و همین امر بطور نا خود آگاه معالجه آنان را به تعویق می اندازد. گاهی اوقات رفتارها و یا عواطف عذاب آور و دردناک، برای شخص دارای منافعی است که آنها را ( فواید جنبی) می نامیم. نیاز به این فواید جنبی ، غالباٌ بزرگترین مانع ایجاد تغییرات پایداراست.

آیا شما رفتارهایی دارید که نیاز به تغییر داشته باشند، و در عین حال از آنها استفاده های جنبی ببرید؟ این فواید جنبی را با رنجی که به خاطراین رفتارها، در گذشته، حال و آینده متحمل شده، می شوید و یا خواهید شد مقایسه کنید.

تداعی عصبی شرطی- قدم اصلی شماره 2

از اهرم روانی استفاده کنید: رنج فراوان را به عدم تغییر و لذت زیاد را به تغییرفوری نسبت دهید. از خود بپرسید:

1 –
اگر این رفتار( یا احساس) را تغییر ندهم چه زیانهایی را متحمل خواهم شد؟

2 –
 اگر این تغییر را ایجاد نکنم، در زندگی خود چه چیزهایی را از دست خواهم داد؟

3 –
رفتار قبلی در گذشته چه خسارتهای فکری، عاطفی، جسمی، مالی و معنوی به من زده است؟

4 –
تاثیر آن بر موفقیت شغلی و اطرافیان من چه بوده است؟

با طرح این پرسشها اثرات لذتبخش تغییر را در نظر مجسم کنید.

1 –
در صورت تغییر چه احساسی نسبت به خود خواهم داشت؟

2 –
با انجام این تغییر نیروی فعال من چه افزایشی خواهد یافت؟

3 –
خانواده و دوستان من چه احساسی خواهند داشت؟

4 –
چه احساسی از رضایت و شادمانی خواهم داشت؟

5 –
آیا من شایسته همه این محاسن نیستم؟

 او برای ترک سیگار همه راهها را امتحان کردهو هیچیک مؤثر واقع نشده بود. تا اینکه دختر 6 ساله او وارد اتاق او شد و گفت( پدر، خواهش می کنم خودت را نکش! من میخواهم که تو در مراسم عروسی من شرکت کنی!)هیچ لیل قانع کننده تری ممکن نبود او را مجاب کند که کشیدن سیگار موجب مرگ است.

سیگارها را همان روز از پنجره بیرون انداخت و پس از آن دیگر سیگار نکشید . گاهی اوقات میزان رنج شما برای ایجاد تغییر کافی نیست ، اما رنجی که عزیزانتان می کشند می تواند اهرم روانی نیرومندی بشمار آید.

اگر برای ایجاد تغییری کوششها کرده و به نتیجه نرسیده اید، شاید علتش نبودن اهرم روانی است. شما ممکن است ایجاد تغییری را مرتباٌ به تاخیر بیندازید تا آنکه خود را در موقعیتی قرار دهید که ایجاد تغییر امری اجتناب ناپذیر باشد. اما اگر دلایل قوی و کافی (و اهرم مناسب) داشته باشید، ناچار می شوید که دست به عمل بزنید.

آیامی خواهید راه مطمئنی برای کاهش وزن به شماپیشنهاد کنم؟

دوست خوش اندامی راپیدا کنید و بهاو وجمعی دیگر از دوستان خود قول دهید که به کمک غذاهای سالم و ورزشهای شادیبخش وزن خود راکم خواهید کرد. سپس به آنها بگویید که اگر پیمان خود را شکستید یک ظرف غذای مخصوص سگ خواهید خورد .

خانمی که از این روش استفاده کرده بود می گفت که او و دوستش قوطی غذای سگ را در معرض دید خود گذاشته بودند تا قولشان را فراموش نکنند. هر وقت که این دو نفر احساس گرسنگی می کردند و یا دلشان می خواست که از ورزش طفره بروند آن قوطی را بر مداشتند و نوشته های روی آن را ( که مثلاٌ نوشته بود محتوی ضایعات گوشت اسب) می خواندند و همین موضوع باعث می شد که بر سر خود بایستند.

تداعی عصبی شرطی- قدم اصلی شماره 3

الگوهای محدود کننده را درهم بریزید

آیا تاکنون پرنده ای را که در اتاق به دام افتاده باشد، دیده اید؟ پرنده با تلاشی بی ثمر به جستجوی راه خروج بر می آید و خود را بارها به نزدیکترین شیشه پنجره می زند. آیا تاکنون کسی رادیده اید که رفتارش شبیه آن پرنده باشد؟ این افراد ممکن است خیلی دلشان بخواهد کهبه نتیجه برسند، اما اگر مرتباٌ کاری را تکرار کنند که نتیجه بخش نیست، هرگزبه هدف نخواهند رسید. مانند همسر یا پدر و یا مادری که دائماٌ نق می زند اما نتیجه نمی گیرد و یا حتی نتیجه معکوس بدست می آورد.

با انجام کارهای غیر منتظره ، الگوهای محدود کننده و بی نتیجه رادرهم بشکنید. مثلاٌ در هنگام غر زدن جمله خود را قطع کنید، به زانو بیفتید و لبخند بزنید! به طرف آن شخص بروید،او را در آغوش بگیرید و بگویید که چقدراو را دوست دارید.

برای برطرف کردن الگوهای محدود کننده چه راههای زیبا و فرحبخشی به نظرتان می رسد.

برای اینکه یک الگوی تازه فکری، احساسی یا رفتاری را ایجاد کنید، باید در وهله اول الگوی قبلی را از بین ببرید. برای روشن شدن مطلب صفحه گرامافونی را به نظر آورید. که هر وقت آن را می گذارید آهنگ معینی را پخش می کند .علتش آنست که الگویی از شیارهای نامرئی بر روی آن حک شده است.

مسلماٌ نمی توانید هنگامی که صفحه ای در حال پخش است، صفحه دیگری روی آن بگذارید و بطور همزمان به دو آهنگ گوش کنید . پس اگر بخواهید رفتارهای گذشته را حفظ و رفتارهای تازه ای رادر همان زمینه ایجاد کنید وقت خود را تلف کرده اید. برای این کار به محض اینکه رفتار نا مطلوب گذشته از شما سر زد آن را با حرکتی غیر عادی یا خنده دار قطع کنید. این کار مانند این است که صفحه آهنگی را که نمی خواهید بشنوید از دستگاه خارج کنید و با کمال خشونت آن را خط خطی نمایید، تا اینکه مطمئن شوید من بعد هرگز آن آهنگ نامطلوب را از آن نخواهید شنید.

تغییر الگوهای رفتاری و عاطفی غالباٌ دشوار است. دلیلش آن است که ذهن ما، بر آن اساس

( برنامه ریزی ) شده است. یکی از پژوهشگران برای اثبات این موضوع ، انگشت میمونی را مرتباٌ به جلو و عقب حرکت داد و با کمک تصویر تلویزیونی نشان داد که همزمان با این حرکت، ارتباطی بین سلولهای مشخصی از مغز ایجاد می شود و هر چه آن حرکت بیشتر تکرار شود، آن ارتباط، قویتر می گردد. وی صدها بار انگشت حیوان را حرکت داد تا ارتباط وسیعی سلولهای آن منطقه از مغز ایجاد شود. اکنون مغز میمون برنامه ریزی شده بودو حتی پس از برداشتن عامل شرطی نیز آن حرکت را تکرار می کرد.

بسیاری از ما، بر اثر تکرار، خود را آموزش داده ایم که از جا در برویم... دراثر اضطراب و نگرانی بیمار شویم... خود را بی پناه حس کنیم... و یا به الکل پناه ببریم.

چه واکنشهای مثبتی رامی توانید در اثر تکرار در خود به وجود آورید؟

آیا الگوهایی هستند که به طور ناخودآگاه، بر زندگی ما اثربگذارند؟به عنوان مثال، بسیاری از مردم برای رسیدن به محل کار خود هر روز، اعمال معینی را تکرار می کنند . هر روز از همان خیابان عبور می کنند و از همان چهار راه می پیچند . ما مغز و جسم خود را آموزش می دهیم که از الگوی خاصی تبعیت کند تا اینکه آن الگو به صورت عادت در آید.حتی اگر قرار باشد روزی از راه دیگری برویم، باز هم طبق عادت همان مسیر قبلی را پیش می گیریم.

در هر یک از جنبه های زندگی ، الگو های رفتاری و عاطفی خاصی داریم که ملکه ما شده اند و جزو ذاتمان به نظر می رسند. آیا کسانی را می شناسید که عادت به خشم، یاس و فشار عصبی داشته باشند؟شاید زمان آن فرا رسیده باشد و خود را برای احساس شادی و خوشبختی، هیجان و شکرگزاری آموزش دهید. آیا این کار، مشکل است؟ به سادگی می توانید الگوهای عاطفی قبلی را در هم شکنید و آنها را با الگوهایی لذتبخش عوض کنید.

 هر چیزی را که از آن استفاده نکنیم، کم کم از میان می رود. یکی از راههای ساده رفع الگوهای محدود کننده آن است که از دچار شدن به آنها خودداری کنیم. اگر از مسیرها یاتداعی های عصبی استفاده نکنیم، کم کم ب طرف می شوند. اما توجه داشته باشید که اینموضوع در مورد خصوصیات مثبت نیز صدق می کند. اگر از شجاعت خود استفاده نکنیم ، شهامتمان کاهش می یابد . اگر قدرت اراده و پشتکارمان را عاطل بگذاریم و اگر شور و اشتیاقمان را اظهار نکنیم، آنها نیز از میان می روند.

هم اکنون تصمیم به کاری بگیرید که باعث شود از نیرومندترین عواطف و احساسات خود استفاده کنید. به خاطر داشته باشید هر چیزی را که ازآن بیشتر استفاده کنید، نیرومندتر می شود.عواطف ما نیز به تمرین و ورزش نیاز دارند، تا نه تنها ما را به نتایج دلخواه برسانند، بلکه سالم و آماده نگاه دارند.

تداعی عصبی شرطی – قدم اصلی شماره 4

جایگزین نیروبخشی برای الگوهای قدیم پیدا کنید. در مورد مراکز باز پروری معتادان تحقیقاتی به عمل آمده و معلوم شده است احتمال بازگشت به اعتیاد در مورد همه افراد، یکسان نیست. کسانی که اجباراٌ اعتیاد خود را ترک کرده اند، پس از آزادی بلافاصله اعتیاد خود را از سر می گیرند. کسانی که انگیزه درونی برای ترک اعتیادداشته اندبه طور متوسط تا دو سال به سوی مواد مخدر نمی روند. اما کسانی که جایگزین مناسبی( مثلاٌ توجه به مذهب یا کسب مهارتهای تازه ) برای اعتیاد خود داشته اند به مدت هشت سال یا بیشتر، از اعتیاد مجدد خودداری کرده و اغلب آنها برای همیشه ترک اعتیاد کرده اند.

در بیشتر افراد، تغییر عادات جنبه موقت دارد، زیرا جایگزین مناسبی برای رهایی از رنج، یا کسب لذت پیدا نمی کنند . کافی نیست که الگوهای نامناسب را بر طرف کنیم، بلکه باید جایگزینی برای آنها پیدا نمائیم.

تداعی عصبی شرطی-قدم اصلی شماره 5

الگوی تازه را شرطی کنید تا پایدار بماند.

یکی از درسهای واقعی در زمینه شرطی کردن را از یک تعمیر کار پیانو یاد گرفتم. او برای کوک کردن پیانو، آمده بود و وقتی از او صورتحساب را خواستم، گفت( باشد برای دفعه بعد ) گفتم ( مگر کار را انجام نداده ای ؟) او توضیح داد که سیمهای پیانو محکم هستند و برای اینکه فار آنها ثابت بماند باید در فاصله های زمانی معینی دوباره تنظیم و کوک شوند.

این دقیقاٌ همان کاری است که در مورد هر نوع تغییری باید انجام دهیم. باید نظام عصبی خود را برای موفقیت تنظیم کنیم، آنهم نه یک بار، بلکه به طور مداوم. این کار، شبیه ورزش است.نمی توانید برای تمرین به یک باشگاه ورزشی بروید و پس از خارج شدن بگوئید( آه، من برای تمام عمر سالم شدم!)

قبلاٌ گفتیم که با حرکت دادن انگشت یک میمون ،ارتباطات عصبی خاصی در وی ایجاد شد که باعصث شد متوالیاٌ همان انگشت را حرکت دهد.محققان ثابت کرده اند که اگر در ضمن آزمایش، حیوان را هیجان زده کنند، ارتباطات عصبی قویتر می شود و نیاز چندانی به تکرار حرکت نیست . اگر در هنگام تکرار یک عادت تازه (ویا تجسم آن عادت) آنرا مرتباٌ با عواطف شدید( مثلاٌ شور و هیجان) همراه سازیم، مسیر عصبی نیرومندی به سوی لذت احداث خواهد شد . این نوع شرطی کردن باعث می شود که به طور غیر ارادی به مسیر تازه ( الگوی رفتاری یا عاطفی) کشیده شویم.

فراموش نکنید که برای تقویت الگوهای تازه، با هر بار تکرار رفتار، پاداشی برای خود( یا کسی که به او کمک می کنید)در نظربگیرید. هر نوع الگوی فکری ، عاطفی یا رفتاری که به طور دائمی تقویت شود به صورت عادت در می آید.

شرطی کردن نیرویی غیر قابل مقاومت ایجاد می کند. برای تبلیغ تلویزیونی نوعی نوشابه غیر الکلی ، از یکی از قهرمانان بسکتبال خواستند توپ راعمداٌ طوری پرتاب کند که داخل تور نیفتد. وی پس از نه بار پرتاب موفق، توانست یک پرتاب نا موفق انجام دهد! وی طوری در مورد پرتاب موفقیت توپ شرطی شده بود که به طور غیر ارادی همه حرکات را به طور صحیح انجام می داد و پس از نهبار تمرین توانست یک حرکت خطا انجام دهد . مسلماٌ در مغز این ورزشکار که نامش لاری بیرد است ارتباطات عصبی نیرومندی ایجاد شده است که بطور غیر ارادی حرکات معینی را متوالیاٌ انجام می دهد تا توپ وارد سبد شود.

مطمئن باشید که هر رفتاری اگر بقدر کافی تکرار شودو با شدت عواطف همراه باشد، به صورت شرطی در می آید.

یکی از قواعد اساسی شرطی کردن آن است که هر الگویی که مرتباٌ تقویت شود، به صورت خودکار وانعکاس شرطی در می آید، و هر چیزی را که تقویت نکنیم، کم کم از بین می رود.

برای اینکه عادتهای مثبت و دلخواه رادر خود به وجود آورید، چه پاداشهای فکری، جسمی، یا عاطفی می توانید به خود بدهید؟

آیا می توان جوجه ای را به رقص واداشت؟ عجیب این است که این کار، ممکن است. زیرا رفتارهای همه حیوانات ( و همین طور انسان) قابل تغییر است.

شیوه کار مربی این است که حرکات جوجه را به دقت زیر نظر می گیرد. همین که جوجه به طور طبیعی حرکتی را مطابق دلخواه مربی انجام داد،به او پاداشی به صورت غذا  می دهندتا آن رفتار، تقویت شود. در ابتدا، جوجه نمی داند که به چه مناسبت به او غذا داده اند . ولی هر بار که حرکت معینی را انجام می دهد، به او پاداش می هند و آن حرکت تقویت می شود تا سرانجام، جوجه یاد می گیرد که چرخشهایی را مطابق میل مربی انجام دهد و تکرار و توالی این چرخشها، مانند رقص به نظر می رسد.

بدیهی است که انسانها پیچیده تر ازجوجه اند . اما همه ما،آموخته ایم که در هنگام کار و یا در مدرسه رفتارهای معینی را انجام دهیم. چگونه می توانید از این اصل آموزشی برای ایجاد عادات خود در خودتان ، فرزندانتان و یا کارکنانتان استفاده کنید؟    

شرطی کردن – تکنیک شماره 1

برای اینکه شرطی کردن مؤثر واقع شود، فاصله زمانی میان رفتار و پاداش دارای اهمیت اساسی است. تقویت رفتار باید درست در زمانی انجام شود که رفتار دلخواه از او  سر می زند. اگر این تقویت بعد از مدت طولانی انجام شود در سلسله اعصاب، عقلی ایجادمی شود، اما ارتباط عاطفی به وجود نمی آید .

به عنوان مثال، کسانی که اتومبیل خود را در جای ممنوعه پارک می کنند، توسط پلیس جریمه می شوند. اما چون قبض جریمه را معمولا بعد از چند هفته می پردازند لذا رفتار نامناسب، با رنج کافی همراه نمی گردد. یقین داشته باشید اگر این اشخاص، هر بار که در جای ممنوعه پارک می کردند، بلا فاصله اتومبیلشان پنچر می شد، نه فقط آن رفتار ترک می کردند، بلکه رفتار مناسبی را هم جایگزین آن می ساختند!

تمرین مربوط به تکنیک شماره 1

فهرستی از پاداشهای لذتبخش تهیه کنید که در صورت انجام (کارهای صحیح)به خودتان بدهید. آنگاه عمداٌ موقعیتی پیش آورید که با استفاده از آن پاداشها، رفتار معینی را تقویت کنید

 شرطی کردن – تکنیک شماره 2

هنگامی که رفتاری شرطی می شود، باید تا مدتی آنرا مرتباٌ تقویت کرد. هر بار رفتار دلخواهی را انجام دادید (مثلا اینکه پیش از سیر شدن از پشت میز غذا بلند شوید، و یا تعارف سیگار کسی را رد کنید ) بلافاصله به خود پاداش دهید.

شرطی کردن – تکنیک شماره 3

رام کنندگان حیوانات می دانند که مثلا اگر هر بار که دلفین پرشی را انجام می دهد به او پاداش دهند،بزودی تا پاداش را نگیرد پرشی را انجام نمی دهد.بدتر اینکه وقتی سیر شد دیگر نسبت به پاداش بی علاقه می شود.

من و شما و نیز فرزندان، همکاران،و کسان دیگری که با آنها سر و کار داریم،همگی دارای همین خصوصیت هستیم.اگر هر بار که کسی رفتار مناسبی انجام داد به اوپاداش دهید،کم کم دادن پاداش امری عادی و کسل کننده می شود.پس از آنکه یک الگوی رفتاری تثبیت شد،باید از پاداشهای متغیر استفاده کرد تا آن عادت، پایداتربماند.پس از یک ماه که عادتی را مرتبا تقویت کردیم باید دادن پاداش مرتب را قطع کنیم و به خود یا دیگران به طور غیر منتظره پاداش دهیم

پاداش متغیر، یکی از نیرومندترین وسایل شرطی کردن در جهان است. به عنوان مثال کسانی را که به طمع پول به پای ماشینهای قمار (جک پات) می روند در نظر بگیرید. اگر قرار باشد که همیشه ببرند، هر چند که ممکن است اوایل برایشان جالب باشد، اما پس از مدتی این تفریح به صورت کار در می آید (یعنی هر روز می روند اهرمی را می کشند و بابت آن پولی از دستگاه می گیرند !) اما اگر ندانند که پاداش می گیرند یا خیر، هیجان بیشتری در سلسله اعصابشان ایجاد می شود و در هنگام بردن پول، لذت خیلی بیشتری می برند و بدین ترتیب شرطی می شوند. همین لذت است که افراد را به قمار معتاد می کند. همین طور اگر پس از ترک سیگار، به خود پاداش دهید که (فقط یک سیگار )بکشید، از نیروی پاداش متغیر استفاده کرده و بر  شدت اعتیاد خود افزوده اید. سعی کنید به هیچ قیمتی این اشتباه را مرتکب نشوید.

شرطی کردن – تکنیک شماره 4

برای ایجاد تغییرات پایدار، مخلوطی از این دو شیوه را بکار برید:

1 – برای کارهای معین، در فواصل مشخصی به خود پاداش دهید. (این شیوه را برنامه تقویت ثابت می نامند ).مثلا اگر دلفینها ده پرش صحیح را انجام دهند، در پرش دهم همیشه پاداش می گیرند.

2 – برای اینکه گرفتن پاداش در نظر دلفین عادی نشود، برای پرشهای خوب، بطور اتفاقی به او پاداش جداگانه ای می دهند. بدین ترتیب، دلفین هر بار سعی می کند بلندتر بپرد تا از هیجان آن پاداش، لذت ببرد. پس برای اینکه رفتار خود یا دیگران را تقویت کنید، پاداشهای ویژه ای برای تلاشهای فوق العاده در نظر بگیرید.

بخاطر آورید آخرین باری که بخاطر فعالیت شغلی خود پاداش گرفته اید و یا در مدرسه تشویق شده اید چقدر لذت برده اید.

شرطی کردن – تکنیک شماره 5

یکی از ارزشمندترین وسایل تربیتی که هم در مورد دلفین و هم در مورد انسان قابل استفاده است، شیوه موسوم به (جک پات ) است. مربیان گاهی به طور اتفاقی برای پرشهای ضعیف نیز به دلفین پاداش می دهند. گرچه این کار، ظاهراٌ هیچ دلیل منطقی ندارد، ولی غالباٌ باعث می شود که دلفین بعد از آن پرشهای بهتری انجام دهد.

این بار که خود یا کس دیگر را غمگین و ناراحت یافتید، از شیوه (جک پات) استفاده کنید و به او هدیه ای بدهید.هر چند که شخص ممکن است کار چشمگیری نکرده باشد، لیکن پاداش غیر منتظره باعث می شود که روحیه بهتری پیدا کند و تلاش تازه ای را آغاز کند. همین طور اگر شخص رفتار صحیحی را انجام داده باشد، اما پاداشی که به او می دهند بیش از حد انتظار او باشد، در این صورت هم به تلاشهای فوق العاده ترغیب می شود.

آیا کسی را می شناسید که استحقاق دریافت پاداش (جک پات ) را همین امروز داشته باشد؟

تداعی عصبی شرطی- قدم اصلی شماره 6

خود را بیاموزید.

برای اینکه مطمئن شوید که پنج قدم قبلی را به طور صحیح برداشته اید به این نکته توجه کنید:

1 –
هنگامی که به یاد الگوی رفتاری قبلی می افتید، باید آنرا همراه با رنج بدانید

2 –
رفتار تازه، باید برایتان همراه با لذت باشد.

3 –
الگوی رفتاری تازه باید با نوع زندگیی که می خواهید داشته باشید هماهنگ باشد. آیا این الگو با هدفها، اعتقادات و فلسفه زندگیتان منطبق است؟

4 –
منافعی که از رفتار قدیم می برده اید باید محفوظ باشد. مثلا اگر کشیدن سیگار موجب آرامش و یا کاهش فشار عصبی می شده است، آیا جایگزین مناسبی برای آن پیدا کرده اید که به همان اندازه مؤثر باشد؟"آیا از الگوی رفتاری تازه همان قدر لذت می برید؟

5 –
خود را مجسم کنید که در آینده، رفتار تازه را پیشه خود کرده اید. فرض کنید عاملی شما را به یاد رفتار قبلی می اندازد. در این صورت آیا بدون تامل رفتار جدید را به رفتار قدیم ترجیح می دهید؟

میلاد حیدری بازدید : 598 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)


نیروی سازنده ,  نیروی نابود کننده ,  اعتقادات

چه عاملی سبب می شود که در زندگی خود، راهها و هدفهای معینی را انتخاب کنیم؟ این عامل، اعتقادات ماست؛ عقیده به اینکه تواناییهای ما چقدر است و چه کارهایی ممکن ، یا غیر ممکن است. در فرهنگ مردم هائیتی ، پزشک جادوگر قبیله داری چنان قدرت مرموزی است که میتواند با یک اشاره فردی را هلاک کند. اما در واقع، آنچه موجب مرگ آن فرد می شود قدرت جادویی پزشک نیست، بلکه اعتقاد افراد به قدرت فوق تصور اوست.

آیا در زندگی خود تاکنون انتظار واقعه ناگواری را کشیده اید؟ اثر آن انتظار بر زندگیتان چه بوده است؟ چه عقاید مثبتی بر زندگی فعلی شما اثر گذاشته است؟ چه انتظارات مثبت تازه ای می توانید در خود یا دیگران ایجاد کنید؟

 

مردم جهان به مدت هزاران سال بر این عقیده بودند که انسان با توجه به ساختار جسمی خود، قادر نیست مسافت یک مایل را درچهار دقیقه بدود. با وجود این فردی به نام راجربانیستراین مسافت را در کمتر از چهار دقیقه دوید و این باور را در هم شکست . وی چگونه به این کار توفیق یافت؟ آنقدر موفقیت خود را به چشم دل دیدو چنان تصویر زنده ای از موفقیت در ذهن خود تشکیل داد که سرانجام فرمانی بی چون و چرا به سیستم عصبی خود صادر کرد و نتیجه ای جسمی بدست آوردکه با آن تصویر ذهنی هماهنگ بود . پس از آن ، کسان دیگر نیز از بانیستر پیروی و باور کردند که آنان نیز قادر به چنین کاری هستند لذا ظرف یک سال، افراد بسیاری موفقیت او را تکرار کردند.

درمقابل شما چه سدی است که باید آن را در هم بشکنید ؟ کدام کار در نظرتان غیر ممکن جلوه می کند که اگر آن را ممکن می دانستید( و انجام می دادید) زندگی خودتان و اطرافیانتان دگرگون می شد؟

بسیاری از مردم ، گناه نارسائیهای زندگی خود را به گردن وقایع و اتفاقات می اندازند . در حالی که آنچه زندگانی ما را شکل می دهد، خود آن وقایع نیست، بلکه معنایی است که به آن رویدادها می دهیم.

در جنگ ویتنام ، دو نفر تیر می خورند، هر دو اسیر می شوند و بارها تحت شکنجه قرار می گیرند. یکی شان دست به خودکشی می زند، ودیگری روز به روز ایمانش نسبت به انسانیت و خالق متعال، قویتر می شود. امروز، شرح زندگی این مرد که جرالد کافی نام دارد ، یادآور نیروی عظیم روح انسانی است که می تواند بر هرگونه درد و رنج و مانع و مشکلی غلبه کند.

آیا در گذشته شما و یا آشنایانتان واقعه ای هست که مانع احساس شادی و خوشبختی امروزتان باشد؟ آیا می توانید این اتفاقات را به صورت دیگری معنا کنید؟ آیا این وقایع شما را پخته تر و نیرومند تر کرده اند ؟ آیا می توانید براساس این تجارب تلخ، دیگران را که با همین مشکل روبرو هستند، راهنمایی کنید؟

علت کارهایی که مردم می کنند چیست ؟تنها علت رفتارهای ما ، اعتقاد و باور است .گرچه عجیب است، ولی اگر مردم باور کنند که برای رفع بیماری باید جمجمه خود را با مته سوراخ کنند،چنین می کنند (و نتیجه هم می گیرند!)خواه این عقیده پایه و اساس درستی داشته باشد خواه نداشته باشد، و اگر هم معتقد شوند که خوشبختی آنان در گرو

کمک به دیگران است، بر همان اساس عمل می کنند .

اعتقاد ماست که باعث می شود یک عمر احساس بدبختی کنیم و یا برعکس زندگانی خود را با خوشی بگذرانیم. عقیده سبب می شود که یک نفر اینشتین شود و یک نفر بتهوون، یا یک نفر به صورت قهرمان در آید و نفر دیگر نداند که اصلاٌ چرا به این دنیا آمده است.

اعمالی که اطرافیان شما انجام می دهند ، براساس چه اعتقاداتی است؟ شما با همکارانتان در چه مواردی اشتراک عقیده دارید؟ با فرزندان یا والدینتان در چه مواردی هم عقیده اید؟در چه زمینه هایی اختلاف عقیده دارید؟  

هرگاه اتفاقی برایتان بیفتد، مغزتان بلافاصله دو سؤال را مطرح می سازد: اول اینکه آیا این اتفاق به معنی رنج است یا به معنی لذت؟ دوم اینکه برای دوری ازرنج و کسب لذت چه باید بکنم؟ پاسخ این پرسشها بسته به این است که درباره موجبات رنج ولذت چه عقایدی داشته باشید. این عقاید کلی به منزله راههای میانبری است که باعث می شودبسیاری از امور روزمره را به انجام رسانیم، و در عین حال همین عقاید می تواند زندگی ما را به کلی محدود سازد. به عنوان مثال، کسی که بطور اتفاقی در کاری شکست خورده است، ممکن است نتیجه بگیردکه بی لیاقت است و متاسفانه همین تعمیم دادنهاست که باعث می شود نسبت به آینده ، خوشبین یا بدبین باشیم.

به یکی از عقاید محدود کننده ای که درباره خود یا فرد دیگری دارید فکر کنید.آیا برای درستی این عقیده دلیل کافی دارید؟ آیا موارد استثنایی هم ممکن است وجود داشته باشد؟ آیا ممکن است این عقیده کلی شما بیش از حد کلی باشد

هیچ چیزی درزندگی به خودی خود دارای معنا نیست . این شمایید که به آن معنا می د هید.

یکی از شگفتی های وجود انسان این است که می تواند برای هر واقعه چنان اهمیتی قائل شود که نیروبخش و یا نابودکننده باشد .

بعضی از مردم، تنها یکی از وقایع تلخ گذشته را در نظر می گیرندو می گویند ( به علت این تجربه، دیگر احساس عشق یا کمال نخواهم کرد.) و بعضی دیگر عین همان واقعه طوری تعبیر می کنند که نیرو بخش است:( از آنجا که نسبت به من بی عدالتی شده است، نسبت به نیازهای دیگران حساسم)یا( از آنجا که فرزند خود را از دست داده ام . تلاش می کنم تا امنیت بیشتری را در جهان برقرار کنم.)

همه ما قادریم هر واقعه ای را طوری معنی کنیم که امیدوار کننده و نیروبخش باشد. یکی از تجارب گذشته خود رادر نظر آورید و با معنا ی تازه ای که به آن می دهید، انقلابی در زندگی خود بوجود آورید.

اعتقادات، قدرتی نابود کننده دارند. از آنجاکه اعتقادات تاثیر عجیبی بر زندگی ما دارند، لازم است که این سه مساله را درک کنیم:

1 –
اغلب ما، عقاید خودرا آگاهانه انتخاب نمی کنیم.

2 –
عقایدما،غالباٌ بر پایه تفسیر غلط وقایع گذشته است.

3 –
پس از آنکه عقیده ای را پذیرفتیم، آنرا وحی منزل می پنداریم و فراموش می کنیم که آن

      عقیده فقط یک نقطه نظر است.

آیا عقایدی دارید که به درستی آنها یقین داشته باشید؟آیا نظرات دیگری هم هست که با عقیده شما مخالف و احتمالاٌ درست باشند؟ اگر شما صاحب این عقیده بودید، چه تغییری در زندگیتان ایجاد می شد؟

 اعتقاد، عبارت از احساس اطمینان نسبت به درستی چیزی است.مثلاٌ اگربه هوشمندی خود اعتقاد داشته باشید، این اعتقاد، صرفاٌ یک نظریه نیست ، بلکه احساس اطمینان می کنید که فرد باهوشی هستید. این احساس اطمینان از کجا آمده است؟

هر فرض یا نظر را بصورت رویه میزی در نظر بگیرید. اگر میز، پایه نداشته باشد به چیزی متکی نیست. نظریه هم در صورتی به صورت عقیده در می آید که پایه هایی داشته باشد. این پایه ها که موجب اطمینان می شوند عمدتاٌ ناشی از تجارب مرجع هستند. مثلاٌ اگر معتقد باشید که فرد باهوشی هستید، احتمالاٌ تجارب قبلی شما( نمرات زمان تحصیل و یا اظهارنظر دیگران) باعث ایجاد این عقیده شده است.

البته ما برای احساس اطمینان ، محدود به تجارب گذشته خویش نیستیم.

ما نیزمانند راجربانیستر می توانیم از قدرت تصور خود به عنوان تجارب مرجع استفاده کنیم و نسبت به کارهایی که هنوز انجام نداده ایم، در خویشتن احساس اطمینان به وجود آوریم.

 می توانیم هر نظریه ای را به عقیده مبدل کنیم. به شرط اینکه به قدرکافی تجارب مرجع برای تایید آن نظریه داشته باشیم. کدامیک از دو جمله زیر، صحیح است؟

1 – مردم ذاتاٌ خوب و درستکارند.

2 – مردم نادرست هستند و فقط به  منافع خود فکر می کنند.

آیا اگر در خاطرات و تجارب گذشته خود کاوش کنید، تجارب مرجع کافی برای اثبات نادرستی و فساد مردم پیدا نمی کنید؟ اگر فکر خود را متوجه خاطرات دیگر سازید، آیا تجارب مرجع کافی برای درستکاری مردم سراغ ندارید؟

کدامیک از این دو عقیده صحیح است؟ هر نوع عقیده ای که برای خود ایجاد کنید، از لحاظ خودتان صحیح خواهد بود.

اگر احساس اطمینانی که نسبت به چیزی داریم، محکم و خلل ناپذیر باشد، ممکن است ما را یاری دهد که به هدفهای بسیار بزرگ، دست یابیم،  و ممکن است ما را کور کند و نتوانیم حقایق راببینیم؛

حقایقی که شاید اثری همیشگی بر زندگی ما داشته باشند.

آیا تاکنون با کسی برخورد کرده اید که بخاطر حفظ آن احساس اطمینان ، حاضر نباشد نظر تازه ای را بشنود؟

اگر با چشم فرد دیگری به عقاید خودتان نگاه می کردید ، چه می دیدید؟

اعتقاد، منشاهمه رفتارهای ماست.بعضی از اعتقادات ، فقط بر یکی از جنبه های زندگی ما اثر می گذارند و بعضی دیگر به جنبه های گوناگون زندگی نفوذ می کنند . به عنوان مثال، اعتقاد به نادرستی ک فرد بخصوص ، فقط بر روابط، با همان شخص مؤثر است، اما عقیده به اینکه( همه مردم، نادرستند) ممکن است بر بسیاری از روابط ، با دیگران، مؤثر باشد.

عقاید کلی ( جهانی ) نظیر این عقیده، مبتنی بر تعمیم هایی هستند که در زمانهای دور و تحت شرایط فوق العاده پیدا شده اند. ممکن است آنها را به کلی فراموش کرده باشیم، اما امروزه به طور ناخودآگاه ، بر اساس همان تعمیم ها تصمیم می گیریم.

عقاید کلی اثری بر زندگی ما دارند که حدی بر آن متصور نیست، اما لازم نیست که این اثر حتماٌمنفی باشد. یکی از عقاید کلی خود را عوض کنید تا آنرا بر همه جنبه های زندگی خود مشاهده کنید.

بعضی از باورها از بعضی دیگر نیرومندتر ند. احساس اطمینان در واقع دارای سه درجه است: نظر، اعتقاد، یقین. نظرات به آسانی قابل تغییرند، زیرا مبنای آنها ادراکات و تصورات موقتی است. اعتقادات بسیار قویتر و محکمترند، زیرا اساس آنها را تجارب فراوانی تشکیل می دهد که گاه با احساسات و عواطف نیرومندی همراه است. با وجود این، می توان با طرح سؤالاتی آنها را تا حدی متزلزل کرد. یقین معمولاٌ با چنان عواطف شدیدی همراه است که نه فقط انسان به درستی آن مطلب اطمینان کامل دارد. بلکه نسبت به آن تعصب می ورزد و حاضر نیست هیچ گونه بحث منطقی را که مخالفت عقیده اش باشد بشنود.

یقین می تواند اثری سازنده و نیروبخش و یا نابود کننده داشته باشد.کدامیک از باورهای شما جنبه نظر دارد؟نسبت به درستی کدامیک اطمینان بیشتری دارید؟ کدامیک از آنها به سطح یقین نزدیک است؟

فایده اعتقاد چیست؟ اعتقاد باعث می شود که ملاکی در دست داشته باشیم تا بتوانیم بسرعت راهی برای فراراز رنجها و کسب لذتها پیدا کنیم وقتی به درستی چیزی عقیده پیدا کردیم، دیگر لزومی ندارد و در هر مورد کار را ازابتدا شروع کنیم و درستی یا نادرستی چیزی را محک بزنیم. گاهی در لحظات اوج ترس، رنج و یا فشارهای عاطفی ، برای تسکین ناراحتیهای خود به نوعی اعتقاد، متوسل می شویم. مثلاٌ کسی که در عشق شکست خورده است ، ممکن است معتقد شود که در جهان ، عشق وجود ندارد.

بعضی از مردم که به درستی چیزی ایمان و یقین دارند، در برابر هر عقیده مخالفی مقاومت می کنند و گاهی رنجهای فرساینده، درد انزوا، افسردگی و حتی مرگ را تحمل می کنند، اما دست از باورهای خود بر نمی دارند.

شما به چه چیزهایی ایمان دارید؟ کدامیک از باورهای شما نیروبخش و سازنده و کدامیک تضعیف کننده است؟

 از آنجا که ایمان، در انسان شور و شوق می آفریند،  لذا موجب حرکت و فعالیت می شود . کسی که به حقوق حیوانات، بسیار اهمیت می دهد. دارای اعتقاد است. اما آن که در اوقات فراغت خود با شور و شوق بسیار،

به سخنرانی و آموزش مردم می پردازد و با استنادبه تحقیقات و تجارب آزمایشگاهی عواقب رژیم گوشتخواری را خاطرنشان می کند دارای ایمان است.

آیا در زندگی شما مواردی بوده است که با استفاده از نیروی ایمان، قدرتی تازه برای رسیدن به هدف پیدا کرده و همه موانع را در هم شکسته باشید؟ مثلاٌ اگر یقین داشته باشید که نباید اضافه وزن پیدا کنید، شیوه دائمی و سالمی برای زندگی خود اختیار می کنید. اگر ایمان داشته باشید که ( من در هر شرایطی، راهی برای رفع گرفتاریها پیدا می کنم) خواهید دید که در سخت ترین حوادث نیز به شکل مناسبی عمل می کنید.

اگر نسبت به عقاید سازنده خود ، احساس اطمینان قویتری داشتید، چه تغییرات ریشه داری درزندگیتان بوجود می آمد؟ در این باره بیندیشید.

برای اینکه بتوانید عقاید صحیح خود را تقویت کنید تمرین زیر را انجام دهید:

1 –
عقیده ای را انتخاب و سعی کنید آنرا به صورت ایمان در آورید.

2 –
مرجعهای تازه و قویتری را نسبت به آن عقیده در خود به وجود آورید.به عنوان مثال اگر تصمیم دارید گوشتخواری را ترک کنید، با افراد گیاهخوار صحبت کنید تا اثرات رژیم گیاهخواری را در یابید.

3 –
وقایعی را پیدا یا ایجاد کنید که احساسات شدیدی را نسبت به آن عقیده در شما ایجاد کند. مثلاٌ اگر می خواهید کشیدن سیگار را ترک کنید ، سری به بیمارستانها بزنید و از بیمارانی که به علت کشیدن سیگار دچار عوارض شدیدی شده اند عیادت کنید.

4 –
براساس اعتقاد خود عمل کنید و قدمهایی کوچک یا بزرگ بر دارید.

مطالعه زندگی اشخاص چند شخصیتی ، اثرات نیروی عقیده رانشان می دهد. این افراد، به علت عقیده محکمی که دارند و قویاٌ فکر می کنند که شخص دیگری هستند، تغییرات جسمانی نیز در آنها بوجود می آید که کاملاٌ محسوس و چشمگیر است . رنگ چشم آنان عوض می شود، بعضی علائم جسمانی در چهره شان پدیدار یا ناپدید می شود و حتی بطور موقت دچار بیماریهایی از قبیل مرض قند و فشار خون می شوند . همه این آثار بستگی به این دارد که بیمار در قالب کدام شخصیت فرو رفته باشد.

آیا در زندگی شما نیز دگرگونیهایی بر اثر تغییر عقیده پیدا شده است؟

راز موفقیت چیست؟ ما غالباٌ تصور می کنیم که موفقیت بسته به استعداد و نبوغ است. با وجود این، من عقیده دارم که نبوغ واقعی این است که با تقویت ایمان و اعتقادات سازنده ، نیروهای عظیم درونی خود را فعال کنیم.

موفقیت بیل گیتز میلیاردر معروف، از زمانی که در دانشگاه هاروارد تحصیل می کرد پایه گذاری شد . وی تعهد کرد که نرم افزاری را که ( که هنوز نساخته بود) برای کامپیوتری که هرگز ندیده بود بسازد و در مواقع معینی تحویل دهد! به علت اعتماد به نفس زیاد( که پایه درستی هم نداشت) توانست همه منابع و نیروهای خود را بکار گیرد و با همکاری دیگران، نرم افزار مزبور را باکمال موفقیت طراحی کند و ثروتمند شود.

اگر ما خود را مقید کنیم که حتماٌ به هدف برسیم و در عین حال مطلقاٌ ایمان داشته باشیم که به انجام این کار توانا هستیم، روشن است که احتمال موفقیتمان در هر زمینه بیشتر خواهد شد.

شاید گفته اینشتین از همه بهتر باشد که ( تصور، نیرومندتر از علم است.) بارها ثابت شده است که مغز ما نمی تواند میان آنچه که به روشنی به تصور در می آوریم، و آنچه که عملاٌ اتفاق می افتد تفاوتی قائل شود.

اگر این نکته را بخوبی درک کنید زندگیتان دگرگون خواهد شد.

به عنوان مثال خیلی از مردم می ترسند دست به کار تازه ای بزنند، زیرا که قبلاٌ هرگز آن کار را انجام نداده اند. امایکی از مهمترین پایه های موفقیت پیشگامان جامعه این است که علی رغم تجارب نا موفق قبلی ، مرتباٌ در ذهن خود کسب نتایج دلخواه را مجسم می سازند. بدین ترتیب احساس اطمینانی در خود بوجود می آورند که سبب می شودنیرو های خود را فعال کند و توانائیهای واقعی خود را بکار گیرند.

آیا هدفی دارید که شما را به هیجان آورد، اما لازمه اش این باشد که کاریرا که قبلاٌ نکرده اید، انجام دهید؟ کی خیال دارید خود را در حالیکه به موفقیت رسیده اید در نظر مجسم سازید؟

کسانی که می گویند ( واقع بین باشید) معمولاٌ افراد ترسویی هستند. این افراد،غا لباٌ در گذشته ناکامیهایی داشته اندکه در نظر خودشان شکست به حساب می آید و به همین علت می ترسند که دوباره شکست بخورند. عقاید محدود کننده ای که این افراد برای محافظت از خویشتن ساخته اند، موجب تردید، نداشتن شهامت و توکل، و بکار نگرفتن همه توانائیها می شود، و در نتیجه دستاوردهای آنان نیز محدود است .

رهبران بزرگ ، غالباٌ با معیارهای دیگران ( واقع بین) نیستند. اما دقیق و هوشمندند. مهاتما گاندی معتقد بود که می تواند با شیوه های مسالمت آمیز و بدون اعمال خشونت در برابر امپراطوری انگلستان ایستادگی کند و هند را به استقلال برساند .کاری که قبلاٌ هرگز نظیرش انجام نشده بود . او ظاهراٌ واقع بین نبود، اما نشان داد که فردی دقیق است .آیا عقاید به اصطلاح ( واقع بینانه) ای هست که از آنها دوری کنید؟ آیا انتظارات تازه، هیجان آور، غیر واقع بینانه، اما کاملاٌ امکان پذیری وجود دارد که از آنها استقبال کنید؟

اگر قرار باشد که اشتباهی بکنید، بهتر است اشتباهتان این باشد که به قابلیت های خود ، بیش از حد بها دهید، زیرا ممکن است همین امر موجب موفقیتتان شود یکی از تفاوتهای افراد خوشبین و افراد بدبین این است که افراد بدبین، توانائیها و مهارتهای خود را با دقت اندازه گیری می کنند. اما افراد خوشبین، رفتارهای خود را مؤثرتر از آنچه واقعاٌ هست، می پندارند.

در نتیجه، افراد بدبین به کوشش بیهوده دست نمی زنند و همین که دلیل منطقی برای ادامه کار ، وجود نداشته باشد، کارها را رها می کنند. با وجود این، تصورات مثبت افراد خوشبین روحیه لازم را در آنها بوجود می آورند و در اثر پشتکار ، سرانجام مهارت لازم را پیدا می کنند. یعنی ظاهراٌ ارزیابیهای غیرواقع بینانه، موجب کسب مهارت می شود.

به یاد داشته باشیدکه گذشته، مساوی آینده نیست اگر بخواهید در جهت هدفی که زمانی به نظرتان غیر ممکن می آمد، قدمی بردارید، آن قدم، کدام است؟

شکل زندگی ما بیش از هر چیز، بسته به این است که چگونه با بدبختیهای خود کنار بیائیم . افراد موفق، معمولاٌ مشکلات را امری گذرا می بینند، در حالیکه اشخاص شکست خورده، معمولاٌ کوچکترین مشکل را، امری همیشگی می پندارند. اگر چنین فکر کنیم، اولین قدم را برداشته ایم تا در دامی که روانشناسان( ناتوانی آموخته) می نامند بیفتیم سه پندار است که این ناتوانی را ایجاد می کند:

1 –
 مشکل، جنبه دائمی دارد ( گذرا نیست)

2 –
 مشکل، فرا گیر است( به یک زمینه معین محدود نیست).

3 –
مشکل، ذاتی است و در وجود ما عیبی وجود دارد. ( نمی توان از آن به عنوان فرصتی برای یادگیری استفاده کرد.) در چند روز آینده راههای چاره این باورهای تضعیف کننده را بررسی خواهیم کرد. فعلاٌ برای مقابله با اولین پندار، بخاطر داشته باشید که ( این نیز بگذرد) اگر پشتکار داشته باشید، همیشه راهی پیدا خواهید کرد.

ما قادریم مشکلات را درنظر خود بزرگ، یا کوچک جلوه گر سازیم. اما افراد موفق، با استفاده از همین توانایی، از دام( مشکل فراگیر) می گریزند. آنها مثلاٌ به جای اینکه بگویند ( پرخوری، همه اندامهای بدن مرا از کار انداخته است) می گویند( در زمینه عادات غذایی، مشکل کوچکی دارم) . اما کسانی که فکر می کنند مشکل آنان فراگیراست، گمان می کنند که چون در زمینه معینی به موفقیت نرسیده اند، پس اصولاٌ فرد شکست خورده ای هستند. در اثر این تعمیم ، به کلی احساس ناتوانی می کنند.

برای غلبه بر این عقیده غلط که یک مشکل بر همه جهات و جوانب زندگی اثر می گذارد، باید بلافاصله به حل بخشی از مشکل بپردازید، حتی اگر آن بخش بسیار ناچیز باشد. هم اکنون این کار را شروع کنید.

افراد خوشبین، از شکست های خود درس می گیرند و طرز فکر خود را صلاح می کنند. افراد بدبین، شکست ها را به خویشتن نسبت می دهند و تصور می کنند که شکست، جزو خصوصیات ذاتی آنهاست . از آنجا که این افراد، هویت خود را به مشکلات زندگی پیوند می دهند لذا گرفتار می شوند. آیا این اشخاص ، می توانند تمام زندگی خود را به سرعت دگرگون کنند؟

هرگز مشکلات را به شخص نسبت ندهید. مشکلات را وسیله ای برای کسب تجربه در نظر بگیریدو با استفاده از این تجارب، راه خود را به سوی هدف ، باز کنید و بخاطر وجود مشکلات، ممنون و شکرگزارباشید.

برای رسیدن به هر موفقیت فردی،ابتدا باید تغییری در باورهای خود ایجاد کرد. با عقاید محدود کننده چه باید کرد؟ بهترین راه آن است که با طرح پرسشهایی آنها را سست کنیدو در احساس اطمینان خود تزلزل به وجود آورید. مغز شما همیشه می خواهد که شما را از رنجها برکنار نگه دارد. پس به نتایج منفی که آن اعتقاد، برایتان به بار آورده است فکر کنید و از خود بپرسید:

1 –
اکنون که درباره این عقیده فکر می کنم ، چه جنبه های مضحک، مسخره و احمقانه ای را می توانم در آن پیداکنم؟

2 –
 این عقیده تا کنون به چه قیمتی برایم تمام شده است؟ چه محدودیتهایی در گذشته برایم ایجاد کرده است؟

3 –
اگر در عقیده خود تجدید نظر نکنم و آنرا تغییر ندهم، در آینده چه زیانهایی را متحمل خواهم شد؟

پاسخ به این نوع سؤالات باعث می شود که احساسات عذاب آوری را با عقیده قدیم خود پیوند دهید و زمینه را فراهم کنید تا عقیده سازنده ای را جایگزین آن عقیده نامطلوب سازید.

آدمی برای خوشبخت بودن، بایداحساس کند که دائماٌ در حال رشد است. و برای موفق شدن در دنیای بازرگانی امروز، شرکتها بایدبطور مداوم پیشرفت کنند. روشن است که ما باید پیشرفت مداوم رااصل زندگی خود قرار دهیم ، نه اینکه به فکر هدفهای گذرا باشیم.

این مفهوم را در ژاپن با کلمه کایزن بیان می کنند که به معنی تمرکز و توجه دائم به بهبود کیفیت کالا و خدمات است. من پیشنهاد می کنم که ما آمریکائیان نیز به پیشرفت دائم و پایان ناپذیر ( کن آی) مقید باشیم.

اگر ما بطور معمول توجه خود را به بهبود چیزهایی معطوف کنیم که در حال حاضر هم ممکن است عالی باشند، ببینید این روحیه چه تغییراتی در خانواده ها، شرکتها، و جوامع به وجود می آورد.

به نظر شما چگونه می توان فلسفه ( کن آی ) را بسرعت عملی کرد؟

تنها چیزی که درزندگی باعث خاطر جمعی واقعی می شود این است که بدانیم هر روزی که می گذرد، به نوعی پیشرفت می کنیم. من نگران این نیستم که کیفیت زندگی خود را بتوانم در همین سطحی که هست نگه دارم، چرا که هر روز سعی می کنم تا آنرا بهتر از روز پیش سازم.

یکی از رموز موفقیت افسانه ای پت ریلی ( مربی بسکتبال) اعتقاد به پیشرفت مداوم و تدریجی است. وی در سال 1986 با مشکل بزرگی روبرو شد: تیم او معتقد بود که نهایت تلاش خود رابه عمل آورده است، اما با اینهمه در سال پیش در زمینه قهرمانی موفقیتی بدست نیاورده بودند. برای بهبود وضع تیم، وی بازیکنان را مجاب کرد که اگر هر فرد، در هر یک از پنج مهارت اصلی فقط یک در صد پیشرفت کند، تیم به قهرمانی خواهد رسید، زیرا تیم دوازده نفره، در آن صورت مجموعاٌ 60 درصد بهتر خواهد شد .

رمز موفقیت این طرح، در سادگی آن بود.هر کسی یقین داشت که می تواند حداقل به میزان یک در صد، مهارت خود را در هر زمینه افزایش دهد!

اگر شما بطور مداوم پیشرفتهای کوچکی بکنید، سرانجام به چه هدفی می توانید برسید؟

افکار، اعمال و تصمیمات روزمره شماتابع چه عقایدی است؟ این تمرین را انجام دهید تا به تاثیر نیروی عقیده بر خود پی ببرید.

1 – در بالای یک صفحه کاغذ بنویسید( عقاید سازنده و نیروبخش) و بر بالای صفحه دیگر بنویسید( عقاید ضعیف کننده و محدود کننده)

2 –
 ظرف ده دقیقه در روی این دو صفحه عقاید خود را پیاده کنید و هر چه به نظرتان می رسد بنویسید.

3 –
هنگام تفکر، هم عقاید خاص و هم به عقاید کلی ( جهانی ) توجه داشته باشید. خصوصاٌ به عقایدی که با

( اگر) آغاز می شوند توجه کنید. مثلاٌ ( اگر دائماٌ از همه امکانات خود استفاده کنم موفق خواهم شد.)

یکی از مؤثرترین راههای بهبود زندگی آن است که عقاید مثبت و سازنده خود را بشناسیم، آنها را تقویت کنیم، و از آنها در جهت عملی ساختن رویاهای خود استفاده نمائیم.

1 –
فهرستی را که از عقاید سازنده و محدود کننده ( شماره 87 همین کتاب) تهیه کردهاید، بررسی کنید. سه فقره از مهمترین عقاید نیروبخش را مشخص سازید.

2 – دقیقاٌ مشخص کنید که چرا و چگونه این عقاید شما را نیرومند می سازد؟ به چه طرقی این عقاید موجب تقویت روحیه و شخصیت و بالابردن کیفیت زندگیتان می سوند؟ اگر این عقاید رامحکمتر کنید چه اثرات بزرگتر و مثبت تری خواهند داشت؟

3 –
بعضی از این عقاید نیروبخش ، و یاهمه آنها را به صورت یقین و ایمان در آورید. چنان اطمینان خدشه ناپذیری به آنهاپیداکنید که رفتارتان را تحت تاثیر قرار دهد و شما را در جهت مقصودی که دارید، هدایت کند. اکنون براساس ایمان خود عمل کنید!

اکنون هنگام آن است که از شر عقایدی که دیگر به دردتان نمی خورد خلاص شوید!

1 –
دو فقره از محدود کننده ترین عقاید را مشخص کنید.

2 –
با طرح پرسش هایی ، پایه های این عقاید را متزلزل سازید:این عقیده چقدرمسخره و بی معنی است؟

 آیا کسی که این سخن را به من گفته است سر مشق خوبی است؟ اگر این عقیده راحفظ کنم چه زیانهای عاطفی متوجه من خواهد شد؟ از نظر جسمی، مالی و رابط با دیگران به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟این عقیده چه ضررهایی برای خانواده، و افرادمورد علاقه من خواهد داشت؟

3 –
آثار و عواقب منفی این عقاید را در نظر مجسم کنید. یک بار و برای همیشه تصمیم بگیرید که دیگر بهای سنگین این عقاید را نپردازید.

4 –
دو عقیده تازه را که می خواهید جایگزین عقاید قبلی کنید، بنویسید.

5 –
عقاید تازه و نیروبخش را تقویت کنید. منافع بیشماری را که از داشتن این عقاید نصیبتان خواهد شد در نظر مجسم سازید.

اثر نیروی انتظار در بهبود عملکرد، امروزه به ثبوت رسیده وبه اثر پیگمالیون معروف است . برای تحقق این موضوع، بعضی از دانش آموزان یک کلاس را انتخاب کردند و به معلمان آنها گفتند که آنها دارای استعداد فوق العاده ای هستند و باید بیشتر مراقبشان باشند تا استعدادشان شکوفا شود. پس از چندی ، این دانش آموزان جزو بهترین شاگردان کلاس شدند. اما کسی نمی دانست این دانش آموزان که به عنوان نابغه معرفی شده بودند در واقع فرقی با بقیه نداشتند و حتی بعضی از آنها جزو شاگردان ضعیف به شمار می آمدند. چه عاملی باعث شد که این دانش آموزان به صورت افراد متفاوتی در آیند ؟ اعتماد به نفس و اطمینان تازه ای که به برتری خود پیدا کردند ( و آن نیز در اثر عقاید اشتباه معلمان کم کم در فکر آنان تزریق شده بود)!

آیا به اهمیت اعتقاداتی که درباره خود یا دیگران دارید واقفید؟

اگر در اثر ایمان قوی می توانستید استعدادهای وسیع خود را بکار گیرید، قادر به انجام چه کارهایی می شدید؟

میلاد حیدری بازدید : 578 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

چگونه به خواسته های واقعی  خود برسیم
 
رنج، لذت ، و نیروی روحیه

 
برای اینکه به خواسته های خود برسید ، باید ابتدا ببینید چه عواملی شما را از تلاش
و کوشش در جهت رسیدن به هدف، باز می دارند. کارهایی هست که تا آخرین لحظه از انجام
آنها خودداری می کنیم.( مثلاٌ پرداخت مالیات). علتش آن است که پرداخت مالیات، ممکن
است بعداٌ حتی ما را دچار عواقب دردناکتری سازد.
اما همین که 14 آوریل فرا می رسد تمام تردیدها و تعللها از میان می رود ، زیرا نظر
ما درباره آنچه که مایه رنج یا لذت است عوض می شود و متوجه می شویم که انجام ندادن
عمل بمراتب دردناکتر از انجام دادن آن است.
برای ایجاد تغییر در زندگی ، می توان از همین نکته استفاده کرد. در آینده بجای
اینکه از خود بپرسید ( چگونه می توان از انجام این کار دردناک خودداری کرد؟
)بپرسید( اگر اکنون این کار را نکنم ، در آینده به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد؟)
نیروی رنج، می تواند در خدمت شما باشد، به شرط اینکه از آن به صورت صحیح استفاده
کنید.   
   


 
آیاما نیز صرفاٌ نوعی حیوان هستیم و همچون سگ معروف پاولف، در مقابل تنبیه یا
پاداش، عکس العمل نشان می دهیم؟ البته چنین نیست. یکی از امتیازات بزرگ انسان بودن
، این است که می توانیم خودمان تعیین کنیم که از چه چیزی رنج یا لذت ببریم. به
عنوان مثال، کسی که دست به اعتصاب غذا می زند، رنجی جسمانی را تحمل می کند و حتی
ممکن است از کار خود لذت ببرد، زیرا اعتقاد دارد که با جلب توجه جهانیان به هدف
ارزشمند خود، نتایج مثبتی به دست می آورد. همه ما دارای این حق انتخاب هستیم. رمز
موفقیت این است که یاد بگیریم تا از نیروهای رنج و لذت به نفع خود استفاده کنیم.آیا
در زندگی شما چیزی وجود دارد که نسبت به آن رنجی غیر ضروری احساس کنید؟ آیا در
مقابل آن ، صرفاٌ واکنش نشان می دهید، یا از حق انتخاب خود استفاده می کنید؟ آیا می
توانید مرکز توجه خود را تغییر دهید و واقعه ظاهراٌ دردناکی را به فرصتی لذتبخش
برای یادگیری، رشد، یا کمک به دیگران مبدل کنید.
    
چیزهایی که آنها را باعث رنج و یا مایه لذت می دانید، سرنوشت شما را شکل می دهند.
برای خلاصی از رنج و کسب لذت، هرکسی الگوی رفتاری خاصی را فرا گرفته و از آن
استفاده می کند. بعضی ها به الکل ، مواد مخدر، و پر خوری پناه می برند و یا با
دشنام و اهانت دیگران را می آزارند. بعضی دیگر از ورزش، یادگیری ، گفتگو، کمک به
دیگران و یا ایجاد دگرگونیها کسب لذت می کنند.
الگوی رفتاری شما برای فرار از رنج و کسب لذت چیست؟
این الگوها تاکنون چه تاثیری بر نحوه زندگی شما گذاشته است؟ فهرستی از شیوه های مور
استفاده خود تهیه کنید . هنگامی که می خواهید از اوقات خود لذت بیشتری ببرید به
تماشای تلویزیون می نشینید؟ سیگاری روشن می کنید؟ می خوابید؟ آیا راههای مثبت تری
برای فرار از رنج و کسب لذت سراغ دارید؟    
در بیشتر مردم، ترس از زیان، قویتر از میل به جلب منفعت است. اغلب افراد برای حفظ
چیزهایی که دارند، بیشتر حاضر به تلاش هستند تا برای تحقق آرزوها و رویاهای خود .
دو حالت را در نظر بگیرید : حالت اول – در پنج سال گذشته یکصد هزار دلار اندوخته
اید و می خواهید آنرا از دستبرد و آفت حفظ کنید. حالت دوم – طرحی در پیش رو دارید
که اگر آنرا اجرا کنید ، ظرف پنج سال آینده یکصد هزار دلار بدست می آورید. برای
کدامیک از این دو هدف ، حاضرید بیشتر تلاش کنید؟    
وقتی در دیگران عظمتی را مشاهده می کنیم، غالباٌ تصور می کنیم که آنها اصولاٌ
خوشبخت هستند و استعداد یا موهبت خاصی به آنها عطا شده است . حقیقت، آن است که این
افراد، از نیروها ومنابع انسانی خود بهتر استفاده کرده اند، زیرا اگر تمام جوهر
وجودی خود را ظاهر نمی کردند و همه توان خود را به کار نمی گرفتند ، دچار رنجی عظیم
می شدند. به عنوان مثال ، زندگانی ایثارگرانه مادرتراز ناشی از این است که وی
رنجهای دیگران را رنجهای خود می داند و لذا به کمک هرکس که در گوشه ای از دنیا رنج
ببرد می شتابد. بزرگترین لذت او در این است که آلام و دردهای بشری را تخفیف دهد.
 
شما بیش ازهمه از چه چیزی رنج یا لذت می برید و این موضوع ، چه نقشی در زندگی
امروزیتان داشته است
اغلب الگوهای ( خود اخلالی )ناشی از عواطف مختلط هستند و این عواطف ، مسلماٌ مانع
لذت و موفقیت ما در زندگی می شوند.
 
مثلاٌ خیلی از مردم می گویند که خواهان وپول بیشتر هستند. این افراد مسلماٌ دارای
هوش و استعداد کافی هستند و می توانن راهی برای افزودن بر دارائیهای خود پیدا کنند
. آنچه مانع اینافراد میشود، عواطف مختلط ، یا ( شرطی شدن) های مختلط است. این
اشخاص ممکن است قبول داشته باشند که پول فراوان، به معنی آزادی وامنیت بیشتر وقدرت
کمک به افراد مورد علاقه است. لیکن در عین حال، فکر می کنند که پول  (زیادی) موجب
اسراف، ابتذال و تجاوز می شود.
 
اگر روزی متوجه شدید که دارید دو قدم رو به جلو بر می دارید و یک قدم رو به عقب ،
یقین بدانید که به صورت مختلط ، شرطی شده اید؛ یعنی رسیدن به هدف را هم باعث رنج می
دانید و هم مایه لذت.
آیا دچار عواطف مختلطی هستید که بر زندگیتان اثر گذاشته باشد؟    
آیا در زندگی شما چیزی وجود دارد که بخواهید آنرا بهتر بسازید ( مثل وضعیت مالی یا
روابط با دیگران) ولی به نظر برسد که عاملی شما را به عقب می کشاند و مانع اقدام می
شود؟
پاسخ خود را روی یک صفحه کاغذ بنویسید و »گاه خطی عمودی در وسط آن صفحه رسم کنید.
در ستون سمت راست، عواطف منفی و در ستون سمت چپ عواطف مثبتی را که نسبت به آن دارید
بنویسید.
آیا کفه سمت راست ،  به سمت چپ می چربد؟ آیا یک احساس منفی وجود دارد که به تنهایی
هم وزن تمام عواطف مثبت باشد؟ این تعادل یا عدم تعادل ، چه نقشی در موفقیتهای قبلی
شما داشته است؟
در زیر نور درخشان آگاهانه ، غالباٌ عواطف منفی قدرت خود را از دست می دهند. آگاهی
، اولین قدم است.    
 گاهی انسان بر سر دو راهیهایی قرار می گیرد که هر دو به رنج منتهی می شود . به
عنوان مثال ، بعضیها در زندگی زناشویی خود احساس بدبختی می کنند . اما اگر از هم
جدا شوند، تنها می شوند و بیشتر احساس بدبختی خواهند کرد.در نتیجه هیچ کاری نمی
کنند ...و همچنان احساس بدبختی میکنند!
 
بجای اینکه احساس کنید در دام افتاده اید ، سعی کنید از نیروی رنج به سود خود
استفاده کنید . ببینید در گذشته و حال، چه کشیده اید! رنج را با چنان شدتی احساس
کنید که شما را واداربه عمل سازد و سرانجام ناچار شویدکه فکری برای وضعیت خود
بکنید. ما به این حالت، ( آستانه احساس) می گوئیم . به جای اینکه انفعالی داشته
باشید و صبر کنید تا این حالت عاطفی اجتناب ناپذیر به سراغتان بیاید،چرا آگاهانه و
فعالانه آنرا در خود ایجاد نمی کنید تا انگیزه ای قوی در شما بوجود آید وسعی کنی از
همین امروز زندگی خود را بهتر سازید؟     
استفاده از نیروی اراده هرگز کاری صورت نمی دهد و یا لااقل در دراز مدت شیوه ای غیر
موثر است . آیا تاکنون ، در زمینه ای – مثلاٌ در زمینه وضع جسمانی خود – به آستانه
احساس رسیده اید؟ در چه مرحله ای دچار آن احساس شده اید ؟ شاید با استفاده از قدرت
اراده و گرفتن رژیم غذایی، باخویشتن به مبارزه پرداخته باشید، اما البته هر نتیجه
ای که گرفته اید جنبه موقت داشته است ،زیرا محروم کردن خویشتن از غذا ، همیشه
دردناک است و مغز شما هرگز اجازه نمی دهد در شرایطی که راه دیگری وجود داشته باشد ،
دائماٌ رنج را تحمل کنید .
 
پس چه باید کرد؟راه حل آن است که بجای مبارزه با غرایز طبیعی ، حالت شرطی خود را
نسبت به غذا عوض کنید، تا اینکه میل به غذا در شما کم شودوخوردن غذا دیگر لذتبخش
نباشد، دائماٌ دردسرهایی را که در اثر پرخوری کشیده اید به خود یادآوری کنید. پر
خوری را رنج آور، و ورزش را امری لذتبخش تلقی کنید تا به طور خودکار، در مسیر صحیح
بیفتید.   
 
یکی از تعریفهای موفقیت از نظر من این است: طوری زندگی کنید که دائماٌ احساس لذت
فراوان کنید و کمتر دچار رنج شوید، و با توجه به شرایط زندگیتان، کاری کنید که
اطرافیانتان نیز طعم خوشی و لذت را بیشتر بچشند تا مزه رنج و سختی . برای انجام این
کار باید از رشد فکری برخوردار باشید و شوق کمک و خدمت در سر داشته باشید.
 
با توجه به این تعریف ، تاچه حد موفق هستید؟ برای اینکه امروز ، از زندگی خود لذت
بیشتری ببرید و یا باعث شوید که نزدیکانتان بیش از پیش از زندگانی خود بهره مند
شوند، چه می توانید بکنید؟ 
 
تعلل و عقب انداختن کارها، یکی از شایع ترین راههای فرار از رنج است. اما اگر کاری
را به تاخیر بیندازید، معمولاٌ نتیجه اش این است که بعداٌ به رنج و دردسر بزرگتری
دچار  می شوید.
چه کارهایی را قبلاٌبه تعویق انداخته اید که امروز باید به آنها رسیدگی کنید؟ صورتی
از این کارها را تهیه کنید و آنگاه به پرسشهای زیر، پاسخ دهید.
 
1 –
 چرا تاکنون این کار را انجام نداده ام ؟ قبلاٌ چه رنجهایی را به انجام این کار
، نسبت داده ام ؟
2 –
 این الگوی منفی ، تاکنون چه سودی برایم داشته است ؟
3 –
 اگر اکنون این رفتار را تغییر ندهم در آینده به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد و
چه احساسی خواهم داشت؟
4 –
 اگر هر یک از این کارها را اکنون انجام دهم ، چه فواید و لذتهایی برایم در پی
خواهد داشت؟    
شاید تاکنون برایتان اتفاق افتاده باشد که پس از انجام کاری، با خود گفته اید (
چطور چنین اشتباه احمقانه ای را مرتکب شدم؟!) و یا برعکس ، کاری را انجام داده و
سپس فکر کرده اید ( عجیب است! چگونه به انجام چنین کاری موفق شدم؟)
چه عاملی سبب می شود که عملکردمان بد، و یا برعکس عالی باشد؟ این موضوع، ارتباط
چندانی با توانائیمان ندارد، بلکه این حالت روحی و یا جسمی ما درهر لحظه است که
باعث می شود افکار، اعمال، احساسات و یا عملکردهایی از ما سر بزند. اگر راز دستیابی
به حالات روحی و عاطفی نیرومند را دریابید، واقعاٌ می توانید دست به کارهای شگفت
آوری بزنید. اگر در حالت صحیح روحی باشید،بدون اینکه ظاهراٌ کوششی به عمل آورید،
افکار و نظرات تازه ای در ذهنتان جریان می یابد.
 
اگر همه روزه در شرایط بالای روحی و فکری بودید، چه کارهایی را می توانستید انجام
دهید؟    
فرهنگ جامعه ، صورتی از چیزهای مطلوب را به همه ما فروخته است . به ما آموخته اند
که روزی ، پس از آنکه همه وقایع به شکل صحیحی اتفاق افتادند، سرانجام خوشبخت خواهیم
شد. هنگامی که همسر شایسته خود را یافتیم ...هنگامی که بقدر کافی پول بدست
آوردیم... هنگامی که از نظرجسمی در سلامت کامل بودیم... هنگامی که فرزندانی
داشتیم...هنگامی که بالاخره بازنشسته شدیم.
حقیقت آن است که آنچه بدست می آوریم، احساس خوشی و رضایت را در ما به وجود نمی
آورند،مگر آنکه یاد بگیریم که حالت ذهنی خود را بسرعت عوض کنیم .از این گذشته ، شما
این چیزها را برای چه می خواهید ؟ آیا غیر ازاین است که به اعتقاد شما همسر دلخواه
،فرزند،پول و غیره سبب می شود که احساس بهتری پیدا کنید ؟ اما سرانجام ، پس از آنکه
به چیزهایی که می خواهید ،رسیدید، چه کسی احساستان را بهتر می سازد؟ البته خودتان
چنین می کنید.
 
پس چرامنتظرید ؟هم اکنون این کار را انجام دهید! 
   
آیا می دانید چگونه باید حال خود را بهتر سازید ؟ آیا امکان دارد کاری کنید که هم
اکنون احساس خوشبختی کامل، هیجان و شوروشوق کنید؟ مسلم است! کافی است که مرکزتوجه
خود را تغییر دهید.
آیا بخاطر می آورید که زمانی ، کار بزرگی انجام داده و خود را سرفراز و موفق احساس
می کرده اید ؟ آن حالت را بطور روشن و زنده و با تمام جزئیات ، در نظر مجسم کنید
... صداهایی را که شنیده اید به خاطر آورید... ضربان قلب خود را احساس کنید! مانند
همان زمان نفس بکشید ، همانطور قیافه بگیرید، و بدن خود را مانند آن موقع به حرکت
در آورید . آیا، هیچ هیجانی در خود احساس نمی کنید؟ آیا ممکن است هروقت که دلتان
بخواهد همین احساس رادر خود ایجاد کنید؟
   
در زندگی ، برای درک و تجربه هر چیزی راههای گوناگونی هست . روح ما، مانند گیرنده
ای است که می تواند برنامه های شاد یاغم انگیز مختلفی را پخش کند . در هر لحظه، می
توانیم دچار هر نوع احساسی که مایلیم ، بشویم. کافی است که کانال صحیح را بگیریم .
این کار چگونه امکان پذیر است ؟ برای تغییر فوری روحیه ، دو راه وجود دارد. راه اول
آن است که ذهن خود را به چیزدیگری متوجه کنیم.
به یکی از درخشانترین لحظه های ز ندگی خود فکر کنید. با بخاطر آوردن آن چه احساسی
پیدا می کنید؟ذهن خود را می توانید متوجه چه چیز هایی دیگری بکنید تا احساسی
خوشایند و حالی خوب پیدا کنید؟
 
برای تغییر فوری حالت روحی ، راه دومی هم هست که فردا به آن می پردازیم.   
 
تغییر مرکز توجه ، فقط یکی از راههای تغییر روحیه است . راه سریعتر و مؤثرتری هم
هست و آن استفاده از شیوه های جسمانی و یا به اصطلاح ، فیزیولوژیکی است. بیشتر
مردم، هنگامی که از روحیه خود ناراضی هستند و می خواهند حال بهتری پیدا کنند ، به
الکفل، غذا، سیگار، خواب، یا مواد مخدر متوسل می شوند.بعضی ها هم راههای مثبت تر
نظیر رقص، آواز، ورزش و یا عشقبازی را انتخاب می کنند.
هر یک از حالات روحی، با تغییرات جسمانی مشخصی همراه است. افراد افسرده چه قیافه ای
دارند؟ شانه هاشان فرو افتاده وسرشان پائین است. بطور کم عمق نفس می کشند . عضلات
چهره شان شل و قیافه شان بی تفاوت است . برعکس در مواقعی که شاد و سر حال هستیم ،
شانه هامان بالا است و حالت طبیعی دارد . سرمان را بالا نگه می داریم و بطور کامل
نفس می کشیم . می توانیم آگاهانه این تغییرات رادر جسم خود به وجود آوریم و
بلافاصله حالت روحی دلخواه را در خود ایجاد کنیم.     
بعضی ازکارهای بسیار ساده، ممکن است نتایج بسیار بزرگی داشته باشد. اگر می خواهید
حالت سرگرم کننده ای در خود ایجاد کنید که نتایج دور از انتظاری هم داشته باشد
تمرین زیر را انجام دهید:
 
خود را مقید کنید که در هفت روز آینده روزی پنج بار و هر بار روزی یک دقیقه در
مقابل آینه قرار بگیرید و فقط نیش خود را گوش تا گوش به لبخند باز کنید. این کار،
ممکن است در ابتدا کمی احمقانه به نظر برسد، اما وقتی روزی چند نوبت این عمل را
تکرارکنید، سلسله اعصابتان به طورمداوم تحریک می شود تا احساسی از شادمانی، بی
خیالی، شوخی و سادگی را در شما ایجاد کند. مهمترآنکه خود را نسبت به ( حال
خوب)داشتن شرطی می کنید و عادت شادمانی جسمی را در خود بوجود می آورید. پس هم اکنون
یک دقیقه وقت صرف کنید و این کار را محض تفریح انجام دهید!   
 
سن شخص، چندان به گذشت زمان بستگی ندارد، بلکه بیشتر به طرز فکر و وضع جسمی او
مربوط است. خیلیها هستند که سالهای زیادی را پشت سر گذاشته اند ، اما هنوز شلنگ
انداز راه می روند و افکارشان هم هنوز خشک و غیر قابل انعطاف نشده است.
به عنوان مثال، در روزهای بارانی وقتی اشخاص مسن به گودال پر از آبی می رسند، نه
فقط آن را دور می زنند، بلکه در تمام آن مدت شکوه وشکایت می کنند و غر می زنند!
برعکس، کودکان ( وآنان که هنوز دلشان جوان است ) به میان آب می پرند ، آب را به
اطراف می پاشند و خوش می گذرانند .
(گودال)های زندگی را وسیله شادمانی قرار دهید. هنگام راه رفتن ، پاهاتان حالت فنری
داشته باشد و لبخندرا فراموش نکنید . به خوشرویی، شیطنت و سر زندگی اهمیت بدهید.
شما انسان زنده ای هستید!
 
 
برای احساس خوب داشتن، به هیچ علت و دلیلی نیاز نیست!   
 
برای اینکه زندگی پر مایه تری داشته باشیم ، بهترین راه، این است که دامنه عواطف و
احساسات خود را وسعت دهیم. در هفته ای که گذشت ، دچار چند نوع عواطف و احساسات
گوناگون شده اید؟ آنها را یادداشت کنید.
اکنون عواطفی را که نوشته اید ، بررسی کنید. اگر تعداد آنها از 12 کمتر است، چند
احساس دلپذیر را به آنها بیفزایید. بعضیها از میان هزاران احساسی که می توانندداشته
باشند، فقط چند مورد را تجربه کرده اند!
توجه داشته باشید که فقط با تغییر مرکز توجه و یا تغییر حالت جسمانی، می توانید
قلمرو عواطف خود را گسترده تر کنید. یکی از عواطف مثبت ودلپذیر را بطور دلخواه
انتخاب کنید. طوری بایستید ، حرکت کنید، قیافه بگیرید و سخن بگوئید که گویی دچار آن
احساس هستید . از تغییری که بلافاصله در روحیه واحساستان پیدا می شود لذت ببرید!   
  
 
شاید برایتان اتفاق افتاده باشد که زمانی از خشم ، دیوانه شده و یا احساس درماندگی
و گرفتاری کرده باشید و اکنون که به گذشته خود می نگرید، از اینکه بخاطرچه چیزهایی
از جا در رفته اید خنده تان بگیرد.همه ما این جمله قدیمی را از دیگران شنیده ایم که
( یک روز، به یاد رفتار امروزت می افتی و خنده ات می گیرد ). یکی از استادان من به
نام ریچارد بندلر یک بارگفت ( چرا صبر کنیم؟ چرا همین حالا خنده مان نگیرد؟)
این کار را همین امروز امتحان کنید . به چیزی بخندید که قبلاٌ آنرا تحمل ناپذیر و
عذاب آور می دانستید . آیا احساس نمی کنید که اوضاع برایتان قابل تحملتر شده است ؟ 

   
همسر شما قرار است تاکنون به منزل برگشته باشد؛ اما دیر کرده است . چه فکری می
کنید؟ نتیجه می گیرید که به وقت شناسی اهمیت نمی دهد ؟ نگران می شوید و فکر می کنید
که در بین راه، تصادف کرده است ؟ یا تصور می کنید که بین راه توقف کرده است تا
برایتان هدیه ای بخرد؟
احساسات ما بستگی به این دارد که فکرمان رامتوجه چه چیزی بکنیم . و نوع احساسمان به
شدت بر عملها و عکس العملهای ما اثر می گذارد . بجای اینکه فوراٌ نتیجه گیری کنید،
همه اطراف و جوانب را بسنجید و حالات ممکن را در نظر بگیرید . آنگاه توجهتان رابه
حالتی جلب کنید که شما و اطرافیانتان را نیرومندتر سازد.    
برای درک نیروی تمرکز و توجه ، بهترین مثالی که می توان ذکر کرد ، مسابقات
اتومبیلرانی سرعت است . وقتی اتومبیل شما منحرف می شود و به سوی دیواره می رود، عکس
العمل طبیعی معمولاٌ این است که خواستان را به دیواره جمع می کنید تا باآن برخورد
نکنید . اما اگر توجهمان را به چیزی جلب کنیم که از آن وحشت داریم ، بطور قطع همان
بلائی از آن می ترسیم ، به سرمان می آید .مسابقه دهندگان حرفه ای می دانند که به هر
طرف توجه کنند ، اتومبیل بطور نا خواسته به همان طرف منحرف می شود. به این جهت این
رانندگان که دائماٌ جانشان در خطر است سعی می کنند به محض مواجه شدن با این
خطر،بجای نگاه کردن به دیواره ، به جاده اصلی توجه کنند .
 
در زندگی نیز بیشترمردم بجای چاره اندیشی ، به بلاهایی فکر می کنند که نمی خواهند
به سرشان بیاید. اگر با ترسهای خود مبارزه کنید ، ایمان و توکل داشته باشید و نیروی
تمرکز خود راتحت انضباط در آورید، اعمالتان بطور طبیعی شما رابه مسیر صحیح هدایت
خواهد کرد. اکنون ترس را رها کنید و به چیزهایی توجه نمائید که واقعاٌ طالب آن
هستید ولیاقت آنرا دارید. 
   
حرکت ، شور می آفریند. اگر یک روز دلتان نخواست که به پیاده روی یا دوآهسته
بپردازید، چه مانعی دارد که برای نرمش صبحگاهی و جست وخیز، از منزل خارج شوید ؟ این
حرکات ، اثر نیرومندی بر تغییر روحیه دارد، زیرا:
 
1 –
 نرمش و جست وخیز ، ورزشی عالی است.
2 –
فشاری که بر بدن وارد می کند ، کمتراز فشاری است که در هنگام دویدن بر بدن وارد
می شود.
3 –
 در هنگام جست وخیز، نمی توانید از لبخند خودداری کنید.
4 –
 رانندگان اتومبیلها نیز با دیدن شما لبخند می زنند و سرگرم می شوند.    
    مؤثرترین اه کنترل نیروی تمرکز، استفاده از پرسش است. هر سؤالی که از خود
بکنید، مغز پاسخی برای آن پیدا می کند. به عنوان مثال، اگر بپرسید ( چرا فلانی از
من سوء استفاده می کند؟)بی اختیار ذهنتان متوجه مواردی می شود که آن شخص ، سرتان را
کلاه گذاشته است، خواه اصلاٌ این موضوع حقیقت داشته یا نداشته باشد. اما اگر بپرسید
( چگونه می توانم این مشکل را رفع کنم ؟ ( بدون تردید به پاسخهایی می رسید که نتیجه
اش برداشتن قدمهای مثبت است.     
پرسش صحیح ، داری نیرویی است که نمونه آن را می توان در شرح حال یک کودک کتک خورده
یافت . این کودک که در یک نزاع دبستانی ، از کودک بزرگتر از خود کتک خورده بود ، به
منظور انتقام، تفنگی به چنگ آورد و به تعقیب آن کودک قلدر پرداخت .
اما درست در لحظه ای که میخواست ماشه را بکشد به خودآمد و از خود پرسید ( اگر ماشه
را بکشم چه اتفاق می افتد؟) ناگهان تصویری از زندان و بلاهایی که ممکن است بر سرش
بیاورند در نظرش مجسم شد . لوله تفنگ رابه طرف درختی گرفت و به آن شلیک کرد.
این پسر بوجکسون بود . یک انحراف توجه، یک تصمیم سنجیده و ناشی از مقایسه رنج و لذت
، باعث شد پسری با آینده ای نا معلوم ، به یکی از بزرگترین قهرمانان ورزشی مبدل
شود.
امروز، چه پرسشهای زندگی سازی می توانید از خود بکنید؟    
آیا کسی تاکنون به شما گفته اتکه ( آینده تان درخشان است؟) از شنیدن این گفته چه
احساسی پیدا کردید؟ اگر می گفتید که آینده تان تاریک است چطور؟ممکن است به شما
بگویند ( نظرات شما به گوش خوش می آید) و یا ( طرح ما فریاد می زند که باید اصلاح
شود ). ممکن است درباره کسی گفته باشید( از دیدنش چندشم می شود.) و یا ( رفتارش
واقعاٌ سرد است. )
هر دسته از این کلمات، تاثیری متفاوت بر روی افراد دارد. کسانی که معمولاٌ از آینده
روشن یا تاریک ، سخن می گویند، از تعبیرات بصری استفاده می کنند. بعضی ها به علائم
شنیداری حساسترند،( به گوش خوش می آید. فریاد می زند) و بعضی هم برای بیان مقصود از
کلماتی استفاده می کنند که به حس لامسه مربوط است( چندشم می شود. واقعاٌ سرد است.)
توجه شما معمولاٌ به کدامیک از این سه حس ، بیشتر است؟     
بعضیها برای بهبود حالت روحی خود به سیگار، الکل، پرخوری، سوء استفاده از کارتهای
اعتباری و یا راههای منفی دیگر پناه می برند . آیا راههای سالمتری هم برای ایجاد
روحیه وجود دارد؟ چند دقیقه در این باره فکر کنید.
1 –
 برای اینکه رنجها را از خود دور کنید و احساسات لذتبخشی را جایگزین آنها سازید
چه شیوه های مثبتی را می دانید؟ آنها را روی کاغذ بیاورید.
2 –
راههای تازهای راکه قبلاٌ از آنها استفاده نکرده ای و به نظرتان مؤثر می آیند
به آنها اضافه کنید. دست کم 15 شیوه را برای رفع دلتنگی ذکر کنید و چه بهتر که
تعداد آنها را به 25 و یابیشتر برسانید . این تمرینی است که می توانید آنرا بارها
تکرار کنید تا سرانجام صدها راه سالم برای تغییر روحیه کشف نمائید.      
هنگامی که در بزرگراه رنج و دلتنگی ، به مقصد شادی و لذت سفر می کنید، به کشف
راههای گوناگون و مثبتی بپردازید که مناظر اطراف را دلپذیر سازد. بعضی از این راهها
را آزمایش کنید:
آهنگهای مورد علاقه خود را زمزمه کنید ... به مطالعه چیزی بپردازید که مطالبش را
بتوانید بکار بندید... به تماشای یک فیلم کمدی و یا برنامه شاد تلویزیونی بپردازید
و بخندید... چند طول استخر را شنا کنید ... از صرف غذا با افراد خانواده، یا یکی از
دوستان لذت ببرید... مدتی در وان آب گرم، استراحت کنید... به خلق چند نظریه تازه
بپردازید... با فرد تازه ای آشنا شوید... لطیفه های بی مزه ای برای دوستان خود
تعریف کنید و بدانید که باز هم شما را دوست خواهند داشت... با همسر خود ، گرم و
صمیمانه گفتگو کنید .
هم اکنون یکی از راههای بالا را انتخاب و امتحان کنی

میلاد حیدری بازدید : 731 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

همه ما رویا ها و آرزوها یی داریم ... همه ما در اعماق روح خود می خواهیم باور کنیم که دارای موهبت خاصی هستیم، می توانیم تغییر و تفاوتی ایجاد کنیم، می توانیم به طریق خاصی در دیگران نفوذ کنیم و می توانیم جهان فعلی را به صورت دنیای بهتری در آوریم.

آرزوی شما چیست ؟ شاید رویایی است که آن را فراموش کرده اید و یا درشرف زوال و نابودی است . اگر آرزوی شما عملی می شد ، وضع امروزی شماچگونه بود؟

اکنون چند لحظه وقت صرف کنید و در رویا و آرزوی خود فرو بروید و ببینید خواسته واقعی شما در زندگی چیست ؟             

 

 

کارهایی که گاه به گاه انجام می دهیم، ملاک نیستند، بلکه اعمال دائمی ما هستند که نقش تعیین کننده دارند. پدر همه اعمال ما کدام است ؟ چه عملی در نهایت ، تعیین کننده شخصیت و راه زندگانی ماست ؟ پاسخ این پرسش در کلمه تصمیم نهفته است . در لحظات تصمیمگیری است که سرنوشت ما رقم زده می شود . من بیش ازهر چیز ، اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند ، شرایط زندگیمان نیست ، بلکه تصمیمهای ماست.         

چه کسی باور می کردکه ایمان مردی آرام و بی ادعا ( حقوقدانی که به اصل مسالمت معتقدبود )

چنان قدرتی داشته باشد که امپراطوری وسیعی را واژگون کند ؟ مع ذالک تصمیم مهاتماگاندی و اعتقاد او به اینکه بدون توسل به خشونت می توان به مردم هند کمک کرد تا دوباره زمام کشور خود رابدست گیرند،یک رشته وقایع زنجیره ای غیر منتظره را سبب شد .

ببینید یک تصمیم ، که به موقع و با ایمان کامل به آن عمل می شود ، چه نیرویی دارد. هنگامی که خیلیها این کار را رویایی غیر ممکن تصور می کردند ، استقامت و پابندی گاندی به تصمیمی که گرفته بود ، آن رویا را به واقعیتی غیرقابل انکار مبدل کرد.نکته آن است که خود متعهد کنیم بطوری که نتوانیم از تصمیم خود بر گردیم .

اگر شما همین اندازه شور و شوق، ایمان و عمل در خود سراغ داشتید که بتوانید حرکتی توقف

 نا پذیر را به وجود آورید، دست به چه اقداماتی می زدید؟       

در درون هر یک از ما منابع نیروی عظیمی به ودیعه نهاده شده است که می تواند ما رابه کلیه آرزوهای خود و حتی به چیزی بیش از آن برساند. یک تصمیم ، می تواند دریچه های بسیاری را به روی ما باز کند و شادمانی یا غم ، سعادت یا بی نوایی، با هم بودن یا انزوا ، عمر طولانی و یا مرگ زود رس را به ارمغان آورد.

از شمامی خواهم که همین امروز ، تصمیمی بگیرید که بلافاصله موجب دگرگونی یا بهبود کیفیت زندگیتان شود.کاری را که به تعویق انداخته اید انجام دهید...مهارت تازه ای فرا بگیرید ...با دلسوزی و احترام بیشتری نسبت به دیگران رفتار کنید ... و یا به کسی که چند سال است با او صحبت نکرده اید ، تلفن کنید . فقط بدانید که همه تصمیمها دارای پی آمد هایی هستند. حتی اگر هیچ تصمیمی نگیرید، این خود نوعی تصمیم است.

در گذشته، چه تصمیمهایی گرفته، یا نگرفته اید که بر زندگی امروزی شما تاثیر شدیدی داشته است ؟      

در سال 1955 خانم روزاپارکس تصمیم گرفت که از یک قانون غیر عادلانه و مبتنی بر تبعیض نژادی سرپیچی کند. وی از اینکه در اتوبوس ، جای خود را به سفید پوستی واگذارد امتناع کرد و این عمل او ، نتایجی به بار آورد که در آن لحظه به ذهنش خطور نمی کرد . آیا قصد او این بود که ساختار اجتماع را دگرگون سازد ؟ قصد او هر چه بود، پا بندی وی به معیارهای عالیتر زندگی ، او را به انجام این عمل واداشت .

اگر معیارهایی را که دارید ، بالا ببرید و تصمیم واقعی بگیرید که براساس آن معیارها زندگی کنید چه تغییرات شگرفی ایجاد خواهد شد؟     

همه ما ، داستان زندگی افرادی را شنیده ایم که علی رغم محدودیتهای شرایط، دست به کاری شگرف زده و به صورت نمونه هایی از نیروی بی کران روح انسان در آمده اند.

من و شما نیز می توانیم زندگانی خود رابه صورت یکی ازاین افسانه ها در آوریم ، به شرط اینکه شهامت داشته باشیم و بدانیم که قادریم اختیار اتفاقاتی راکه در زندگیمان می افتد به دستگیریم. و اگر هم نتوانیم همیشه اتفاقاتی راکه در زندگیمان می افتد کنترل کنیم ، دست کم می توانیم بر واکنشهای خود نسبت به آن وقایع ، و بر اعمالی که در مقابل آنها انجام می دهیم مسلط باشیم.

اگر در زندگی شما چیزی هست که از آن ناراضی هستید، ( مثلاٌ در زمینه روابط، سلامت جسمی ویا شغل) هم اکنون تصمیم بگیرید که بلافاصله تغییری در آن به وجود آورید.      

هر چه بیشتر تصمیم بگیرید ،قدرت تصمیم گیری شما بیشتر می شود .همچنان که عضلات بدن در اثر ورزش نیرومندتر می شوند ، قدرت تصمیم نیز با تمرین افزایش می یابد.

همین امروز، در مورد دو کار که به تاخیر انداخته اید تصمیم بگیرید: یک تصمیم که گرفتن آن آسان و یک تصمیم که کمی دشوارتر باشد. بلافاصله در جهت عملی کردن هر یک از آنها قدمی بردارید و این کار را با قدم دیگری که فردا بر می دارید ادامه دهید. با این عمل ، عضلات تصمیمگیری شما نیرومند می شوند و می توانید بزودی تغییراتی بزرگ ، در تمامی جهات زندگی خود به وجود آورید.   

باید خود را مقید کنیم که از اشتباههای خود پند بگیریم، نه اینکه به خود بپیچیم و خویشتن را ملامت کنیم . اگر از خطاهای خود درس نگیریم ، ممکن است در آینده نیز آنهارا تکرار کنیم . اگر موقتاٌ کشتی تان به گِل نشست، بخاطر آورید که در زندگی انسان شکست معنی ندارد، بلکه فقط نتیجه وجود دارد . این ضرب المثل را در نظر داشته باشید : ناشی از تجربهاست ،و تجربه غالباٌ نتیجه قضاوت غلط است !

در گذشته خود ، مرتکب چه اشتباهی شده ایدکه بتوانید از آن برای بهبود زندگی امروزی خود استفاده کنید؟       

موفقیت و شکست، معمولاٌ منشا واحدی ندارند.شکست نتیجه خودداری از انجام عملی ( مثلاٌ زدن یک تلفن ، رفتن یک کیلومتر راه یا اظهار عشق و محبت) است.همان طور که شکست ، ناشی از یک رشته تصمیمات جزئی است، موفقیت نیز ناشی از آغازگری و ابتکار ، پشتکار و بیان واضح عشق و محبت عمیق قلبی است.

امروز چه عمل کوچکی می توانید انجام دهید که حرکتی را در جهت موفقیتهای زندگی به وجود آورد؟     

تحقیقات پژوهشگران ، پیوسته نشان داده است که افرادموفق معمولاٌ به سرعت تصمیم می گیرند و وقتی انجام کاری را درست بدانند به آسانی از تصمیم خود بر نمی گردند. بر عکس ، اشخاص شکست خورده معمولاٌ دیر تصمیم می گیرند و تصمیم خود را به آسانی عوض می کنند .

هر گاه تصمیم شایسته ای گرفتید ، آنرا رها نکنید.    

او تقریباٌ نیمی از عمرش رادر یک ریه آهنی و نیم دیگر را در صندلی چرخدار گذرانده است. با وجود اینهمه مشکلات فردی ، او لابد در شرایطی نیست که بتواند کیفیت زندگی دیگران را بهتر سازد. آیا نظر شما غیر از این است ؟ادرابرتس ، مجسمه لحظات بی همتای تصمیم و اراده انسانی است . وی نخستین فرد معلولی است که بدون داشتن دست و پا ، از دانشگاه کالیفرنیا و برکلی فارغ التحصیل شده و به ریاست اداره توانبخشی ایالت کالیفرنیا رسیده است .وی که مدافع خستگی ناپذیر افراد معلول است ، توانسته است قوانینی رابرای حفظ کلیه حقوق انسانی معلولین به تصویب برساند و برای اجرای آن قوانین نیز ابتکارات بسیاری رانشان دهد.

شما هیچ بهانه قابل قبولی ندارید . هم اکنون سه تصمیم بگیرید که وضع سلامت، شغل، روابط زندگیتان را بهتر سازد و آنگاه براساس آن تصمیمها عمل کنید.    

چگونه می توانید چیزی نامرئی را قابل دیدن کنید؟ اولین قدم آن است که رویا و آرزوی خود را با دقت و روشنی تعریف کنید. تنها چیزی که حد توانائیهای شما را مشخص می کند ، همین است که بتوانید با دقت ، خواسته خود راتعریف کنید . اکنون می خواهیم آرزوها و رویاهای شما را متبلور سازیم و ظرف چند روز آینده برنامه ای بریزیم که مطمئناٌ شما را به هدف برساند.    

همه ما، چه بدانیم و چه ندانیم ، دارای هدفهایی هستیم. این هدفها، هر چه باشند، بر زندگی ما تاثیر اساسی دارند.مع ذالک بعضی از هدفها، نظیر اینکه ( من باید قبضها و صورتحسابهای خود راپرداخت کنم ) هیچ شور و هیجانی در انسان ایجاد نمی کند. رمز آزاد کردن نیروهای واقعی آن است که هدفهای هیجان آوری برای خود قرار دهید که حقیقتاٌ نیروی خلاقه را در شما زنده کند و محرک شور و شوق باشد.

هم اکنون آگاهانه هدفهای خود را انتخاب کنید.     

هدفهایی را که به نظرتان ارزش تعقیب کردن دارند در نظر آورید. آنگاه یک هدف را که مهیج تر باشد بر گزینید . چیزی باشد که بخاطر آن ، صبحها زودتر از خواب بر خیزید و شبها دیرتر به بستر بروید. برای رسیدن به آن هدفِ، تاریخ معینی را در نظر بگیرید و در چند سطر بنویسید که چرا حتماٌ باید تا آن تاریخ به هدف برسید.آیا این هدف، آنقدر بزرگ هست که برایتان شور آفرین باشد؟ یا باعث شود که از چهار چوب محدودیتهای خود فراتر بروید؟ یا ظرفیتهای نهفته خود را آشکار کنید؟      

اگر تاکنون اتومبیل یا وسیله تازه ای خریده باشید، متوجه شده اید که پس از خرید، مشابه آن در همه جا مشاهده می کنید. البته آن اشیا ، قبل از آن هم در اطراف شما وجود داشته اند ، اما متوجه آنها نمی شده اید .

موضوع ساده است . بخشی از مغزمسئوول است تا کلیه اطلاعات را غربال کند و فقط آنچه را که برای بقا و یا موفقیت ، ضروری است وارد ذهن نماید. بسیاری از چیزها در اطرافتان وجود دارند که به کار موفقیت وعملی شدن رویا های شما می آیند، اما متوجه وجود آنها نمی شوید . زیرا هدفهای خود را به روشنی تعریف نکرده اید و به عبارت دیگربه مغز خود نیاموخته اید که آن    چیز ها دارای اهمیت هستند .

پس از آنکه هدفها یا امور مهم را به ذهن خود یاد آور شدید، نوعی غربال ذهنی به نام             (سیستم فعال کننده شبکه ذهنی) به کار می افتد . این بخش از ذهن مانند آهن ربا عمل           می کند و کلیه اطلاعات و فرصتهایی را که ممکن است موجب موفقیت سریع و رسیدن شما به هدف شود جذب می نماید. بکار انداختن این کلید نیرومند عصبی ، می تواند ظرف چند روز یا چند هفته ، شکل زندگی شما را واقعاٌ دگرگون کند.     

راهنمای هدفگذاری ( برنامه ریزی سیستم فعال کننده RAS )

1 –
از امروز به مدت چهار روز و هر روز به مدت ده دقیقه وقت خود را صرف هدفگذاری کنید.

( توجه : هدفهای خود رادر دفترچه ای یادداشت کنید)

2 –
در هنگام انجام این تمرین مرتباٌ از خود بپرسید، ( اگر مطمئن بودم که به هر خواسته ای خواهم رسید و در هیچ زمینه ای شکست نخواهم خورد، در آن صورت چه چیزی را می خواستم و چه می کردم ؟)

3 –
خوش باشید و به عوالم کودکی بر گردید. در یک فروشگاه بزرگ اسباب بازی ، روی زانوی بابانوئل ( یا عمو نوروز ) نشسته اید . در آن حالت هیجان و انتظار ، هیچ خواهشی آنقدرها بزرگ نیست . بهای هیچ چیزی آنقدرها گزاف نیست. همه چیز در دسترس است...      

روز اول : هدفهای مربوط به رشد فردی

احساس رفاه و دارندگی ، پایه ای است برای رسیدن به هر نوع موفقیت دیگر در زندگی

1 –
پنج دقیقه فکر کنید و همه امکانات را در نظر بگیرید: دلتان می خواهد چه مطالبی را بیاموزید؟ چه مهارتهایی را می خواهید فرا بگیرید؟ چه خصلتهایی رامی خواهید در خود به وجود آورید؟ دوستان شما چه کسانی باید باشند ؟ خود شما چه کسی می خواهید باشید؟

2 –
برای رسیدن به هر هدف مهلت معینی قائل شوید ( مثلا شش ماه، یک سال ، پنج سال، ده سال، یا بیست سال).

3 –
بزرگترین هدفی را که می خواهید تا یک سال دیگر به آن دست یابید مشخص کنید.

4 –
ظرف دو دقیقه شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید که چرا باید حتما و به طور قطع ظرف یک سال آینده به آن هدف برسید.      

روز دوم : هدفهای شغلی واقتصادی

خواه آرزوی شما این باشد که در رشته حرفه ای خود سر آمد و پیشتاز باشید و میلیونها بر ثروت خود بیفزایید و خواه علاقمند باشید که به عنوان دانشجوی رشته تخصصی ، سرمایه ای از علم بیندوزید، اکنون فرصت دارید که نسبت به هدفهای خود اطمینان یابید.

1 –
پنج دقیقه فکر کنید و همه امکانات را درنظر بگیرید. چه مبلغ پول می خواهید بیندوزید؟ از شغل خود ویا شرکتی که در آن کار می کنید چه انتظاراتی دارید؟ درآمد سالانه مورد انتظار شما چقدر است ؟ چه تصمیمهایی در زمینه مالی باید بگیرید؟

2 –
برای رسیدن به هریک از هدفهای خود مهلتی قائل شوید( مثلا شش ماه، یک سال، پنج سال، ده سال،یا بیست سال).

3 –
بزرگترین هدفی را که می خواهید ظرف یک سال آینده به آن دست یابید مشخص کنید.

4 –
 ظرف دو دقیقه شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید که چرا باید حتماٌ ظرف یک سال آینده به آن هدف برسید.      

روز سوم : هدفهای تفریحی و ماجراجویانه

اگر از نظر مالی هیچ محدودیتی نداشتید، دلتان می خواست چه کنید و یا چه چیزهایی را داشته باشید؟ اگر هم اکنون یک غول جادویی در مقابل شما حاضرمی شد تا شما را به آرزوهاتان برساند چه آرزویی می کردید؟

1 –
پنج دقیقه فکر کنید و همه امکانات رادر نظر بگیرید. دلتان می خواهد چه چیزهایی را بسازید یا بخرید؟  دلتان می خواهد در چه اتفاقاتی حضور داشته باشید؟ به چه ماجراهایی علاقمند هستید؟

2 –
برای رسیدن به هر یک از هدفهای خود مهلت معینی قائل شوید( مثلا شش ماه، یک سال، پنج سال، ده سال،یا بیست سال).

3 –
بزرگترین هدفی را که می خواهید ظرف یک سال آینده به آن دست یابید مشخص کنید.

4 –
ظرف دو دقیقه، شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید که چرا باید بطور قطع ظرف یک سال آینده به آن هدف برسید

روز چهارم : هدفهای معنوی و اجتماعی

اکنون فرصت دارید که اثری از خود باقی بگذارید. میراثی به وجود آورید که تغییری واقعی در زندگی دیگران پدید آورد.

1 –
پنج دقیقه فکر کنید و همه امکانات رادر نظر بگیرید.چه خدمتی از شما ساخته است ؟ در چه اموری و به چه کسانی می توانید کمک کنید ؟ چه چیزهایی را می توانید ایجاد کنید؟

2 –
برای رسیدن به هر یک از هدفهای خود مهلت معینی قائل شوید( مثلا شش ماه، یک سال، پنج سال، ده سال،یا بیست سال).

3 –
بزرگترین هدفی را که می خواهید ظرف یک سال آینده به آن دست یابید مشخص کنید.

4 –
ظرف دو دقیقه، شرح مختصری بنویسید و توضیح دهید که چرا باید بطور قطع ظرف یک سال آینده به آن هدف برسید.    

هرگز هیچ هدفی را رها مکنید، مگر اینکه ابتدا قدم مثبتی درجهت تحقق آن برداشته باشید. هم اکنون لحظه ای فکر کنتید و اولین قدمی را که باید در جهت رسیدن به هدف بردارید مشخص سازید. برای اینکه پیشرفت کنید ، چه قدمی را باید امروز بردارید؟حتی یک قدم کوچک ( مثلا زدن یک تلفن ، یک قول، و یا یک برنامه ریزی مقدماتی )شما را به هدف نزدیکتر می کند . آنگاه کارهای ساده ای را که باید از امروز تا ده روز دیگر انجام دهید، به صورت برنامه ریزی به روی کاغذ بیاورید. این برنامه ده روزه، یک رشته عادتها رادر ما ایجاد می کند و نیروی محرکه توقف ناپذیری را به وجود می آورد که موفقیت دراز مدت شما را تضمین می کند. از هم اکنون شروع کنید!      

اگر یک سال دیگر ، به همه هدفهای خود برسید چه احساسی خواهید داشت ؟ چه نظری نسبت به خودتان پیدا خواهید کرد ؟ زندگی را چگونه خواهید دید؟ پاسخ با این سئولات باعث می شود تا دلایل قاطعی برای رسیدن به هدفپیدا کنید. اگر بدانید که چرا باید کاری را انجام دهید، چگونگی انجام آن به آسانی معلوم خواهد شد.

از فرصت استفاده کنید و چهار هدف یک ساله خود رامشخص سازید. زیر هریک از هدفها ، در یک پاراگراف شرح دهید که چرا مطلقاٌ خود را مقید می دانید که ظرف یک سال به آن هدفها نایل شوید.      

رمز رسیدن به هدفها، شرطی کردن ذهن است . دست کم روزی دوبار ، هدفهایی را که نوشته اید بررسی کنید. آنها را در جایی قرار دهید که هر روزچشمتان به آنها بیفتد : مثلاٌ در دفتریادداشتهای روزانه ، روی میز کار ، در کیف پول یا روی آینه دستشویی که در هنگام اصلاح صورت آنها را ببینید . به خاطر داشته باشید که اگر دائماٌ راجع به چیزی فکرکنید و افکار خود راروی آن متمرکز سازید ، به سوی آن حرکت         می کنید . این، راهی ساده و بسیار پر اهمیت برای برنامه ریزی نظام فعال کننده شبکه ذهنی (RAS ) است.      

اگر تلاشتان برای رسیدن به هدف ، عبث به نظر رسید، آیا باید هدف خود را تغییر دهید؟ پاسخ مطلقاٌ منفی است!

پشتکار، ارزشمندترین عامل شکل دهنده کیفیت زندگی است و حتی از استعداد نیز مهمتر است.به هر حال هیچکس تاکنون صرفاٌ به علت داشتن علاقه به هدفی نرسیده است . انسان باید خود رامتعهد و پابند کند . آیا ممکن است که در اثر یک شکست موقتی، بینش و توانائیهای پیدا کنیم که در آینده حتی به موفقیتهای بزرگتری دست یابیم؟ مسلم است !

اکنون به تلاشهای ظاهراٌ ( بی ثمر) گذشته خود بنگرید و ببینید از آنها چه آموخته اید؟چگونه می توانید با استفاده از این بینشها ، چه در زمان حال و چه در آینده موفقیتهای بزرگی کسب کنید؟     

همه افراد موفق ، آگاهانه یا ناآگاهانه از فرمول مشابهی برای رسیدن به هدفهای خود استفاده می کنند . شما هم برای رسیدن به خواسته های خود این چهار دستور ساده را بکار بندید:

فرمول موفقیت نهایی

1 –
ابتدا خواسته خود را مشخص کنید .( دقیق باشید! روشنی بیان نوعی قدرت است).

2 –
 دست به عمل بزنید.( زیرا داشتن آرزو کافی نیست).

3 –
 ببینیدنحوه عملکرد شما برای رسیدن به هدف، مفید و موثر است یانه .( برای یک فرضیه بی ارزش ، نیرو خود را بیهوده هدر ندهید).

4 –
فرضیات و شیوه کار خود را آنقدر عوض کنید تا به هدف برسید.( قابلیت انعطاف، باعث می شود که نظرات تازه ای پیدا کنید و به نتایج تازه تری برسید.   

هنگام تعقیب هدفها ، غالباٌ به نتایجی غیر منتظره دست می یابیم . آیا زنبور عسل عمداٌ می خواهد گلها را بارور سازد؟ خیر، بلکه زنبور در پی جمع آوری شهد، پاهایش به گرده گلها آغشته می شود و هنگامی که روی گل دیگر می نشیند ، ندانسته یک رشته عکس العملهای زنجیره ای را باعث می شود و در نتیجه ، دامنه کوهسار، هرروزی به رنگی دلپذیر در می آید.

به همین ترتیب ، شما نیز هنگامی که به دنبال هدفهای ارزشمند خود می روید، ممکن است منابع پیش بینی نشده ای هم نصیب دیگران سازید. حتی تصمیم ساده ای ، نظیر اینکه به فلان دوست قدیمی تلفن کنید، ممکن است پی آمدهای مثبتی داشته باشید که اصلاٌ فکرش را نمی کردید.

تلاشهای فعلی شما چه منابعی برای دیگران دارد؟    

مقصود واقعی از داشتن هدف آن است که ضمن تعقیب هدف، شخصیت شما به عنوان یک فرد انسانی نیز ساخته شود . پاداش واقعی شما شخصیتی است که به عنوان یک انسان ، پیدا می کنید.

اکنون دقایقی وقت صرف کنید و به طور خلاصه بنویسید که برای رسیدن به هدفهای خود باید چه خصلتها، خصوصیات، مهارتها، توانائیها، طرز فکرها و عقایدی را در خود ایجاد کنید.     

لذت و شادی را فراموش مکنید . در نظر بسیاری از اشخاص ، هدفگذاری به این معنی است که وقتی به هدف بزرگی رسیدند،آنگاه می توانند از زندگی خود لذت ببرند. ما می خواهیم با شادمانی به هدف برسیم ، نه اینکه ابتدا به هدف برسیم و آنگاه شادی کنیم . سعی کنید از هر روز عمر خود به کاملترین صورت ، استفاده نمائید. شهدی را که در هر یک از لحظات حیات ، موجود است بچشید. ارزش زندگانی را با ملاک پیشرفتهای خود اندازه نگیرید ، بلکه بخاطر داشته باشید که جهت حرکت شما ، مهمتر از نیل به هدفهای موقت است.

جهت حرکت شما رو به کدام جانب است ؟ آیا از هدفهای خود دور می شوید ، یابه آنها نزدیک می گردید؟ آیا لازم است در شیوه های خود تجدید نظر کنید؟ آیا از زندگی خود بطور کامل لذت می برید؟ اگر پاسختان منفی است ، هم اکنون تغییری دریکی از زمینه ها ایجاد کنید.   

شاید بارها این جمله را از اشخاص شنیده باشید که ( آیا سهم من از زندگی همین است؟) فضانوردان آپولو که تقریباٌ تمام عمر خود را وقف سفر به کره ماه کرده بودند، در آن لحظه افتخار آفرین و تاریخی که قدم به ماه گذاشتند احساس غرور می کردند. اما پس از آنکه به زمین برگشتند بعضی هاشان دچار افسردگی شدید شدند. آیا هدفی باقی مانده بود که انتظارش را بکشند؟ آیا هدفی بزرگتر از سفر به کره ماه ، و کشف فضای خارج از زمین وجود داشت ؟ بلی ، شاید فقط یک هدف وجود داشته باشد و آن کشف فضای روح و دل انسانی است .

همه ما نیاز داریم که دائماٌ احساس رشد عاطفی و معنوی کنیم . این غذایی است که روح ما به آن محتاج است . وقتی به هدفهایی که برای خود قرار داده اید نزدیک می شوید، فراموش نکنید که باید بلافاصله هدفی تازه برای خود انتخاب کنید و برای آینده ای که حتماٌ خواهد آمد، برنامه داشته باشید.    

هدف نهایی چیست ؟ شاید این باشد که کار ارزشمندی انجام دهیم. پیدا کردن راهی برای کمک به دیگران ( آنانکه صمیمانه دوستشان می داریم) باعث می شود که در همه عمر ، احساس سعادت کنیم . برای کسانی که بخواهند، وقت، انرژی، سرمایه و نیرو های خلاقه خود را در راه خیر صرف کنند ، همیشه در این جهان جایی وجود دارد.

امروز، چه عمل محبت آمیزی می توانید نسبت به فرد دیگری انجام دهید؟ هم اکنون تصمیم بگیرید ، به عمل بزنید و ازاحساسی که پیدا خواهید کرد، لذت ببرید.    

جورج برنز کمدین محبوب ، اهمیت انتظار را بخوبی درک کرده است . تمام فلسفه زندگی او دراین کلمات خلاصه می شود: ( باید در زندگیتان چیزی وجود داشته باشد که به خاطرآن از بستر خارج شوید. در حال خواب، نمی توان کاری انجام داد . مهمترین اصل این است که در زندگی خود ، نقطه روشن و جهت مشخصی داشته باشید که رو به آن سو حرکت کنید.) وی اکنون بیش از نودسال سن دارد و هنوز در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بازی می کند . او سالن پالادیوم لندن را برای اجرای برنامه ای در سال 2000 میلادی ، از هم اکنون رزرو کرده است که در آن هنگام ، وی 104 سال سن خواهد داشت ! این گونه آینده سازیها را چگونه می بینید؟

بیشتر مردم تصور می کنند که در ظرف یک سال کارهای زیادی می توان انجام داد، اما در عین حال ، کارهایی را که در مدت ده سال می توانند به پایان رسانند دست کم می گیرند.

شما ده سال دیگر چه وضعی خواهید داشت؟    

به چیزی فکر کنید که امروزه آن را در اختیار دارید، اما زمانی در نظرتان هدفی رویایی جلوه می کرده است. شاید برای رسیدن به آن هدف، موانعی هم درسر راهتان بوده است و باوجود این اکنون جزئی از زندگی شماست. وقتی به دنبال هدف تازه ای می روید و با مانعی مواجه می شوید ، به یاد آورید که از این موانع ، قبلاٌ هم در زندگیتان بوده است و بر آنها غلبه کرده و موفق شده اید!

روح انسانی ، واقعاٌ تسخیر ناپذیر است. قدرت اراده و میل به پیروزی ، موفقیت،‌‌‌‌ سامان دادن به زندگی و تسلط بر آن ، تنها هنگامی در شما بیدار می شود که بدانید چه می خواهید و باور داشته باشید که هیچ مشکل و مساله و مانعی نمی تواند جلو شما را بگیرد . وجود موانع ، تنهابه این معنی است که باید عزم خود را برای رسیدن به هدفهای ارزشمند، جزمتر کنید.

میلاد حیدری بازدید : 5140 شنبه 25 اردیبهشت 1389 نظرات (0)

 

 

 

 

خداوند مي‌فرمايد هرآن چه در زمين و آسمان است مرا تسبيح مي‌كند. تا به حال از خود پرسيده‌ايد اين جمله چه معنايي دارد؟

هر ذره‌اي در عالم هستي داراي ادراك و درك و فهم و شعور است. همه ذرات عالم هوشمندانه در مقابل خداي خودشان تعظيم و تسبيح مي‌كنند. همه ذرات هستي در محضر خدا هستند و تعبد در مقابل خدا دارند. همه ذرات هستي در ازاي تك تك اتفاقاتي كه در عالم اتفاق مي‌افتد از خودشان واكنش نشان مي‌دهند. و اين فقط من و شما نيستم كه هوشمندانه رفتار مي‌كنيم.
آب يكي از اينهاست. آب خوب و بد را مي‌فهمد. آب زشت و زيبا را مي‌فهمد. آب دعا را مي‌فهمد. آب اهانت و فحش را مي‌فهمد. آب تفاوت قائل است بين فكر مثبت و فكر منفي. آب تفاوت قائل است بين نوشته مثبت و نوشته منفي. آب تفاوت قائل است بين رفتار خوب و رفتار بد. و براي همه اين به صورت هوشمندانه واكنش نشان مي‌دهد.
آب پيام بسيار مهمي براي ما دارد. آب به ما مي‌گويد كه نگاهي عميق‌تر به خود بيندازيم. وقتي از نگاه آب به خود مي‌نگريم، اين پيام به نحوي شگفت‌آور شفاف و واضح مي‌شود. ما مي‌دانيم كه زندگي انسان به طور مستقيم با كيفيت آب هم در درون و هم در اطراف ما ارتباط دارد.

يك محقق ژاپني با انتشار يافته‌هاي تحقيقات خود مدعي شد كه مولكول‌هاي آب نسبت به مفاهيم انساني تأثيرپذيرند.
نظريه اين محقق ژاپني كه تاكنون از سوي مؤسسات علمي فيزيكي و زيست‌شناسي مورد تأييد قرار گرفته است، مبتني بر بررسي نمونه‌هاي فراواني از كريستال‌هاي منجمدشده آب و مقايسه آن با يكديگر است.
پروفسور «ماسارو ايموتو» (Masaru Emoto) ‌كه يافته‌هاي خود را با استفاده از حدود 10 هزار آزمايش جمع‌آوري نموده، در سه جلد كتاب ارائه كرده است و معتقد است كه مفاهيم متافيزيكي محيط بر روي تركيب مولكولي آب تأثير مي‌گذارد.
اين دانشمند ژاپني كه فارغ‌التحصيل دانشگاه يوكوهاماست، داراي يك مؤسسه تحقيقاتي به نام SHM در ژاپن است كه امور تحقيقاتي مربوط به كريستاليزه شدن آب را در آنجا انجام مي‌دهد.
او مي‌گويد آب، پيام مهمي براي ما دارد. آب به ما مي‌گويد كه نگاه عميق‌تري به خودمان بيندازيم. زماني كه با آيينه آب به تماشاي خود مي‌نشينيم، اين پيام به طور شگفت‌آوري خود را شفاف و درخشان مي‌كند. مي‌دانيم كه زندگي بشر مستقيماً به كيفيت آبي كه در اطراف ما يا درون بدن ماست، روي آورده است. تصاوير و اطلاعات ارائه‌شده در اين مقاله،‌ بازتابي از فعاليت «ماسارو ايموتو»، محقق خلاق و روياپرداز ژاپني است. «ايموتو» كتابي با نام «پيغام آب» منتشر كرده كه برگرفته از يافته‌هاي تحقيقات جهاني وي است. اگر شما نسبت به تأثيرپذيري افكارتان از وقايع درون يا پيرامونتان شك و ترديد داريد، اطلاعات و عكس‌هايي كه در اينجا آورده شده را ببيند. اين تصاوير مستقيماً بر اساس نتايج به دست آمده در كتاب انتشاريافته «ايموتو» است، مطمئناً در فكر و ذهن شما دگرگوني پديد مي‌آورد و عقايد شما را عميقاً تغيير خواهد داد.
بنا بر آنچه در كتاب «ايموتو» آمده است، ما به مدارك حقيقي دست يافته‌ايم كه نشان مي‌دهد، انرژي ارتعاشي بشر، افكار، نظرات، موسيقي، دعا و نيايش بر ساختار مولكولي آب اثر مي‌گذارد.
آب، ماده‌اي بسيار سازگار است، به گونه‌اي شكل فيزيكي آب به آساني با محيطي كه در آن هست، انطباق پيدا مي‌كند و نه تنها از نظر فيزيكي تغيير مي‌كند، بلكه شكل مولكولي آن نيز تغيير مي‌يابد. انرژي يا ارتعاشات محيط، شكل مولكولي آب را تغيير مي‌دهد. از اين جنبه، نه تنها آب توانايي آن را دارد كه از حيث ديداري، محيط خود را منعكس كند، بلكه از حيث مولكولي هم در انعكاس محيط اطراف خود عمل مي‌كند.
«ايموتو»، تغييرات مولكولي آب را به وسيله تكنيك‌هاي عكسبرداري ميكروسكوپ‌هاي الكترونيكي و مشاهده آن به صورت سند و مدرك درآورده است. از آنجايي كه فرم كريستالي آب هنگامي نمايان مي‌شود كه آب منجمد شده باشد، به همين منظور وي قطراتي از آب را به صورت يخ درآورده و سپس آنها را در يك فضاي تاريك ميكروسكوپي مورد آزمايش كه از قابليت‌هاي عكاسي برخوردار بوده، قرار داده است. تحقيقات وي، آشكارا تغيير شكل ساختار مولكول آب را به نمايش گذاشته است و اثر محيط بر ساختار آب را نشان مي‌دهد.
برف، بيش از چندين ميليون سال است كه بر زمين فرود مي‌آيد و همان‌گونه كه مي‌دانيم، هر دانه برف‌، داراي شكل و ساختار خاص و منحصر به فرد است. با تبديل آب به يخ و عكسبرداري از ساختار آن، شما به اطلاعات باورنكردني‌اي آب دست پيدا مي‌كنيد.
«ايموتو» به تفاوت‌هاي جالب‌توجهي در ساختار كريستالي و بلوري آب دست يافته است كه از منابع گوناگون و شرايط مختلف در روي كره زمين تهيه شده‌اند. آبي كه از نخستين محل خود از كوه جاري مي‌شود و چشمه‌هايي كه جاري هستند، طرح‌هاي هندسي بسيار زيبايي از الگوهاي كريستالي‌شده خود ارائه مي‌دهند. آب آلوده و سمي كه از نواحي پرجمعيت و صنعتي به دست آمده است و آب راكد كوله‌هاي آب و سدهاي ذخيره، به صراحت ساختارهاي كريستالي تغييريافته و برحسب اتفاق شكل‌گرفته آب را كه به صورت بلورهاي تخريب شده و نا منظم است، نشان مي‌دهد.
ايموتو معتقد است آبهايي جاري هستند منتهي از ميان شهرها مي‌گذرند نياز شكل مولكولي زشتي به خود مي‌گيرند. آبهايي كه راكند به دليل راكد بودن زشت مي‌شوند، چرا كه هستي با ركود مخالف است، آبهايي كه جاري هستند و از بين شهرها عبور مي‌كنند به دليل طيف غالب افكار منفي در شهرها واكنش منفي از خود نشان مي‌دهند.
ايموتو به همين منظور ابتدا آب درياچه‌اي به نام «بيواكو» را مورد آزمايش قرار داد. درياچه بيواكو بزرگترين درياچه در مركز ژاپن است.


وي مي‌گويد چون آب درياچه ساكن است و حركتي ندارد، همين ركود باعث شده كه مولكول‌هاي آب زشت شوند.



آزمايش بعدي از رودخانه‌اي به نام «يودو» در ژاپن انجام گرفت كه به خليج «اوزاكا» مي‌ريزد. اين رودخانه از ميان بيشتر شهرهاي اصلي در كاسايي مي‌گذرد.


ايموتو مي‌گويد به دليل اين كه اين آب از ميان شهرها عبور مي‌كند شكل مولكولي اين آب به صورت تغيير كرده است.
ايموتو به اين نتيجه رسيده‌است كه آب‌هايي كه تازه از چشمه‌ها و دل كوه بيرون مي‌آيند، به دليل اين كه هنوز در معرض افكار منفي مردم قرار نگرفته‌اند ساختار مولكولي زيبايي به خود مي‌گيرند.
آزمايش بعدي وي بر روي آب رودخانه‌اي به نام «شيمانتو» است. البته درست زماني كه سرچشمه اين رودخانه از كوه بيرون آمده است.
 

تصوير بعدي آب سرچشمه‌ رودخانه‌اي در ژاپن به نام سايجو است:
 

ايموتو آزمايش خود را فقط در ژاپن انجام نداد. وي به فرانسه رفت و آب سرچشمه رودخانه «لوردز» را آزمايش كرد.
 

توجه به اين نكته كرده‌ايد كه 70% بدن انسان آب است؟
آقاي ايموتو معتقد است كه دعا بلافاصله بر روي مولكول‌هاي آب اثر مي‌گذارد. وي به اين نتيجه رسيده است كه دعا همه چيز را زيبا مي‌كند و يكي از اينها آب است.
وي به همين منظور عده‌اي را در كنار درياچه فوجي‌وارا جمع كرد و از آنها خواست دعا بخوانند و بلافاصله آب را منجمد كرده و مورد آزمايش قرار داد و نتيجه زير را به دست آورد:
 
تصوير بلورهاي آب درياچه فوجي‌وارا قبل از دعا
 

بلورهاي آب درياچه فوجي‌وارا بعد از دعا

وي سپس آب درياچه‌اي در برزيل را آزمايش كرد.
ايموتو متوجه شد آب‌هايي كه در شهرها مورد مصرف قرار مي‌گيرند به شدت بي‌قواره و زشت هستند.
نمونه‌اي از اين آب:
 
وي براي آن كه تأثير دعا را از راه دور بر روي آب آزمايش كند از 500 نفر از اساتيد معنوي ژاپن كه در گوشه گوشه ژاپن زندگي مي‌كردند خواست در لحظه‌اي مشخص به آب مورد آزمايش وي فكر كنند و دعا كنند اين آب زيبا شود. پس از آن آب بي‌قواره مصرف شهري شكل زير را به خود گرفت:
 
ايموتو معتقد است كه خلوص نيت در دعا بسيار مؤثر است. آنهايي كه خالص‌تر دعا مي‌كردند شكل آب زيباتر مي‌شود. وي به اين نتيجه رسيد كه در دعاهاي گروهي از عده‌اي باشند كه افكار منفي داشته باشند تأثير مثبت دعاهاي ديگر از بين مي‌روند.

با توجه به عموميت موسيقي درماني، «ايموتو» تصميم گرفت ببيند، موسيقي چه اثراتي بر شكل‌گيري ساختار آب دارد. او آب مقطر را ساعت‌ها بين دو نفر كه در حال صحبت كردن بودند، قرار داد و سپس از كريستال‌هاي آن آب، پس از انجماد،‌ عكسبرداري كرد.
وي سپس تأثير موسيقي‌هاي مختلف را بر روي آب آزمايش كرد و با نتايج جالبي مواجه شد كه تصاوير آنها را مي‌بينيد:


تأثير موسيقي پاستورال از بتهوون بر روي آب

 
آهنگ «هوا براي رديف جي» از باخ

وي سپس براي آب مورد آزمايش موسيقي هوي‌متال پخش كرد كه تصوير زير نتيجه اين آزمايش است:
 
به راحتي مشخص است كه كريستال‌هاي آب كاملا تخريب شده است.

وي سپس اين آزمايش را بر روي موسيقي‌هاي سنتي كشورهاي مختلف انجام داد:
 
تأثير موسيقي سنتي بودايي

 
تأثير رقص سنتي كاواچي در ژاپن

آقاي ايموتو معتقد است نه تنها افكار و رفتار ما، بلكه نوشته‌هاي ما بر مولكول‌هاي آب تأثير گذارند.
به همين منظور آب را در ظرف شيشه‌اي ريخت و بر روي كاغذ عبارات مختلفي را نوشت و بر روي ظرف آب چسباند. وي عبارات مختلفي از قبيل اسامي شخصيت‌هاي خوب و بد و عبارات زشت و زيبا را امتحان كرد.
سپس آب درون بطري را آزمايش مي‌كرد كه نتايج زير نمونه‌اي از آزمايش‌هاي وي است:

 
آزمايش بر روي بطري با برچسب نوشته‌ «آدولف هيتلر»

وي نتيجه گرفت كه اگر به زبان‌هاي مختلف با آب برخورد شود، همه كلمات زيبا به همه زبان‌هاي دنيا نتيجه مثبت و همه كلمات زشت به همه زبان‌هاي دنيا بر روي آب نتيجه منفي مي‌گذارند.
وي آب مورد آزمايش خود را مخاطب قرار داده و به زبان ژاپني گفته است مچكرم! (آريگاتو) و واكنش آب را مشاهده كرد:
 

وي سپس تاثر كلمه thank you را بر روي آب آزمايش كرد و نتيجه گرفت تأثير مشابه منتهي متفاوتي داشته است.


ايموتو متوجه شد كه عبارات امري تأثير منفي بر روي آب مي‌گذارند. به همين منظور بر روي ظرف آب نوشت do it (انجام بده) 
 

و سپس نوشت let’s do it
 

ايموتو بر روي ظرف آب نوشت: I Will Kill You (مي‌خوام بكشمت!) و تصوير زير را مشاهده كرد:
 

وي سپس كلمه عشق و قدرداني را در كنار هم بر روي ظرف آب چسباند:
 

وي مي‌گويد كلمات زيبا يك واكنش زيبا نشان مي‌دهند، اما اگر كلمات زيبا را در كنار هم قرار دهيم واكنش زيباتري نشان داده خواهد شد.

ايمتو به اين نتيجه رسيد كه اگر آب را نزديك گل‌هاي معطر كنيم مولكول‌هاي آب سعي مي‌كنند كه خود را شبيه به آن گل كنند.
وي به اين نتيجه رسيد كه همه ساختارهاي زيبايي كه آب در مقابل مثبت‌ها از خود نشان مي‌دهد، به صورت شش ضلعي هستند.

آب به صورتي زنده و تأثيرپذير به هر يك از احساسات و انديشه‌هايمان پاسخ مي‌دهد. كاملا روشن است كه آب به آساني، ارتعاشات و انرژي محيطش را به خود مي‌گيرد و جذب مي‌كند؛ خواه آلوده، سمي يا راكد و كهنه باشد. كار غيرعادي «ايموتو»، نمايشي پرهيبت است و ابزاري قدرتمند كه مي‌تواند، درك ما را از خودمان و جهاني كه در آن زندگي مي‌كنيم، براي هميشه تغيير دهد. هم‌اكنون مدرك قوي و محكمي داريم كه مي‌توانيم به طور مثبت، خود و سياره خود را با انتخاب افكاري كه براي انديشيدن برمي‌گزينيم و راه‌هايي كه اين افكار را به فعليت مي‌رساند درمان نموده تغيير شكل دهيم.
در پايان بد نيست بدانيد كه آقاي ماسارو ايموتو تحقيقاتي نيز بر روي اسلام و تأثير مفاهيم اسلامي بر روي آب داشته است. وي بر روي پروژه‌اي فعاليت‌ تحقيق كرد كه بر اساس 99 نام خدا، 99 تصوير از آب را جمع‌آوري مي‌كند.
اين هم نقل قول مستقيم مطلبي از سايت آقاي ماسارو ايموتو در همين زمينه:

That project is the 99 names of God in Islam. We are hoping to create a photograph book of crystals showing 99 different names of God. Below is a sample of how it looks like. There are 99 of those and we spend two years going through all of them. We formally asked Masaya to edit the design and hopefully the book will be ready within this year. With this I will debut my work in the Islamic world. I feel the increasing need to keep myself physically healthy for this.

ترجمه:
اين پروژه در اسلام "99 نام خدا" ناميده مي شود. ما اميدواريم كه يك كتاب تصويري از كريستال ها چاپ كنيم كه 99 تا از اسامي خدا را نشان مي دهند، شكل زير نمونه اي از اين است كه اين كريستال ها چطور به نظر مي آيند. از اين كريستال ها 99 تا وجود دارند و ما 2 سال از وقتمان را صرف جمع كردن آنها كرديم ، ما به طور رسمي از "ماسايا" درخواست كرديم كه اين طرح ها را دوباره تصحيح كند و ما اميدواريم كه اين كار تا آخر سال به اتمام برسد. با اين امر من اولين كار خود در دنياي اسلام را به انجام خواهم رساند. فكر كنم نياز دارم خودم را از لحاظ جسمي سالم نگه دارم تا بتوانم اين كار را به اتمام برسانم

 


 


تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
با سلام و خوش آمد گویی . ما در این وبلاگ قصد داریم رازی که خداوند با فرستادن اولین انسان در این دنیا به وجود آورد را به شما معرفی کنیم . مطمئن
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 103
  • کل نظرات : 53
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 60
  • بازدید امروز : 39
  • باردید دیروز : 133
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 21
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 433
  • بازدید سال : 11,376
  • بازدید کلی : 469,894
  • کدهای اختصاصی